دلنوشتهای از عمق جان به مناسبت هفته ایجنت و مرزبان. گاهی در مسیر زندگی، انسان آنقدر در تاریکی گم میشود که فراموش میکند روزی نوری نیز بوده و فراموش میکند که قلبی داشته، لبخندی و نگاهی بر آسمان داشته است؛ من نیز روزی چنین بودم و در بند ندانستن، در اسارت خواستنهای بیپایان و در جهانی که نظم، معنا و نجات وجود نداشت؛ درست در همان روزها جایی بود که چراغش خاموش نمیشد و آن مکان کنگره۶۰ بود.
در میان تمام آن ستونها و پایهها، ایجنتها و مرزبانانی بودند که بیهیاهو و بیانتظار فقط بودند و همین بودنشان نجات بود. ایجنت، شما فقط یک مسئول اجرایی نبودی؛ شما معلمی بودید که سکوتت بیشتر از هزار سخن درس داد؛ شما مادری بودید که انضباطش پشتگرمی بود و تکیهگاهی شدید که وقتی همه پشت کردند، شما ایستادید، نگاه کردید و گفتید که تو میتوانی دوباره بلند شوی! فقط نظم را رعایت و خودت را پیدا کن.
شما نه فقط نظم فیزیکی، بلکه نظم درونی را به ما آموختید و مراقب حرمتها بودید وقتیکه ما حتی حرمت خودمان را نیز نمیشناختیم و شما مرزبانان، آن فرشتگانی بودید که در سکوت خندههایتان، در نگاههای آرام و تصمیمهای قاطع برای عبور ما جادهای با صبر، دلسوزی و مسئولیتپذیری ساختید؛ شما نه فقط مرزهای سالن، بلکه مرزهای بین سقوط و رهایی را نگاه داشتید.
شما نگهبانان یک عهد مقدس بودید، عهدی که در آن انسان به خودش باز میگردد. در هفتهای که بهنام شما است، زانو میزنم به احترام تمام دقایقی که بیصدا ایستادید تا ما فرصتی برای ایستادن دوباره پیدا کنیم. شاید نتوانیم آنگونه که باید جبران کنیم؛ اما این را بدانید در هر دعایی که از دل یک رها شده بلند میشود، جا و حق شما است. سپاسگزارم با تمام وجودم از بودنتان، از فداکاریتان و از عشقی که بیمنت بخشیدید.
نویسنده: همسفر مونا (راهنمای لژیون نهم)
عکاس: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر فتانه (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون بیستوپنجم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
84