اکثریت ساختارها به یک طرف گرایش پیدا میکنند، یا خیلی دلی هستند و یا خیلی قانونی که هیچکدام به مقصد نمیرسند؛ چون در اینصورت از تعادل خبری نیست؛ ولی ما در کنگره۶۰، با علم جهانبینی توانستیم میان پیوند محبت و اجرای قوانین و اصول تعادل برقرار کنیم و این بستگی به دانایی و ظرفیتی که در وجود هر شخصی توسط پالایش درونی ایجاد شده، دارد در اینصورت نتایج خوب و درخشانی به دست خواهد آمد.
ممکن است ما با بعضی مفاهیم آشنا شویم و معنی آنها را آموخته باشیم؛ ولی این آموختهها تنها در ذهن و عقل ما باشند و تا آنها به دل و قلب ما بنشینند و باز شوند، زمان میبرد؛ پس زمانیکه مفاهیم به قلب ما نشستند، آنها را آنگونه که باید آموختهایم. یک فرق فاحشی بین انسان خوب و انسان بد است، انسانی که تصور میکند انسان خوبی است و همه چیز را بلد هست، تعریف انسان بد هست؛ چون تصور بلد بودن خودش خطرناک هست؛ ولی انسانهای خوب این احتمال را میدهند که بلد نیستند و این خودش شکل دیگری از قدرت هست.
همانطور که آموختیم در هستی مدلها یکسان هستند و استاد امین در این سیدی از سلولهای عصبی صحبت میکنند که شبیه یک درخت هستند. همچنین میفرمایند: کیهان و آفرینش موجودات زنده همه بر اساس وجود درختان است و اصلاً تفاوت کره زمین و سیارات دیگر در وجود درختان در کره زمین هست که یک کره زنده بوده و حیات در آن جاری است. درختان سمبل حیات در کیهان و کره زمین و حتی شهر وجودی انسان هستند.
در امر باغبانی برای پیوند زدن به درخت ابتدا پوست درخت را زخم میکنند و بعد شاخه جدید را به تنه درخت میچسبانند و شاخه جدید از تنه نیرو گرفته و رشد میکند، نیروهای منفی و تاریکی از خود نیرویی نداشته و نمیتوانند رشد کنند، بنابراین برای رشد باید خودشان را به یک انسان پیوند بزنند؛ پس به انسان یک ضربه روحی و عاطفی وارد میکنند: مثل پیوندهای اعتیاد و اضافهوزن که به آنها پیوند نامیمون گفته میشود که برای تکثیر شدن باید نوع خودش را به وجود بیاورد.
وقتی به یک نفر آسیب بزنید اتفاق بدی افتاده است؛ ولی اتفاق بد واقعی زمانی هست که شما تبدیل شده و بخواهید آن آسیبی که به شما زده را به یک فرد دیگر بزنید و سپس با تکرار اتفاق بد در ذهن خود، به آن نیروی منفی انرژی میدهیم. اگر آسیبی به ما رسیده است و ما دانش آن قضیه را داشته باشیم، میتوانیم آن زخم را خوب کنیم و دوباره قویتر از قبل سر نقطه اول برگردیم.
یک شاخهای وجود دارد که میتواند انرژی افراد را بگیرد و به افراد دیگر یا نیروهای منفی انتقال دهد، مثلاً اگر فرد عشق یکطرفه نسبت به فرد دیگری داشته باشد، انرژی فرد عاشق به آن فردی که عاشق نیست توسط نیروهای منفی انتقال داده میشود. هر چیزی یک شکل الهی و یک شکل منفی دارد؛ یک عشق داریم و یک گره عشق، البته یک توهم عشق هم داریم که آن فقط توهم و یک فکر است. در گره عشق دو نفر در ارتباط هستند؛ اما یک گِرِهی وجود دارد که دلیلش میتواند یک طرفه بودن و انرژیخواری باشد و این رابطه معمولاً شبیه به حالت عادی نیست، مثلاً در ۱۶ ساعت به طرف مقابل فکر کردن انرژی فرد را تحلیل میدهد و به او آسیب میزند.
یک بخش از آن انرژی را آن فرد دریافت میکند و بخش دیگر را نیروی منفی به سمت خود میکشد. ما در هر جایی خواستهای داشته باشیم، این خواسته از یک بذر شروع میشود و این بذر رشد پیدا میکند و بعد شاخه به وجود میآید تا به خواسته خودش که میوه است برسد. جهان هم به همین شکل به وجود آمد و میوهها همان کهکشانها بودند و میلیاردها سال طول کشید تا جسمی که ما داریم تولید شود؛ پس خواسته نهایی این بود که موجودات زنده بتوانند در قالب فیزیک پا به حیات بگذارند.
سلولهای عصبی انسان مانند درختانی هستند که هیچ شباهتی به هم ندارند، مثلاً درخت سرو درخت زیبایی است؛ ولی میوهای ندارد، درختی خوب است که بتواند به صورت ۳۶۰ درجه رشد کند؛ چون میتواند نور خورشید را به خوبی دریافت کند و اگر نور نباشد، میوهای هم وجود ندارد و این نور در انسان همان علم و دانش است و آب همان محبت است.
یک انسان برای رشد باید بتواند دانش و محبت را دریافت کند و اگر درخت نامتقارن باشد، میوه زیادی نخواهد داشت؛ چون اگر یک طرف آن میوه زیادی داشته باشد، باعث شکستن طرف دیگر آن میشود برای اینکه درخت هوشمند است، در این حالت میوه کمتری تولید میکند تا نشکند. انسان هم اگر بخواهد میوه و ثمره زیادی داشته باشد، باید در حالت تعادل و ۳۶۰ درجه باشد و فقط به یک شاخه متمایل نشده باشد، مثلاً یک انسانی فقط درس میخواند یا فقط کار میکند و ... شاخه او فقط به یک سمت متمایل میشود و میوه خوبی نمیدهد و هیچ تولید و خروجی ندارد؛ اما وقتی فرد در همه قسمتها فعالیت دارد، مثل این است که شاخههایش را هرس میکند.
یک درخت به اندازه محکم بودن ریشههایش محکم و استوار است و زمانیکه آب بیشتر از نیاز یک درخت به ریشه برسد، ریشه سست میشود. تربیت فرزندان هم به همین شکل است و اگر بیش از آنچه باید به آنها خدمات داده شود یا توجه و محبت بیش از اندازه باشد، ریشه در آب غوطهور میشود و چون ریشه ضعیف است؛ پس آن فرزند هم ضعیف بار میآید. وقتی شاخههای یک انسان با شاخههای انسان دیگری برخورد میکند، اگر این اتصال نادرست باشد، شاخههای دیگر از افراد انرژی جذب میکنند، در صورتیکه ما فقط باید پیامها را با هم انتقال دهیم، مثلاً محبت میدهیم و محبت میگیریم یا دانش و ... میدهیم و میگیریم؛ اما اگر این محبت و عشق و دانش و ... دادن یکطرفه باشد و فرد دریافتی نداشته باشد، فقط انرژی از دست میدهد.اگر ما درخت خودمان را خوب پرورش نداده باشیم، میتوانیم با روش DST کنگره آن را اصلاح کنیم.
منبع: سیدی هرس « استاد امین»
نویسنده: راهنما تازهواردین همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون نهم)
رابط خبری لژیون نهم: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون نهم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمايندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
36