قبل از آشنایی با کنگره، انسان عجول و زودرنجی بودم، اولین باری که فهمیدم فرزندم دچار بلای خانمانسوز اعتیاد شده است، دنیا روی سرم خراب شد. در آن زمان هیچ آگاهی از این موضوع نداشتم و فکر میکردم با پیگیری و گیر دادن میتوانم جلوی این مشکل را بگیرم؛ اما غافل از اینکه ماهی را هرچه محکمتر بگیری، بیشتر سر میخورد. دوران مصرف مسافرم برای ما بسیار دردناک بود، زمان میگذشت و ما در یک نقطه اسیر شده بودیم و دور خود میچرخیدیم.
به خود و خانوادهام نگاه میکردم و افسوس میخوردم که چه اتفاقی برایمان افتاد که اینگونه شدیم. روزی هزاران بار با نفرینهایم اعصاب همه را بههم میریختم و از خداوند طلب مرگ میکردم تا از این وضعیت اسفناک و دردناک نجات یابم؛ اما نمیدانستم که به روش دیگری هم میتوان به رهایی رسید، تا اینکه از طریق یکی از آشنایان با کنگره۶۰ آشنا شدیم.
وقتی ۲ سال پیش با کوهی از مشکلات وارد کنگره شدیم، تصورش را هم نمیکردم که بعد از گذشت ۲ سال بتوانیم حداقل ۹۰ درصد از مشکلاتمان را حل کنیم؛ چون هنگامی که ما سفرمان را شروع کردیم، تخریبمان بسیار زیاد بود و قادر به حل مشکلات سطحی و پیش پا افتاده زندگی هم نبودیم. حال مسافرم در آن دوران اصلاً خوب نبود، شبها نمیخوابید، روزها سرکار نمی رفت و جوری رفتار میکرد که گویی هیچ چیز برایش اهمیت ندارد و من هم که از مصرف شیشه و تخریب آن هیچ اطلاعی نداشتم، راه حل را در ترک خانه یا قهر کردن میدیدم.
علت همه این کارهایم از روی جهل و ناآکاهی بود؛ چون من پرونده را نخوانده قاضی شده بودم و تصمیمات اشتباه میگرفتم. بزرگترین اشتباه من این بود که هیچوقت مسافرم را به چشم یک بیمار نگاه نکرده بودم و فکر میکردم همه چیز زیر سر خودش است و اگر خودش بخواهد و اراده کند، میتواند به همه چیز خاتمه دهد و مصرف موادش را کنار بگذارد. این پافشاریهای من باعث میشد هم تخریب خودمان و هم تخریب مسافرم رفتهرفته بیشتر شود و با اینکار باعث میشدم که او هم به خودش و هم به ما آسیب برساند.
ناگفته نماند که مسافرم قبل از اینکه درگیر اعتیاد شود، فردی بسیار مهربان و دلنازکی بود و تغییری که بعد از مصرف کرد، همه ما را شوکه کرده و رفتارهایش در باور ما نمیگنجید. بالاخره ما بعد از کلی درجا زدن با مسیر کنگره۶۰، همراه شدیم و خودمان را به دستان آقای مهندس سپردیم، به این راه ایمان آوردیم و فهمیدیم که اعتیاد هم قابل حل شدن است. در کنگره خیلی با صمیمیت و مهربانی از ما پذیرایی کردند و همه این نوید را به ما دادند که اگر به مدت ۱۱ ماه در کنگره آموزش ببینیم و صبر و حوصله پیشه کنیم و به توصیههای راهنمایان عمل نماییم، به رهایی و درمان قطعی اعتیاد خواهیم رسید.
اکنون ۲ سال از روزی که ما وارد کنگره شدیم، گذشته و افتخار این را دارم که بگویم به رهایی و درمان رسیدهایم. رهایی و درمانی که با هیچ کلمهای قابل توصیف نیست و نمیتوان با هیچ چیز آن را معاوضه کرد. ما با کمک آموزشهای آقای مهندس و راهنمایان فداکار کنگره و همه افرادی که در این مکان مقدس خدمت می کنند، به این نقطه رسیدیم. حال که این دلنوشته را مینویسم، اصلاً دلم نمیخواهد به روزهایگذشته برگردم و امیدوارم این آخرین دلنوشته من درباره اعتیاد باشد.
امیدوارم تمام افرادی که مثل مسافر من درگیر اعتیاد هستند، با کنگره۶۰، آشنا شوند و روزی بتوانند حس زیبای رهایی از بند افیون را که ما در حال حاضر داریم، تجربه کنند. امیدوارم من هم با کمک راهنمای زحمتکش و صبورم بتوانم به همنوعان خودم کمک و خدمت کنم. از تمام عزیزانی که در این راه به ما کمک و راهنمایی کردند به ویژه آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون نهم)
رابط خبری لژیون نهم: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون نهم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
40