سلام دوستان عبدالباسط هستم یک مسافر. خدا را شکرگزار هستم از اینکه این سفر را با موفقیت به پایان رساندم. البته در این راه تنها نبودم، آموزشهای ناب کنگره ۶۰ که توسط آقای مهندس دژاکام در اختیار همه قرار میگیرد و من هم به نحوی، تمام سعی خودم را میکردم تا سفر اول بهدرستی این آموزشها را انجام دهم، همچنین راهنماییهای استاد عزیزم آقا حمید که همیشه چراغ راه من بوده است و کمک زیادی به من کرده است تا این راه پرپیچوخم را با موفقیت به پایان برسانم و همچنین برادر لژیونیهایم که همه آنها به نحوی در این سفر به من کمک شایانی کردند تا من آن حسهای بد درونم را خورد کنم تا بتوانم به موفقیت برسم.خدا را هزاران مرتبه شاکرم، این سفر هم تمام شد، سفر خیلی سختی بود، زیرا سفر اول را انجام میدادم، بالاخره وقتی یکسری سرویسها را بهرایگان در اختیار شما میگذارند و شما ناسپاسی میکنید، بابت تمام آن زحماتی که برای شما کشیدهاند آنوقت که سفرتان را خراب میکنید، در تاریکی عمیقی فرومیروید.
من بهجایی رسیدم که دیگر هیچ نوری نبود، انگار خفاشی بودم که درون غار تنهایی با خاطرات و اتفاقات بدی که برای من افتاده بود، در درون خودم و در آن تاریکی زندگی میکردم. ولی خدا را شکر میکنم که آنقدر به من عنایت داشت که از شعری که در تلویزیون پخش میشد، یکلحظه نوری درون من روشن شد و از همانجا شروع شد و سعی کردم تا بتوانم به روشنایی برسم. در این سفرم خیلی سختیها کشیدم، چون قبلاً به من گفته بودند غذای نیمهپخته و یا خام قابلخوردن نیست؛ ولی متأسفانه من راهی که بهترین بود را گم کردم و سعی کردم از بیراهه به مقصد برسم، درصورتیکه راه نبود بلکه چاهی بود که من با دستان خودم میکندم و درون آن غرق میشدم، سی روز رهایی من بود وقتی گل رهایی را از دستان پُرمهر آقای مهندس دژاکام گرفتم و آقا حمید را بغل کردم، درونم صدایی میگفت که راحت باش، سفر اول تمام شد، ولی آغازی نو در انتظارت است.
موقع برگشت در ماشین نشسته بودم که ناخودآگاه چشمهایم به ساعت افتاد، ساعت عدد ۱۱ را نشان میداد و من همانجا خدا را شکر کردم چون اصلاً باورم نمیشد که ۱۱ ماه گذشت.عذابی که در این سفرم کشیدم از زمان بود و انگار ثانیهها برایم حکم سال را داشتند، الان خدا را شکر میکنم و بابت این نعمتی که خداوند به من داده شکرگزاری میکنم از خداوند میخواهم تا بتوانم در کنگره قدم بردارم و خدمت کنم. خداوندا در کنگره ۶۰ به تمام مصرفکنندگان لیاقت سفر بده تا آنها هم بتوانند از رسیدن به این نعمت بزرگ بهرهمند شوند و به رهایی برسند.
در آخر تشکر میکنم از همه اعضای کنگره ۶۰ شعبه سمنان ایجنت محترم، مرزبانهای عزیز و دوستداشتنی که در این راه به من خیلی لطف داشتند و کمکم کردند، از راهنمای خودم که حتی موقعی که من خوابم، به رهجوهایش فکر میکند و از همه برادر لژیونیهای خودم که در کنار من بودند و همه اعضای شعبه قدردانی میکنم و همچنین از همسفر خوبم آقا عادل سپاسگزارم من را 11 ماه همراهی کرد.
عکاس: مسافر میلاد لژِیون چهارم
ویرایش: مسافر ایمان لژیون هشتم
ارسال مطلب: همسفر محمدجواد لژیون ششم
مرزبان خبری: مسافر رامین
- تعداد بازدید از این مطلب :
234