جلسه ششم از دوره چهارم کارگاه های آموزشی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان با استادی مسافر دانیال، نگهبانی مسافر منصور و دبیری مسافر سیاوش با دستور جلسه "وادی هشتم و تاثیر آن روی من" مورخ شنبه 21مهر ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.
خدا را شکر میکنم که این فرصت نصیبم شد تا در این جایگاه خدمت کنم. حالِ دلم خوب است و امیدوارم سفر اولیها هم به سفر دوم برسند و لذت این جایگاه را تجربه کنند.
تفاوت زیادی است میان کسی که در جلسه بهعنوان استاد مینشیند و کسی که در حال مشارکت است. شاید استاد چند دقیقه بیشتر فرصت صحبت داشته باشد، اما وقتی در جایگاه مینشینی، تازه میفهمی بسیاری از حرفهایی که در ذهنت آماده کرده بودی را نمیتوانی در همان زمان کوتاه بگویی. این خود تجربهایست برای یادگیریِ مدیریت زمان و استفاده درست از آن.
شاید روزی در موقعیتی قرار بگیرم، مثلاً در دادگاه، که زمان محدودی برای دفاع داشته باشم؛ آنوقت باید بتوانم از همین آموزشها استفاده کنم. یاد گرفتهام اگر از خط مشخصی فراتر بروم، تذکر میگیرم و باید مرزها را رعایت کنم. همهی اینها را از آموزشهای کنگره ۶۰ یاد گرفتهام و بابتش سپاسگزارم.
امیدوارم سفر اولیها به سفر دوم برسند، چون حس بسیار خوبی دارد. اگر میخواهند این حس را تجربه کنند، کافی است در هر جلسه دستشان را بالا ببرند و مشارکت کنند؛ هرچند کوچک، اما همین قدمها مقدمهی تجربهی جایگاه استادی است.
دستور جلسه امروز دربارهی وادی هشتم است و تأثیر آن بر من. وادی هشتم میگوید: با حرکت، راه نمایان میشود.
من باید قدم در مسیر بگذارم تا راه آشکار شود. همانطور که آقای مهندس میفرمایند، باید وارد جاده شوم و حرکت کنم. در مسیر ممکن است گاهی کمکاری کنم، یا پیچ و خمهایی ببینم، اما باید ادامه دهم.
در چهار وادی اول، تفکر را آموختم؛ در وادی پنجم مسئولیت پذیری و حالا نوبت حرکت است. باید حکم عقل را در قالب فرمانده، به اجرا درآورم. همهی آن آموختهها را با خود دارم و حالا زمان عمل است. نباید از شروعِ کار جدید بترسم یا مدام بگویم «اگر شکست بخورم چه؟». باید جوانب کار را بسنجَم، اما در نهایت حرکت کنم، نه اینکه بنشینم و تردید کنم.
یادم میآید اوایل سفرم، وقتی شنیدم ممکن است ماه رمضان اختلالی در سفرم بوجود آورد ، نگران شدم. چون آن زمان هنوز درگیر مصرف بودم و با خودم میگفتم اگر ماه رمضان بشود، چه کنم؟ اما حالا میدانم آن نگرانیها حاصلِ همان حال خراب بود. امروز اگر همان شرایط پیش بیاید، میدانم که تصمیم درست چیست. همهچیز در مسیر تغییر میکند، به شرط آنکه حرکت کنم.
میگویند سفر هزار فرسخی با قدم اول آغاز میشود. کافی است قدم اول را بردارم و حرکت کنم؛ ادامهی مسیر با آموزشها و تجربهها روشن میشود.
در انتهای وادی هشتم به بحث جبران خسارت میرسیم. اولین مرحلهی جبران خسارت، جبران از خود است. یعنی سفرم را درست انجام دهم، آموزشها را جدی بگیرم، و درمان را کامل طی کنم. نباید زود به فکر جبران برای دیگران بیفتم وقتی هنوز خودم در مسیرم ثابت نشدهام.
وقتی سیدیهای آقای مهندس را گوش میدهم، شاید بعضی مطالب تکراری به نظر برسند، اما این تکرار لازم است. مثل میخی که برای فرو رفتن در سنگ باید بارها با چکش کوبیده شود. این تکرارها باعث میشود آموزش در عمق جانم بنشیند.
ما یک استاد زبان داشتیم که میگفت: «تمرین، وقتی شروع میشود که تو کلمه را درست بنویسی؛ نه وقتی مدام اشتباه تکرار میکنی.» یعنی تا درستی را نیاموزی، تمرین واقعی آغاز نشده است.
.jpg)
سالها فکر میکردند موفقیت وابسته به ضریب هوشی (IQ) است، اما بعد فهمیدند موفقیت از آنِ کسی است که با تکرار و تداوم ، کاری را تا رسیدن به استادی انجام میدهد.
من اگر سفرم را درست انجام دهم و آموزشها را بهدرستی به کار بگیرم، فقط یکبار سفر میکنم و پروندهی اعتیاد برای همیشه بسته میشود. این زمانی رخ میدهد که جسم، روان و جهانبینیام هر سه در تعادل باشند.
وقتی آموزش میگیرم، باید آن را در خودم جستوجو کنم. مثلاً اگر دربارهی منیت صحبت میشود، ببینم آیا هنوز در من هست یا نه. اگر با ذهنی پر از دانستهها وارد لژیون شوم و بگویم: «من که همهی اینها را بلدم»، همان لحظه، سقوط من آغاز شده است. من باید هر بار برای یادگیری بیایم، نه برای نمایش دانستهها.
وقتی توانستم از خودم شروع کنم و جبران خسارت انجام دهم، آنوقت نوبت خانواده و جامعه میرسد. مثل آن مثالی که آقای مهندس زدند: کسی در بیستسالگی میگفت میخواهم دنیا را تغییر دهم؛ در چهلسالگی گفت کشورم را؛ در شصتسالگی گفت شهرم را؛ و در هشتادسالگی گفت کافی است خودم را درست کنم، چون با درست شدن من، جهان پیرامونم نیز تغییر میکند.
.jpg)
سالها با مصرف مواد و سیگار به جسمم آسیب زدم. حالا جبران خسارت یعنی مراقبت از خودم، ادامهی سفر و رسیدن به تعادل. وقتی به سفر دوم برسم، آنوقت میتوانم درختی بکارم، شاخههایی را که شکسته بودم ترمیم کنم، و با خدمت به دیگران جبران واقعی را انجام دهم.
در پایان، از اینکه به صحبتهایم گوش دادید سپاسگزارم. همهچیز از خودِ من آغاز میشود و با حرکتِ من ادامه پیدا میکند.
تایپ و بارگزاری: مسافر مصطفی
عکس و ویرایش: مسافر علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
47