English Version
This Site Is Available In English

مهمترین مسئله در حرکت ما هدف است

مهمترین مسئله در حرکت ما هدف است

دوازدهمین جلسه از دوره هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره‌۶۰ نمایندگی صبا به استادی مسافر امیرحسین، نگهبانی مسافر حبیب و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه «وادی هشتم و تاثیر آن روی من» چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان امیرحسین هستم یک مسافر؛ شاکر خداوند هستم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم و  خدمت کنم. از گروه مرزبانی و آقا ابراهیم عزیز، راهنمای خودم و آقا مهدی، ممنونم. اگر بخواهم در مورد تجربه خودم در مورد این وادی صحبت کنم واقعیت این است که قبل از هر چیزی باید بدانم این حرکت به چه چیزی نیاز دارد؟ یک سری اطلاعات نیاز دارد که در وادی‌های قبل در مورد آنها صحبت شده است که از تفکر شروع می‌شود تا وادی هفتم و من فکر می‌کنم مهمترین مسئله در حرکت ما  "هدف" است. در سفر اول حس‌هایم خیلی باز نبود ولی یک ماه که از رهایی‌ام گذشته بود، یک روز صبح از خانه خارج شدم دیدم یک درخت جلو خانه ما سبز شده است. با خودم گفتم این را کِی کاشتند، کِی سبز شد! بعد یادم آمد که ما در زمان بچگی با این درخت بازی می‌کردیم ولی سالها بود که من آن را ندیده بودم و انگار چشمم بسته بوده و تازه باز شده است. یک حس عجیب و غریبی بود و انگار برای بار اول آن را می‌دیدم.

افرادی که اول جلسه حضور دارند وصحبت‌های نگهبان جلسه را می‌شنوند، آن‌ها هدف کارشان را در کلام نگهبان می‌شنوند، آنجایی که نگهبان می‌گوید سفر ما سفری است از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از حقارت به سرفرازی، از ترس به شجاعت، از کفر به ایمان و در نهایت از نفرت به طرف عشق؛ اینجا برنامه من مشخص می‌شود و می‌دانم من برای چی در کنگره هستم، برای چی می‌خواهم حرکت کنم و می‌خواهم کجا بروم و این خیلی کار من را راحت می‌کند ولی وقتی ندانم کجا می‌خواهم بروم به نظر خودم هر راهی درست است.


زمانی که هدف انسان مشخص باشد آن وقت، راه مشخص، معنی پیدا می‌کند. داشتم به این چند عبارت فکر می‌کردم دیدم خیلی سخت است، یعنی در مورد هر کلمه‌اش می‌شود کلی صحبت کرد ولی چون من با موضوعات سخت رابطه خوبی ندارم، ترجیح دادم مسئله را آسان کنم به همین خاطر، دنبال یک راه راحت بودم که بتوانم این ۶ عبارت را در آن خلاصه کنم و تنها چیزی که به ذهنم رسید فقط "راهنما" بود یعنی من باید هدف و مسیر حرکتم را از سمت خودم به سمت راهنمایم تغییر دهم. با هر سختی و مشقتی که شده است این کار را باید انجام بدهم هر چند که در اینجا ترس و منیت و ناامیدی به‌سراغ انسان می‌آید ولی باید بگذرم و به سمت راهنما بروم.

اگر دقت کرده باشید اسلحه‌های شکاری یک نشانه دارند که اگر این نشانه را با هدف هماهنگ کنید، درست وسط خال می‌زنید و اگر هماهنگ نباشد تیرتان خطا می‌رود. برای من، راهنما یک نشانه است و باید خودم را با آن هماهنگ کنم. اگر این هماهنگی بوجود بیاد در هر هدف و مسیری به نتیجه خواهم رسید، از رسیدن به رهایی تا بهترین موقعیت اجتماعی؛ هر آن چیزی که از زندگی می‌خواهم را با این نشانه می‌توانم به دست آورم و هر چه دقیق‌تر هدف بگیرم دقیق‌تر تیرم به هدف می‌خورد و دقیق‌تر به خواسته‌ام می‌رسم وحتی گاهی خیلی بیشتر از آن چیزی که می‌خواهم نصیبم می‌شود. تمام این‌ها را مدیون کنگره هستم و اگر راهنما نبود مثل قبلا چیزی جز سرگردانی و به مقصد نرسیدن نصیبم نمی‌شد. ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.

عکس: مسافر رضا
تایپ: مسافر مهدی
ویرایش و ارسال: مسافر حیدررضا
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .