English Version
This Site Is Available In English

همیشه بین نفس و عقل یک جنگ برقرار است

همیشه بین نفس و عقل یک جنگ برقرار است

هفتمین جلسه از دوره سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰؛ نمایندگی رفسنجان با استادی راهنما مسافر مرتضی،نگهبانی مسافر حميدرضا دبیری مسافر حمید با دستور جلسه " نظم ،انضباط و احترام و جشن تولد یکسال رهایی مسافر سعید " پنجشنبه ۱۷ مهر  ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که خداوند توفیق نصیبم کرد تا در جمع شما بزرگواران باشم و آموزش و انرژی بگیرم. امروز در لژیون سردار هم استاد جلسه بودم و در این هفته شال ایجنتی پارک را گرفتم و همچنین همسفرم هم شال نارنجی راهنمایی گرفت. به او تبریک می‌گویم.
هر صبح ساعت ۵ پرانرژی از خواب بیدار می‌شوم. برکت کنگره یعنی همین؛ جمعیت احیای انسانی یعنی همین. جایگاهی به من داده می‌شود تا منِ مرتضی خوب ساخته بشوم و خداوند به من توفیق داده است تا ساخته شوم و تغییر کنم. و برای اینکه تغییر کنم، به سوخت و انرژی نیاز دارم که این انرژی هم همین حضور در این جلسات است. تشکر می‌کنم از آقای مهندس که من را از مصرف‌کنندگی به بخشندگی رساند. تشکر می‌کنم از آقا محسن، راهنمای بزرگوارم، که امروز تازه متوجه شدم چه کار بزرگی ایشان انجام می‌دهند. بعد از اینکه به رفسنجان آمدم و فاصله را دیدم، فهمیدم که چه کار بزرگی انجام می‌دادند. هرچه که دارم و ندارم از آقا محسن دارم، و ایجنتی را هم از آقا محسن دارم. اگر مرتضی به اینجا رسیده است، بیشترین نقش را آقا محسن داشته است. از آقا مجید زنگی‌آبادی تشکر می‌کنم، راهنمای درمان سیگار و ناسِ من. هر هفته بسته‌ی ناس را بیرون می‌انداختم و صبح دوباره آن را برمی‌داشتم. اگر شب نیاز به نیکوتین داشتم، از زیر سنگ هم که می‌شد، باید پیدا می‌کردم! اما کنگره توانست این را از من بگیرد و یک چیز بهتر به من بدهد؛ یک شال نارنجی و یک صندلی که آدم‌ها بنشینند و حرفم را گوش کنند.
من کجا بودم و الان کجا رسیدم؟ هر وقت یادم می‌آید، داشتم ترک می‌کردم و نمی‌شد، ولی کنگره آمد و یک‌بار برای همیشه موضوع و مشکل را حل کرد. چون خیلی مهم است که پیش یک طبیب بروی و آن مشکل را حل کند، نه اینکه هر روز قرص‌هایت را عوض کند. الان مرتضی هیچ میلی به مواد، سیگار و ناس ندارد و همه‌ی این‌ها در گروِ اذن خداوند است. یعنی اگر امروز خداوند نخواهد کسی از این در وارد شود، امکان ندارد که این اتفاق بیفتد.

 

دستور جلسه‌ی این هفته «نظم، انضباط و احترام» است و دستور جلسه‌ی دوم، تولد آقا سعید، لژیون یکم گنجعلی‌خان. نظم از نظام می‌آید. وقتی می‌گوییم نظام هستی، یعنی قوانین هستی؛ وقتی می‌گوییم نظام کنگره، یعنی قوانین کنگره. هر چیزی که از نظم و نظام خارج شود، از مسیر بیرون می‌رود. شما در مسیر جاده وقتی قوانین را رعایت نکنید و به حقوق دیگران احترام نگذارید، ممکن است هر لحظه از مسیر خارج شوید. در کنگره هم همین است. اگر نظم و قوانین کنگره را رعایت نکنید، می‌بینید سر از عطاری‌ها درآورده‌اید یا به کمپ رفته‌اید یا سقوط آزاد کرده‌اید. خیلی‌ها را دیدم که کنگره را رها کرده‌اند و رفته‌اند سراغ این چیزها. می‌گویند: «کنگره به من جواب نمی‌دهد.» این یعنی از مسیر خارج شده‌اند. و من در کنگره اگر می‌خواهم حالم خوب شود، باید به قوانین کنگره احترام بگذارم و نظم را رعایت کنم.
در مورد انضباط، چیزی که خودم برداشت کردم این است که وقتی ما قوانین را رعایت می‌کنیم و در مسیر قرار می‌گیریم، یک چیز خیلی مهم وجود دارد: بین کاری که دوست داریم انجام بدهیم و کاری که درست است، باید آن کاری را انتخاب کنیم که درست است. من می‌خواهم اعتیادم را درمان کنم، کار درست این است که سی‌دی بنویسم، ولی شاید دوست دارم فیلم نگاه کنم. کار درست این است که سر ساعت بیایم، ولی می‌خواهم ظهر بخوابم. همیشه بین نفس و عقل یک جنگ برقرار است. نفس همیشه می‌آید آن چیزی را که ما دوست داریم به ما پیشنهاد می‌دهد. نفس می‌گوید: «سردرد داری، خسته‌ای، این‌قدر خودت را اذیت نکن، یک ساعت بخواب.» ولی عقل می‌گوید: «برو کنگره، وقتی چند نفر را بغل کنی و با آن‌ها صحبت کنی، سردردت هم خوب می‌شود.»
و اینجاست که من باید انتخاب کنم: آن چیزی که درست است یا آن چیزی که دوست دارم؟
اینجوری می‌توانم انضباط را برای خودم تمرین کنم.
در زندگی هم انضباط شخصی داریم. من می‌خواهم کاری انجام بدهم، مثلاً می‌خواهم ماشین بخرم؛ باید یک پولی را جور کنم. وقتی می‌خواهم پول را جور کنم، باید بین اینکه در اینستاگرام باشم یا به سر کار بروم، یکی را انتخاب کنم. کار درست این است که بروم، تلاش کنم و زحمت بکشم.
پس اگر بتوانم کار درست را انجام بدهم، می‌توانم بگویم که انضباط را در زندگی هم رعایت کرده‌ام و برداشتی که من از احترام دارم، ارزشی است که خودم برای خودم و دیگران قائل می‌شوم. بعضی وقت‌ها ارزشی که برای راهنمایم قائل می‌شوم چقدر است؟ من، مرتضی، می‌گویم به اندازه‌ی احترامی که برای پدرم قائلم.
پس این احترام، آن ارزشی را که من قائل هستم نشان می‌دهد؛ یعنی ارزشی که برای کنگره قائلم، برای خودم قائلم، ارزشی که برای راهنمایم قائلم، ارزشی که برای لطفی که خداوند برای من کرده است قائلم. این‌ها همه می‌شود احترام. احترام به قدردانی هم مربوط می‌شود.

 

چون گلریزان را در پیش داریم، در موردش صحبت می‌کنم. برداشتی که امسال برای خودم داشتم، این بود که هر وقت در کنگره کارت می‌کشیدم، می‌گفتم به کنگره کمک کرده‌ام و به کنگره بخشیده‌ام. ولی در دستور جلسه‌ی عدالت تازه فهمیدم که داستان چیز دیگری است؛ اینکه در هستی دو قطب است: یکی منفی و دیگری مثبت. یک سری دارند مواد می‌فروشند و مردم را مصرف‌کننده می‌کنند، و یک گروه هم ما هستیم که قطب مثبت شده‌ایم، داریم اعتیاد را درمان می‌کنیم و تلاش می‌کنیم که این اتفاق بیفتد.
حالا من هرچقدر در کنگره کارت می‌کشم و خدمت می‌کنم، دارم به قطب مثبت کمک می‌کنم و هر جا که هیچ کاری نمی‌کنم، دارم به ساقیِ قطب منفی کمک می‌کنم. من که راه را پیدا کرده‌ام، چرا نباید کمک کنم تا این ساختار رشد بیشتری بکند؟ همان شخصی که باید به دست برادر من مواد بدهد، همان می‌آید و در کنگره درمان می‌شود. یعنی پولی که من دارم می‌دهم، خرج خودم می‌شود. پس من وقتی در کنگره کارت می‌کشم، گلریزان برگزار می‌کنیم، پول می‌دهیم و پول جمع می‌کنیم، داریم به خودمان کمک می‌کنیم. دارم به دختر کوچکم کمک می‌کنم که یک شخصی به او سیگار و مواد ندهد. چون ما هرچقدر قوی‌تر بشویم و رشد کنیم، آن ساختار ضعیف‌تر می‌شود.


دستور جلسه‌ی دوم، تولد آقا سعید عزیز است. به سعید تبریک می‌گویم، مبارکش باشد. تولدش در دستور جلسه‌ی نظم، انضباط و احترام است. من که راهنمایش هستم، تأیید می‌کنم که هر سه‌ی این‌ها را دارد. به او تبریک می‌گویم.
دستور جلسه‌ها می‌آیند و ما کنگره‌ای‌ها را انتخاب می‌کنند. سعید رهجویی بوده که نظم داشته و انضباط داشته، سی‌دی‌هایش را همیشه می‌نوشت، از رفسنجان می‌آمد. سعید الان خدمت‌گزار شده است و افتخار یک راهنما این است که رهجویش خدمت‌گزار بشود.
همیشه به رهجوهایم می‌گویم که من دنبال پول شما نیستم؛ شما باید بفهمید که کاری انجام بدهید و سعید این کار را انجام می‌داد؛ مسیر زیادی می‌آمد و هیچ بهانه‌ای نمی‌آورد و با اینکه سه روز به کنگره می‌آمدند، پارک هم می‌آمدند.
سعید آمد، رهایی‌اش را گرفت و قدردان هم بود و عضو سردار شد. یک روز در لژیون گفتم: چه کسی می‌خواهد دنور شود؟ خیلی‌ها دستشان را بالا گرفتند و سعید نگرفت. گفتم: سعید! تو تریلی داری، نمی‌خواهی دنور شوی؟ گفت: آقا مرتضی، من هیچ‌وقت حرفی نمی‌زنم که نتوانم آن را انجام بدهم.


من جا خوردم. دیدم همه می‌خواهند و سعید نمی‌خواهد. آن‌هایی که دست بالا گرفتند، خیلی‌ها نشدند، ولی سعید همان تعهد سرداری را که داده بود، پرداخت کرد.
باز هم به سعید تبریک می‌گویم و مبارک خودش و هم‌سفرانش باشد. تولدِ یک‌سال رهایی خیلی حرف پشتش است. یعنی فردی که درمان شده، یک سال است که هیچ مشکلی ندارد و حالش خوب است. تا اینکه شما بخواهی موادت را کنار بگذاری و هر روز خمار باشی، هر روز دنبال بهانه‌ای باشی که به جلسه بروی یا از مسیر خارج نشوی.
یک سال رهایی یعنی یک سال حال خوش، یک سال خدمت. کسانی می‌توانند تولد بگیرند که خدمتگزار باشند. آن‌هایی که خدمتگزار نیستند، نمی‌توانند.
امیدوارم سعید قدر بداند و در کنگره ماندگار باشد و آن چیزی را که خداوند برایش تدارک دیده است، به آن برسد و بتواند آموزش‌های کنگره را عملی کند و یک الگوی خوب برای کنگره باشد.
ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

سخنان مسافر سعید 

سلام دوستان سعید هستم یک مسافر. خدا را شکر میکنم که در کنگره هستم تشکر میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم از راهنمای خوبم آقا مرتضی. طریقه آشنایی من با کنگره اینطور بود که من وارد گوگل شدم که ببینم شربت تریاک چیست چون من مشکلاتی داشتم بابت مصرف مواد.بعد در سایت دیدم از صد نفری که کامنت گذاشته بودند راجع به درمان اعتیاد ۹۵نفرشان نوشته بودن تنها راه درمان اعتیاد کنگره ۶۰ و من کنجکاو شدم یک شماره‌ای پیداکردم زنگ زدم به یک آقایی که در تهران بودند گفتم میخواهم مواد را کنار بگذارم. آیا در رفسنجان شعبه‌ای هست؟ آن‌موقع در رفسنجان شعبه‌ای نبود.گفت نه د رکرمان شعبه است شما باید روزهای فرد کرمان مراجعه کنید. چندوقت بعد من به کرمان، شعبه گنجعلی‌خان رفتم. وقتی وارد شعبه شدم قیافه بچه‌ها را که دیدم گفتم من اشتباهی آمدم این‌ها معتاد نیستند از یک نفر پرسیدم کنگره همینجاست؟ این‌ها قیافه‌شان نمی‌خورد معتاد باشند لبخندی زد گفت راه را درست آمدی. من ماندم لژیون تازه‌واردین رفتم و بعد وارد لژیون آقا مرتضی شدم. همین‌جا دستش را می‌بوسم بابت زحماتی که برای من کشیدند تا رها شوم. من قبلا زیاد ترک کرده بودم اما مشکلاتی داشتم که با قطع مواد به سراغم می‌آمدند. وقتی که در کنگره درمان شدم دیگرخبری از آن مشکلات نیست و خدا را شکر می‌کنم که درکنگره هستم. امیدوارم بمانم و خدمت کنم باز هم ازآقا مرتضی تشکر می‌کنم و همچنین از آقا محسن که برای شعبه رفسنجان زحمت می‌کشند و تمامی خدمتگذارانی که از کرمان می‌آیند. ممنونم که صحبت‌های مرا گوش کردید.

تایپ:مسافر محمد لژیون یکم گنجعلی‌خان 

ویرایش:راهنما مسافر محمد 

بارگذاری:مسافرسعید 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .