جلسه سیزدهم از دوره شصتودوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ابنسینا به استادی راهنما همسفر نورا، نگهبانی همسفر سوسن و دبیری همسفر مائده با دستورجلسه «وادی هشتم (با حرکت راه نمایان میشود) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
در مورد دستورجلسه امروز، اول کلمه دستور را باید متوجه شویم بچهها که مدرسه یا دانشگاه میروند برنامه دارند؛ ولی وقتی آقای مهندس میفرمایند دستور، یعنی دیگر واجب الاجرا است، دیگر نمیتوانیم شانه خالی کنیم. امروز هم دستورجلسه وادی هشتم است «با حرکت راه نمایان میشود». در نوشتارها هم میخوانیم کنگره۶۰ در دو حرکت درونی و بیرونی به راه خود ادامه میدهد؛ وقتی کنگره۶۰ در دو جهت درون و بیرون حرکت میکند، من همسفر با مسافرم که در این مکان قرار میگیرم هم باید حرکت خود را از درون و بیرون آغاز کنم. حرکت بیرونی؛ وقتی که وارد این مکان میشویم، پس از گذراندن ۳ جلسه تازهواردین، به من عنوان همسفر و به مسافرم عنوان مسافر را میدهند، قبلا معتاد و مصرفکننده بود و من نیز زن، خانم و یا همسر بودم؛ ولی بعد از ۳ جلسه، کنگره به من عنوان جدید کنگره را میدهد میگوید همسفر و به مسافرم هم میگوید مسافر؛ یعنی باید بدانم سفری در پیش است.
اکنون مسافر حرکت خود را شروع میکند، اگر بخواهیم حرکت درون و بیرون را در مسافر ببینیم، همین خوردن شربت OT، نوشتن سیدیها، مشارکت کردن در دستورجلسات و بودن در جلسات این موارد، حرکت بیرونی مسافر میباشد و حرکت درونی او بازسازی سیستمایکس او میشود که اتفاق میافتد؛ اما برای من همسفر چه اتفاقی میافتد؟ من هم همینطور، از خانه آماده میشوم، لباسم را مرتب میکنم، برنامهام را تنظیم میکنم به سمت کنگره میآیم، در جلسات شرکت میکنم، سیدی خود را نوشتهام، در جلسات مشارکت میکنم و اینها هم میشوند حرکت بیرونی من و اما حرکت درونی من چه است؟ من که مصرفکننده نبودم، اما من با آن افکار و اندیشه، با همان زن بودنم، گاها مادر بودن، برادر بودن در زندگی مسافرم، در افکار و اندیشه خود تخریبهایی به وجود آوردهام که در قبال آنها جسم من هم آسیب دیده؛ پس حرکت درونی من میشود اینکه، هر دستورجلسهای هست آن را روی خود کاربردی کنم.
این نباشد که به دنبال ایرادهای دیگران و مسافرم بگردم، او را آنالیز کنم، جاری خود را، خانوادهام را آنالیز کنم، نه. دستورجلسه فقط برای شخص خود خود من است؛ مثل همین الان که اینجا نشستهایم داریم صحبت میکنیم، الان مسافری وجود ندارد و اینکه اینجا ما خودمان هستیم، درون و بیرون خودمان؛ پس این دستورجلسه را اول من باید روی خودم کاربردی کنم. همانطور که در طبیعت میبینیم، رنگ برگ درختان عوض میشود؛ یعنی دارند حرکت میکنند، هوا از گرما رو به سردی میرود؛ یعنی دارد حرکت میکند و همین اعضای بدن، تپش قلب، تنفس، دستگاه گوارش و دستگاه ادراری همه اینها حرکت میکنند. دیدهاید؛ وقتی عضوی شکسته میشود و یا تصادفی پیش میآید، دست یا پایی میشکند، زمانی که بیحرکت میماند، به مرور زمان آن عضله ضعیف و متلاشی میشود و آن توانایی خود را از دست میدهد؛ چرا چون حرکت خود را از دست داده؛ پس حرکت، یکی از رکنهای اساسی و غیرقابل حذف جهان هستی است.
من هم یک عضوی از جهان هستی هستم، خارج از جهان هستی نیستم؛ پس اگر در سکون قرار بگیرم، فاسد میشوم؛ باید حرکت کنم و وقتی من سیدیها را روی خود کاربردی میکنم آموزشها را در لژیون میگیرم و آنها را کاربردی میکنم؛ یعنی حرکت من آغاز میشود. از کجا متوجه شوم که حرکت من آغاز شده است؟ از کجا متوجه شوم حرکت در درون من اتفاق افتاده است؟ وقتی که دست از سرزنش اطرافیانم برمیدارم، زمانیکه دست از تجسس در کار دیگران برمیدارم و وقتی دست از تجسس در کار مسافرم که میگویم دارویش را خورد یا نخورد، تجسس در گوشی او، با چه کسی رفت و آمد کرد؟ وقتی از این موارد دست برداشتم؛ یعنی حرکت درونی من هم آغاز شده و نشانهاش این میشود که در ادامه من به آرامش برسم، آرامشی که آن بهشت را برای من تداعی میکند؛ حتی خداوند میخواهد به من بگوید که بیا در راه مستقیم، به تو بهشت را میدهم که پر از درخت است و تخت دارد، آب روان و نوشیدنیهای گوارا دارد، حتی خود خداوند میخواهد من را از تاریکیها خارج کند، با من با مهربانی حرف و عشق حرف میزند.
زمانی راه من درست است که وجودم پر از عشق و مهربانی میشود، این عشق در خانواده، فرزندانم و در رفتار با همسرم نمود پیدا میکند. حالا چطور میشود که ما وارد یکسری از ضدارزشیها میشویم؟چطور میشود که ما سلامت روح و روانمان را از دست میدهیم؟ در این وادی میگوید، خداوند خیلی به صراحت میفرماید، شیطان دشمن آشکار شما است؛ یعنی علنی جنگ را شروع کرده است. وقتی شیطان آن لحظه کینه ما را به دست گرفته، میگوید من نمیگذارم روی آرامش را ببینی، کاری میکنم مجبور شوی از آن چیزهایی که به تو آرامش میدهد دور باشی، من و نیروهای منفی هر روز به تو حمله میکنیم، جسمت را مورد تاخت و تاز قرار میدهیم که نگذارد تو و خانوادهات رنگ آرامش را ببینی؛ ولی باز هم در وادی هشتم میگوید؛ پروا نکن، نترس، حرکت کن. وقتی ما حرکت میکنیم، نیروهای الهی هم با ما همراه میشوند.
در تمام سیدیهای آقای مهندس شنیدهایم؛ تمام ذرات جهان هستی با ما همراه میشوند و به کمک ما میکنند. وقتی که در این وادی از جبران خسارت خود صحبت میکند؛ زمانیکه من از طرف حقارت به سمت سرافرازی حرکت میکنم، یعنی از خودم جبران خسارت کردم و وقتی من از خودخواهی به دگرخواهی برسم، یعنی از خودم جبران خسارت کردهام. از جبران خسارت از خانواده صحبت میشود؛ وقتی من وجودم پر از عشق است، پس آدم امنی برای مسافر و خانوادهام هستم و این جبران خسارت از خانواده است. میگوید جبران خسارت از جامعه وقتی من هر روز صبح همسرم را با بدرقه از خانه به بیرون بفرستم و با او خداحافظی کنم، وقتی حالش کنار من خوب باشد، به خاطر هر مشکلی که هست از من نترسد و آدم امن او باشم؛ قطعا او در محل کارش انسان بهتری خواهد بود، زمانیکه فرزندم را با دادن اعتمادبنفس و عشق از خانه به مدرسه بفرستم، قطعا در مدرسه انسان خوبی برای دوستانش خواهد بود؛ پس به این شکل میتوانم جامعهای که از خانواده تشکیل شده است را تبدیل به گلستان کنم.

مرزبانان کشیک: همسفر ناهید و مسافر قادر
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر فرنگیس (لژیون سوم)
تایپ: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون نهم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
130