اوایل آمدنم به کنگره، از بزرگی پرسیدم که آرزوها و خواستههای زیادی داشتم اما به هیچکدامشان نرسیدم؛ فرمودند برای رسیدن به خواستهها فقط داشتن خواسته کافی نیست و باید حرکت، تلاش داشته باشی وحتی گاهی تلاش بسیار تا به مقصود برسی و در ادامه نیروهای الهی یا اهریمنی در جهت خواستهای که داری کمک میکنند و راه را نشان میدهند.
در واقع همان "با حرکت راه نمایان میشود." در این وادی گفته میشود، سکون بر هیچ موجودی جایز نیست و باید حرکت کرد.
آقای مهندس همیشه میفرمایند: از طبیعت، گیاهان، جانوران، کوه، دشت، صحرا، جنگل الگو بگیرید، همه و همه در حال حرکت هستند و در واقع به خاطر همین حرکت است که معنی پیدا میکنند.
یک مثال عامیانه میخواهم بگویم؛ انسانی که در اثر بیماری در بستر میافتد و یا در اثر بیتحرکی عضلاتش تحلیل میروند، کم کم از سکون به نابودی سوق پیدا میکند؛ همه چیز از حرکت شکل میگیرد اما چگونه؟میتوان بدون تفکر و اطلاعات کافی، حرکت نمود؟ قطعاً خیر!
برای حرکت کردن، حتماً میبایست با فراگیری اطلاعات کافی و تفکر در مورد چگونگی حرکت و تعیین نمودن مبدأ، مقصد و هدف حرکت نمود اما در مسیر حرکت، ممکن است با راههای مختلفی مواجه شویم؛ چیزی که انسان را از موجودات دیگر متمایز میکند، قدرت اختیاری است که خداوند به انسان داده و بنا بر این اختیار و با توجه به خردمندی و کمخردی خودش تعیین میکند که کدام راه را انتخاب کند.
در کنگره ۶۰ وقتی همسفر با ناامیدی، آسیب روحی و روانی به واسطه زندگی در کنار یک مصرفکننده و افکار منفی خودش، سردرگم وارد میشود به او گفته میشود؛ دوربینت سمت خودت باشد و روی خودت تمرکز کن، وقتی شروع به شناختن خودش میکند، متوجه میشود که برای رسیدن به حال خوش، اول باید خودش را دوست داشته باشد و برای خودش هدف داشته باشد، اطلاعات و آگاهیاش را نسبت به اعتیاد، زندگی و شناخت انسان بالا ببرد، آنگاه میتواند بین دو راه ارزشی و ضدارزشی، راه درست را انتخاب کند و آنگاه با حرکت در مسیر درست، راه درمان و راه حال خوش و خوشبختی برایش نمایان میشود.
در وادی هشتم گفته میشود یک مصرفکننده باید بخاطر تخریبهایی که به وجود آورده از خودش، خانواده، جامعه جبران خسارت کند و به نظر من یک همسفر هم به خاطر تخریبهای ناشی از بودن در کنار یک مصرفکننده و همچنین افکار منفی خودش یا انجام برخی ضدارزشها و گاهی فراموش کردن خودش، میبایست یاد بگیرد چگونه اول از خودش جبران خسارت کند، بعد از خانواده و گاهی جامعه.
در بخشی از این وادی درباره پیمان انسان با خداوند و چگونگی انجام آن صحبت شده است؛ آقای مهندس می فرمایند: این پیمان، تجدید پیمانی است که از روز ازل با قدرت مطلق بستیم و یادمان نمیآید، بستن پیمان تجربه شیرینی برای من بود و توأم با حس خوب، بخصوص موقع نوشتن خواستهها و آتش زدن سیاهه و حس سبکی و رهایی که تجربه کردم؛ آن خاطره همیشه تلنگری است که فراموش نکنم برای چه پا به حیات نهادم و در واقع ترمزی بود برای دوری از ضدارزشها.
نویسنده: راهنما همسفر مولود (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مولود(لژیون یازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام(لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اروند آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
160