جلسه اول از دور سیزدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی امام قلی خان با استادی راهنمای محترم مسافر مسعود، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مهرداد با دستورجلسه: «وادی هشتم: [با حرکت راه نمایان می شود] و دستورجلسه دوم: «تولد یکمین سال رهایی مسافر حمیدرضا» در روز پنج شنبه 24 مهرماه  1404 ساعت 16:00  آغاز به کار کرد.
	.jpeg)
	خلاصه سخنان استاد:
	
	سلام دوستان مسعود هستم یک مسافر؛خداوندرا شاکر هستم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم، خدمت کنم و آموزش ببینم؛ از راهنمای عزیزم آقا میثم، ایجنت محترم، گروه مرزبانی و حمیدرضای عزیز که به واسطه ی تولد یکیمن سال رهائی اش در این جایگاه هستم، بسیار تشکر می کنم.
	دستور جلسه اول: در رابطه با وادی هشتم که می فرماید: با حرکت راه نمایان می شود؛ یکی از زیباترین پیام هایی است که در رابطه با پیمانِ روز الست؛ که تمامی موجودات با پروردگار بستند و شروع حرکتی که نیروهای اهریمنی علیه انسان آغاز نمودند، صحبت می کند. نکته ی مهمی که در رابطه با این وادی وجود دارد؛ زمانی که شما اندیشه و تفکر درستی در کوله بار خویش داشتی، اکنون پروا مکن و حرکت را شروع کن. یک شعری انتهای وادی وجود دارد که می گوید: «خود راه بگویدت که چون باید رفت»؛ در واقع باید با تمامی دانایی که در اختیار داریم، حرکت را آغاز نمائیم. اما مسئله ای که وجود دارد، این است که اکثر انسان هایی که می خواهند حرکت کنند، با دو نیرو بر سر راهشان مواجه می شوند که شامل ترس وناامیدی است. نیروی ترس؛ یکی از بزرگترین ابزارهایی است که نیروهای اهریمنی از آن استفاده می نمایند تا انسان را در سکون نگه دارند. ترس بر دو نوع است؛ یکی ترس بازدارنده و دیگری ترس نگهدرانده. آقای امین می فرمایند: منشا ترس نگهدارنده، تعقل انسان می باشد و انسان را از گزندهای زندگی حفظ می کند. اما ترس بازدارنده است که ابزار نیروهای اهریمنی می باشد و امری کاملا طبیعی است؛ زیرا انسان در مسیر ناشناخته ای همچون درمان اعتیاد قرار می گیرد و ترس به شخص غلبه می کند؛ اما اینکه تشخیص دهیم کدام ترس، ما را تحت تاثیر قرار داده، کاملا بسته به آن قدرت تشخیص ما دارد. امثال بنده که به کنگره60 آمدیم، طبیعتا قدرت تشخیص را نداشتیم؛ اینجاست که آقای مهندس می فرمایند: خداوند، دو راهنمای درونی و بیرونی را در اختیار انسان قرار داده است. زمانی که به کنگره60 می آییم، باید به راهنمای بیرونی که مثلث دانایی را در خودش رشد داده است، ایمان بیاوریم تا بتوانم ازترس هایمان عبور نماییم.
	
	و اما در مورد دستورجلسه دوم؛ تولد یکمین سال رهایی مسافر حمیدرضا:
	.jpeg)
	در رابطه با حمیدرضای عزیز؛ اولین تصویری که از او دارم، بنده در لژیون آقا میثم آموزش می گرفتم و می دیدم حمیدرضا همیشه با یک سبد ریحان و دلستر وارد نمایندگی می شد، چون ماه رمضان بود و پذیرایی می کردیم و ایشان خدمتگزار بود. حمیدرضا نیز همانند تمام اشخاصی که مواد روانگردان مصرف می کنند، دارای به هم ریختگی های خاصی بود و به همین دلیل، در نمایندگی خیلی به چشم می آمد و همه درباره ی او صحبت می کردند. به هم ریختگی های او آنقدر زیاد بود که حتی اجازه رانندگی را از او گرفته بودند و پدرِ  ایشان زحمت می کشیدند و او را به نمایندگی می رساندند. اما از یک نقطه ای، آن خواست درونی اش تغییر نمود؛ حالا شاید خودش، دلیل تغییرش را عوامل بیرونی بداند؛ اما از نظر بنده، دلیل تغییراتش، آن خواست درونی اش بود؛ بنابراین «خواست» خیلی دارای اهمیت می باشد؛ زیرا هر حرکتی که انجام می دهیم باید از روی دانایی باشد. حمیدرضا چند ماهی از سفرش را در خدمت آقا میثم بودند و ایشان بسیار با دقت حمیدرضا را ساخت تا متوجه بشود در چه جایی قرار دارد و خواسته اش را قوی کند. اما نکته ای که هست؛ من به عنوان راهنما بسیار از دست او راضی هستم چون به خوبی در حال تغییر است. بهترین ها را برای حمیدرضا و همسفرانش خواستارم؛ به پدر و مادرش تبریک می گویم؛ به راهنمای پدرش، آقای محمد جواد و به راهنمای مادرش، خانم الهام و به آقای میثم یارعلی تبریک می گویم. تبریک ویژه خدمت پدر و مادرش که افتخارات اخیر را در رشته های ورزشی کسب نمودند. در پایان به شما عزیزان و تمامی اعضای کنگره60 در زمین و آسمان، این تولد را تبریک عرض می نمایم. ممنونم که به صحبت هایم گوش جان سپردید.
	.jpeg)
	اعلام سفر مسافر:
	سلام دوستان حمیدرضا هستم یک مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیشه؛ 11 ماه و پانزده روز سفر کردم در لژیون 3 نمایندگی امام قلی خان، به روش دی اس تی، داروی درمان: اوتی، به راهنمایی استاد خوبم آقای مسعود غفاری، در حال حاضر به شکر خدا 1 سال و یک ماه است که رها هستم؛ در ادامه سفر ویلیام داشتم، در لژیون 21 نمایندگی امام قلی خان، زیر نظر راهنمای محترم، آقای میثم یارعلی؛ رهایی از دام سیگار: 8 ماه. ورزش در کنگره60: والیبال.
	
	خواسته ی همسفر سعید:
	تمام جوانان از هرگونه آلودگی به دور باشند و در آبادانی کشورمان بکوشند.
	
	خواسته ی مسافر:
	امیدوارم به جایگاه راهنمایی دست بیابم و بتوانم طی ۴ سال، هر تعداد که توانستم را به رهایی از بند اعتیاد برسانم.
	
	سخنان مسافر:
	خیلی خوشحالم که بالاخره روز تولد یک سال رهایی بنده نیز رسید؛ از مشارکت های شما عزیزان بسیار لذت بردم، از تمام اعضای خانواده ام تشکر می کنم، از ایجنت محترم و مرزبانان عزیز بسیار سپاسپگزارم، از آقای مهندس، کاشف روش دی اس تی کمال تشکر را دارم که این روش را نزد خودشان نگاه نداشتند و آن را به گوش همه ی افراد دردمند مانند بنده، رساندند. چقدر این روش زیباست؛ زیرا اگر درست سفر کرده و در سفر دوم نیز خدمتگزار باشید،هیچگونه نیازی به مصرف موادمخدر در شما مشاهده نمی شود.از راهنمایان سابق خودم نظیر آقای محمد عرب و آقای میثم یارعلی بسیار سپاسگزارم؛ آقا میثم بسیار سختگیرانه با من رفتار می کردند، چرا که اگر رفتار مهربانانه ای نسبت به من داشت، قطعا سوء استفاده می کردم.از آقای مسعود غفاری بسیار ممنونم که خیلی برایم زحمت کشیدند. بنده قبل از اینکه مصرف کننده بشوم، با یک نوع بیماری از لحاظ خلق و خو، دست و پنجه نرم می کردم؛ بنابراین هنگامی که برای نخستین بار، موادمخدر به من پیشنهاد شد و مصرف کردم، دیدم یک آدم دیگری شدم اما این شرایط، دوام چندانی نداشت. قبل از اینکه وارد تاریکی اعتیاد شوم، جایگاه خاصی از نظر شغلی و مالی داشتم، اما در اثر استفاده از موادمخدر هرچه داشتم را طی مدت ۶ ماه، از دست دادم و این باورش برای خانواده ام بسیار سخت بود. در زمان تاریکی؛ هیچگاه به فکر درمان موادمخدر نبودم، زیرا با خود می گفتم من که تمام دارایی ام را از دست دادم، به همین خاطر نیز خانواده ام را خیلی آزار دادم. هیچگاه اشک های مادرم را فراموش نمی کنم. روش های متعددی را برای درمان اعتیاد، امتحان نمودم اما هیچکدام اثری نداشتند تا در ادامه کنگره۶۰ به من معرفی شد، اما باز هم چون خواسته نداشتم، نتوانستم به رهایی برسم. زمانی فرا رسید که دیگر از حرکات خویش، خسته شده بودم؛ آن هنگام بود که خواسته ی درونی در من ایجاد شد و نزد آقا میثم، سفرم را با کمال فرمانبرداری و رعایت اصول کنگره۶۰، آغاز نمودم و خدا را سپاسپگزارم که توانستم یک سال پیش، به رهایی برسم. کاری که کنگره۶۰، با انسان ها می کند این است؛ به دلیل بازسازی سیستم ایکس، حالِ آدم حتی بسیار بهتر از قبلِ مصرف کننده شدنش می شود و اینجاست که باید با خدمتگزار بودن، این حال خوب را با دیگران تقسیم نمود. در پایان از تمام هم لژیونی هایم، خدمتگزارانِ واحد اوتی و همسفرانم بسیار ممنونم.
	
	سخنان راهنمای همسفر؛ [خانم الهام]:
	بسیار خداوند را سپاسگزارم که امروز نیز در جمع دوستانِ محبت قرار دارم. یک بیت شعر معروف از حضرت مولانا در کنگره۶۰ وجود دارد که می گوید: «معشوق بسامان شد، تا باد چنین بادا / کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا». این شعر دقیقا مصداق بارز همین خانواده است. آقای مهندس می فرمایند: در زندگی، همیشه طوفان وجود دارد؛ با تلاشی که آقای حمیدرضا انجام داد و به درمان رسید، طوفان در این خانواده، آرام و آرام تر شد. امروز خیلی از خواسته صحبت شد؛ در واقع اگر تمام بخواهند یک شخص را به رهایی برسانند و آن شخص، خودش خواستار درمان نباشد، هیچ درمانی صورت نمی پذیرد. اگر مسافر بخواهد بی نظمی انجام دهد، در پایان، راهی بهتر از کنگره۶۰ یافت نمی کند؛لذا خواهشی که دارم این است، مسافران، نیز همانند همسفران، به ایشان بها بدهند. در مورد خانم عفت؛ ایشان بسیار رهجوی منظم و بی حاشیه ای هستند. من شک ندارم به واسطه ی اینکه فرمانبردار خوبی می باشند،فرمانده ی خوبی در کنگره۶۰ می شوند. خیلی خوشحالم که امروز تولد این خانواده را شاهد هستم و این شادی را به روح آسمانی پدرم و همچنین راهنمای عزیزم، خانم نجمه تقدیم می کنم.
	
	سخنان راهنمای همسفر؛ [آقای محمدجواد]:
	خداوند را سپاس که در این جایگاه قرار دارم، از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان بسیار سپاسگزارم. در رابطه با آقا سعید (پدر حمیدرضا)؛ روز اولی که به نمایندگی آمدند، به من گفتند نمی توانم سی دی بنویسم، من به ایشان گفتم مسئله ای نیست؛ هفته ی بعد که حضور یافتند، جزو اولین نفراتی بودند که دفترشان را به بنده نشان دادند و این خیلی برایم جالب بود. روزی که برای رهایی حمیدرضا، نزد آقای مهندس حضور یافتیم، بنده دیدم چه شوری در این خانواده موج می زند؛ فلذا این موضوع بیانگر این است که حضور همسفران، علی الخصوص همسفرانِ آقا، تا چه حد می تواند تاثیرگذار باشد. خدا را شاکرم که امروز در اصفهان دو نمایندگی همسفران آقا داریم که آقا سعید نیز در نمایندگی خواجو، مشغول به انجام خدمت می باشند. چندی پیش آقا سعید، به بنده اطلاع دادند برای مسابقات ورزشی می خواهند به پارک طالقانی بروند و بنده نیز برای ایشان آرزوی موفقیت نمودم؛ دو هفته پیش بود که با کسب مقام دوم، از تهران بازگشتند. در انتها، مجدد از آقای مهندس، آقای امین و راهنمای خوبم آقای یوسفی بسیار ممنون و سپاسگذارم.
	
	سخنان همسفر؛ [خانم عفت]:
	یوسف گمگشته باز آید به کنعان، غم مخور/ کلبه ی احزان شود روزی گلستان، غم مخور. بنده این تولد را به پسر عزیزم، حمیدرضا تبریک می گویم؛ امیدوارم این رهایی مستدام باقی بماند. برای این تولدها، اگر همه ی ما آموزش نبینیم، تولدی نیز در کار نیست. این شیرین ترین تولدی است که در حال تجربه ی آن می باشم. در طول ۴ سالی که در کنگره۶۰ حضور داشتم، پنجشنبه ها که تولد بود، همواره به جایگاه نگاه می نمودم و از خداوند می خواستم تا من نیز بتوانم این جایگاه را لمس نمایم؛ بنابراین همیشه آرزو می کنم مادرانی که همچون بنده در کنگره۶۰ حضور دارند، بتوانند تولد فرزندشان را جشن بگیرند. چقدر خوب است که همگی توانستیم به واسطه ی حضور در کنگره۶۰، محبت نمودن را به یکدیگر بیاموزیم. بهترین ها را برای پسرم آرزومندم. همیشه سعی می کنم به هر دلیلی، به تهران بروم تا بتوانم نزد آقای مهندس، حضور یابم؛ از راهنمایان محترم؛ آقای محمد عرب، آقای میثم یارعلی و آقای مسعود غفاری سپاسگزارم که بسیار برای ما زحمت کشیدند. از راهنمای خوبم، خانم الهام تشکر می کنم؛ عشق ایشان در قلبم بسیار زیاد است. از پسر کوچکم، پیام، سپاسگزارم. از آقای مهندس و خانواده ی محترم ایشان بسیار تشکر و قدردانی می کنم.
	
	سخنان همسفر؛ [آقای سعید]:
	مجدداً از آقای مهندس تشکر می کنم؛ از دیده بانان، ایجنت، مرزبانان، راهنمایان و تمام کسانی که خدمتگزار می باشند، بسیار سپاسگزارم. اینگونه که بنده بررسی کردم، متوجه شدم تمام کسانی که دچار اعتیاد شده اند، همگی در رشته ی خودشان، افرادی سرآمد هستند. از همسرم سپاسگزارم که ۴ سال، زمان گذاشت و به کنگره۶۰ آمد. بنده اصلا دوست ندارم حمیدرضا، گذشته را در ذهنش به خاطر بیاورد؛ شاید برای عبرت، خوب باشد، اما بازگو کردنش اصلا صحیح نیست. امروزه آنقدر به حمیدرضا اطمینان داریم که تمام حساب های زندگی را به دست او سپردیم. در طول مدتی که حمیدرضا درگیر اعتیاد بود، کوچکترین توهینی به او نشد. من دو پسر دارم که پسر کوچکم، آقا پیام می باشد؛ از او تشکر می کنم. یکی از حُسن های کنگره۶۰ این است که هیچ اجباری در سیستم نیست و همین نبودِ اجبار است که باعث جذب افراد می شود. تمامی همسفران و مسافران، از درد همدیگر مطلع می باشیم و فقط خودمان متوجه می شویم، زمانی که یک مسافر به رهایی می رسد، چقدر حال خود و خانوادش از درون دگرگون شده است. در انتهای صحبت هایم، از آقای محمد عرب، آقای میثم یارعلی که همیشه شاد و خندان هستند، آقای مسعود غفاری خیلی ممنون و سپاسگزارم. از راهنمای خوبم آقای محمدجواد فشارکی که بسیار صبور هستند، سپاسگزارم. امیدوارم جامعه ی سالمی داشته باشیم تا شاهد استرس و افسردگی هیچ خانواده ای نباشیم.
	
	
	
	
	مرزبان کشیک: مسافر احمد
	تایپ و عکاسی: مسافر اشکان لژیون 9
	ویراستاری، تنظیم و ارسال مطلب: مسافر جاوید لژیون 18
                                
                                    
                                    
                                        - تعداد بازدید از این مطلب :
                                        1273