عنوان وادی هشتم را که میخوانم به من میگوید: با حرکت کردن راه نمایان میشود و اگر حرکتی نباشد، هیچ اتفاقی نمیافتد. به یاد زمانی افتادم که مسافرم گرفتار اعتیاد شده بود و من همه را مقصر میدانستم به جز خودم، شب و روز گریه میکردم و ناراحت بودم که چه کاری میتوانم انجام دهم تا مسافرم مصرف مواد مخدر را ترک کند؟ حتی کارم به جایی کشیده شده بود که میخواستم خانواده را ترک کنم و به شهر دیگری بروم تا شاید راحت شوم؛ ولی تصمیم گرفتم دنبال راه چارهای برای درمان اعتیاد مسافرم بگردم و کمکش کنم که از این بلای خانمانسوز نجات پیدا کند؛ البته پیش خود میگفتم: راهی را باید پیدا کنم که مصرف موادش را ترک کند؛ چون از درمان و رهایی از مواد هیچ اطلاعی نداشتم.
آن زمان بهترین راه به نظرم انتقال مسافرم به کمپ بود؛ ولی از این راه هیچ وقت نتیجه نگرفتیم؛ چرا که دوباره به مواد پناه میآورد. راههای دیگری را نیز تجربه کرده بودیم، هر جا که پیشنهاد میکردند، برای نجات از اعتیاد میرفتیم؛ ولی جز ناامیدی و خسران چیزی عایدمان نمیشد و همچنان سر خانه اول بودیم. با این حال همیشه دنبال راه چارهای میگشتم تا اینکه به طور تصادفی مجلهای را مطالعه میکردم که در یکی از سوألاتش پرسیده شده بود، برای درمان اعتیاد کدام مکان مناسب است؟ فردی نام کنگره۶۰ را برده بود، آن زمان جرقهای در ذهنام زده شد که این مکان کجا است؟ این موضوع نیروی محرکی شد تا من حرکت کنم و با جستجو توانستم کنگره۶۰ را پیدا کنم.
در سال ۱۴۰۰ وارد کنگره۶۰ شدم؛ البته آن موقع از نظر روحی در وضعیت خیلی بدی قرار داشته و بسیار ناامید و درمانده بودم؛ اما وقتی که به این مکان مقدس قدم نهادم، نوری در دلم تابید که دگرگون شدم و در درون به خود گفتم: این مکان و راه، درست است و باید ادامه دهم.۳ جلسه توسط راهنمای تازهواردین مشاوره و سپس وارد لژیون شدم. حرکت من در کنگره آغاز شده بود و این چنین شد که به راه خود ادامه دادم. حرکت در کنگره برای من اینگونه تعریف شد که به موقع سر جلسه حضور پیدا کنم، حرکت یعنی نوشتن سیدیها، آموزش گرفتن، مشارکت در جلسات، حرکت یعنی فرمانبرداری از راهنما، حرکت یعنی شرکت کردن در آزمونها، خدمت کردن، حرکت یعنی شرکت کردن در لژیون سردار، دنور یا پهلوان شدن، با حرکت در هرکدام از این موارد راه برای من همسفر روشن شد و فهمیدم که در درون خود گرههایی وجود دارد و من باید آموزش ببینم و بتوانم گرههای درونیام را یکی پس از دیگری باز کنم.
یکی از گرههایی که من داشتم اضافه وزن بود، تصمیم گرفتم حرکت کنم و این مشکل را حل کنم و بتوانم خودم را دوست داشته باشم. اول باید جبران خسارت را از خودم شروع میکردم، در قدمهای بعدی عشق و محبت من نسبت به دیگران بیشتر شد و فهمیدم که در مسیر درست قرار گرفتهام. آموزشهای ناب کنگره۶۰، فرآیند تغییر، تبدیل و ترخیص است. میدانم که جسم و روان و جهانبینی من باید همزمان رشد کنند تا به تعادل و حال خوش برسم. از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر را فراهم کردند تا همسفران و مسافران به حال خوش و آرامش برسند و از راهنمایان عزیزم که در این چند سال مشوقام بوده و همواره من را به صبر و شکیبایی توصیه کردهاند، کمال تشکر را دارم و از خداوند منان برای همه مسافران سخت سفر و همسفران، آرزوی رهایی از بند اعتیاد و اعمال ضدارزشی و در کنار آن تزکیه و پالایش در مسیر صراط مستقیم را خواهانم.
نویسنده: همسفر سیما رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
رابط خبری لژیون سردار: همسفر شهلا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
91