زندگی مثل جادهای است که تا پا در آن نگذاری، نمیفهمی به کجا میرسد. ما انسانها معمولاً منتظریم تا همهچیز روشن شود، بعد تصمیم بگیریم حرکت کنیم؛ اما حقیقت این است که نور در حرکت پدیدار میشود، نه قبل از آن. وادی هشتم همین را میگوید: «با حرکت، راه نمایان میشود»
معنی عمیق وادی:
این جمله در ظاهر ساده است، اما در عمقش یکی از بزرگترین قوانین هستی پنهان شده: هیچکس مسیر خودش را نمیبیند مگر آنکه در آن قدم بگذارد. همانطور که چراغ ماشین فقط چند متر جلوتر را روشن میکند، اما وقتی حرکت میکنی، همان چند مترِ جدید، تو را تا مقصد میبرد. اگر بایستی و بگویی اول باید تا آخر مسیر را ببینم، هیچوقت راهی برایت باز نمیشود.
انسانِ در سکون:
بسیاری از انسانها در زندگی به سکون میرسند. در ظاهر زندگی میکنند، ولی در باطن ایستادهاند. میترسند تصمیم بگیرند، میترسند اشتباه کنند و میترسند شروع کنند. در حالی که تمام رشد، تجربه و حتی ایمان در حرکت شکل میگیرد. کسی که حرکت نمیکند، نمیفهمد. نمیفهمد چرا زمین خورد، چرا شکست خورد یا چرا خوشبخت شد. چون هیچ تجربهای ندارد. فقط در ذهنش زندگی میکند، نه در واقعیت.
مثال اول: مسافر تازهوارد
فرض کنید مسافری وارد کنگره میشود. او پر از شک و ترس است؛ هنوز به روش DST اعتماد ندارد؛ ولی به توصیه راهنما شروع میکند. در ابتدا چیزی نمیداند، فقط حرکت میکند. بعد از چند ماه میبیند حالش بهتر شده، جسمش آرام گرفته و ذهنش روشنتر شده است. آیا از اول میدانست مسیر درست چیست؟ خیر؛ اما چون حرکت کرد، راه برایش نمایان شد. اگر همان روز اول میگفت: تا وقتی مطمئن نشوم که جواب میگیرم، حرکت نمیکنم، هرگز به رهایی نمیرسید.
مثال دوم: زندگی شخصی
در زندگی روزمره هم همین است. خیلیها از شروع یک رابطه، یک شغل یا یک مسیر جدید میترسند. میگویند: اگر اشتباه باشد چه؟ اما هیچکس از بیرون نمیفهمد درست یا غلط چیست تا وقتی که تجربهاش نکند. حرکت، خودش معلم است. در مسیر یاد میگیری. میفهمی چه کسی درست است، چه کسی نه. میفهمی چه چیزی ارزش جنگیدن دارد و چه چیزی فقط وقتت را میگیرد.
مثال سوم: قوانین طبیعت
در طبیعت هم هیچچیزی بدون حرکت معنا ندارد. آب اگر نرود، میگندد. باد اگر نوزد، هوا سنگین میشود. حتی زمین با تمام عظمتش در مدار حرکت میکند؛ اگر بایستد فرو میپاشد. ما هم جزئی از همین نظام هستیم. اگر نرویم میپوسیم. اگر حرکت نکنیم رشد نمیکنیم.
ترس از اشتباه:
بزرگترین دشمن حرکت، ترس از اشتباه است؛ اما وادی هشتم میگوید: اشتباه بخشی از راه است، نه مانع آن. کسی که میترسد اشتباه کند، در واقع از رشد میترسد. همانطور که کودک بارها زمین میخورد تا راه رفتن یاد بگیرد، ما هم باید زمین بخوریم تا «درست حرکت کردن» را بیاموزیم. اشتباه کردن، یعنی در مسیر بودن. اما درجا زدن، یعنی هیچ حرکتی در کار نیست.
نقش عقل در حرکت:
عقل فقط در میدان تجربه رشد میکند. وقتی حرکت میکنی، عقلت ابزارش را پیدا میکند؛ مثل شمشیری که فقط با اصطکاک تیز میشود. اگر فقط بنشینی و فکر کنی، عقل خام میماند. اما وقتی وارد عمل میشوی، اشتباه میکنی، اصلاح میکنی و ادامه میدهی آن وقت عقلت زنده میشود.
ایمان واقعی:
ایمان یعنی قدم گذاشتن در راهی که هنوز همهچیزش را نمیدانی، اما باور داری که خدا در هر قدم با توست. وادی هشتم در واقع دعوتی است به ایمان و عمل همزمان؛ یعنی نه فقط «باور» داشته باش، بلکه بر اساس آن باور حرکت کن.
جمعبندی:
پس وادی هشتم به ما یاد میدهد:
۱- راه با ایستادن پیدا نمیشود.
۲- اشتباه بخشی از مسیر است، نه مانع آن.
۳- عقل در تجربه رشد میکند، نه در تئوری.
۴- خدا در حرکتهای تو عمل میکند، نه در سکون تو.
اگر امروز نمیدانی از کجا شروع کنی، فقط یک قدم بردار. قدم دوم خودش پیدا میشود، چون با حرکت، راه نمایان میشود.
مسافر مرتضی لژیون هشتم
نام راهنما مسافر محمد براتی
- تعداد بازدید از این مطلب :
173