جلسه چهاردهم از دوره هشتم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 ویژه مسافران نمایندگی پرند، با استادی راهنمای تازه واردین مسافر مهرداد، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر حسن با دستور جلسه "وادی هشتم و تآثیر آن روی من" روز دوشنبه 21 مهر 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهرداد هستم یک مسافر، قبل از هرچیزی خداوند را شاکر هستم که در کنگره حضور دارم از ایجنت محترم نگهبان جلسه و لژیون مرزبانی و راهنمای خوبم تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم و اما در مورد دستورجلسه وادی هشتم که تیتر با حرکت راه نمایان میشود است. از وادی اول تا وادی هشتم چهار وادی با تفکر شروع میشود و اینطور نیست که همه چیز با تفکر حل گردد و فکر را باید از قوه به فعل تبدیل کرد.اولین چیز دراین وادی میگوید هدف برایت مشخص باشد. خودم به شخصه وارد کنگره 60 شدم تا سه ماه اول هدف خاصی نداشتم ولی رفته رفته خواسته وهدفم را در این راه پیدا کردم، گاهی ما یک خواسته ای داریم ولی خواسته ما آن نیست وآنچنان برای ما به تثبیت نرسیده مثال بزنم مانند: ازخواب بیدارشدن صبح برای چند دقیقه بیشتر خوابیدن با خودم کلنجار میروم، سفر جونز انجام میدهم وقتی برای مقدار غذای بیشتر همه چیز را خراب میکنم، من وقتی وارد لژیون شدم راهنمای من به من فرمودند بروید تحقیق کنید ببینید به کجا قدم گذاشته اید، کنگره 60چه مکانی است؟ راهنمای بنده هر چه گفتند جز چشم چیز دیگری نگفتم وارد لژیون سیگار شدم آقا مهدی گفتند سیگار دیگر نباید بکشی من از فردای آن روز دیگر سیگار نکشیدم چون هدف و راه دیگر برای خودم نمانده بود،راه مشخص وروشن بود، خیلی سفر خوب وراحتی در لژیون ویلیام انجام دادم. پس باید هدف مشخص باشد فکر خالی وپوشالی نباشد. دومین مرحله تمرکز خودم بر روی آن خواسته باشد باید در کارگاه آموزشی بنشینم گوش به فرمان باشم بدانم که خواسته خودم از کنگره 60 چه میباشد؟ خواسته خودم ازکنگره 60 درمان اعتیاد ودرمان سیگار بود. چون در سفر خودم فرمان بردار خوبی بودم به خواسته و هدفم رسیدم سومین پارامتر ما درمسیر، سر چند دوراهی قرار میگیریم که مهندس میفرمایند مانند آن آهو نباشیم تا آن علف زار سرسبز را میبینیم ازمسیر خارج شویم من چقدر باید ضعیف باشم که یک گرم تریاک هرکجا دلش خواست مرا باخودش ببرد؛یک نخ سیگار بامن چکار کرد؟ بزرگترین کاری که من کردم سر این دوراهی ها وقتی گیر کردم به حاشیه ها اصلا توجه نکردم فقط برای من آن مسیر مهم بودو بس. جناب آقای مهندس میفرمایند اگر در مسیر باشید امکان ندارد حالتان خوب نباشد بزرگترین دشمن انسان، خود انسان میباشد که خودش خودش را گول میزند. نیروهای منفیبه سراغ کسی که درحرکت نیست میآی. مانند آن شیر که در یک جا بماند می گندد. پس من باید حرکت کنم واولین کار این است که تزکیه وپالایش رااز خودم شروع کنم.آخرین مرحله هم این است که جبران خسارت کنم از خودم از خانواده ازجامعه ودرپایان از راهنمای خودم آقا غلام رضا تشکر میکنم بابت همه چیز اگر دراین جایگاه نشستم اگر این شال درگردن من هست وحال خوبم همه این چیزها اززحمات ایشان میباشد.ازاین که به صحبت های من گوش کردین ازهمه شما تشکر میکنم.

تایپ: همسفر فرامرز لژیون سوم
بارگذاری و ویراستاری: مسافر نیما لژیون چهارم
مرزبان خبری: مسافر مجید
- تعداد بازدید از این مطلب :
153