بنام قدرت مطلق الله
کار لژیون سردار مانند آن گیرهای است که لباس را با آن به بند میآویزیم تا طوفان آن را نبرد
(1).jpg)
(1).jpg)
مصاحبه با پهلوان لژیون سردار: مسافر ابراهیم
با سلام. در خدمت مسافرابراهیم ، یکی از پهلوانان شعبه قائمشهر، هستیم.
لطفاً به رسم کنگره، خودتان را معرفی بفرمایید: ابراهیم هستم،مسافر آنتیکس مصرفیٔ تریاک. مدت ۱۱ ماه و ۱۱ روز سفر کردم با راهنمای خوبم، آقای مهرداد، به روش DST و با شربت اُوتی.دو سال و دو ماه است که آزاد ورها هستم. ضمناً سفر نیکوتین نیز داشتم و مدت رهایی از آن، دو سال و یک ماه است.
لطفاً از نحوهٔ آشناییتان با کنگره ۶۰ برایمان بگویید. پیش از ورود به کنگره،من جهنم واقعی را تجربه کرده بودم. به یک مراسم آشنایی رفته بودم و شخصی را که مد نظرم بود، در آن مهمانی دیدم. فکر میکردم او حالِ بسیار بدی دارد و باید زیر بغلش را بگیرند، اما وقتی او را دیدم، مانند ریشسفیدهای ۷۰–۸۰ ساله رفتار میکرد. برایم بسیار جالب بود که کجا رفته و درمان شده است. او قبلاً فرد بسیار ضعیفی بود، ولی در آن چهار پنج سال اخیر، تغییر چشمگیری کرده بود. این موضوع برایم بسیار شگفتانگیز بود و همین باعث شد تا دنبال موضوع را بگیرم و در نهایت به کنگره ۶۰ رسیدم.
بفرمایید چه چیزی در کنگره ۶۰ وجود دارد که باعث ماندن شما و گرفتن خدمت در جایگاههای مختلف شده است؟ تازه که وارد کنگره شدم،به خاطر مهر و محبت و عشقی که بچههای قائمشهر به من نشان دادند، ماندگار شدم. چیزی که در بیرون هرگز ندیده بودم و حتی فکرش را هم نمیکردم. گویی اینجا سرزمین دیگری بود. در ادامه که آمدم و سفر کردم، فهمیدم چیزهای زیادی هست که نمیدانم و باید یاد بگیرم. بهمرور، داناییای که مهندس [دژاکام] از آن صحبت میکرد، برایم روشنتر شد و دوست داشتم بیشتر و بیشتر بدانم.
بفرمایید عضویت در لژیون سردار چه نقشی در درمان ما ایفا میکند؟ به زبان خیلی ساده بگویم:آدم وقتی چیزی میگیرد، حسی دارد. مثلاً وقتی کسی غذا یا نذری میگیرد، حس خوبی پیدا میکند؛ اما کسی که میبخشد، او هم حس بسیار زیبایی دارد. این بخشش، همان حس قشنگ را به آدم میدهد. وقتی میبخشی، حست خوب میشود، لذت میبری و خودت را بخشی از یک بازی بزرگ میدانی. وقتی وارد لژیون سردار میشوی، خودت را جزئی از این بازی میبینی. کار لژیون سردار مانند آن گیرهای است که لباس را با آن به بند میآویزیم تا طوفان آن را نبرد. دقیقاً همین کار را میکند. من این را بهخوبی در این مدت حس کردهام. کسانی که گریز زدند و بعد از مدتی برگشتند، دیدم که لژیون سردار، همانها را که در سردی و نمور بودند، دوباره گرم کرد و پذیرفت.
شما بفرمایید چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید پهلوان شوید؟ اوایل که وارد کنگره شدم،در حد کمک کردن و سبد بود. اما در ادامه، سردار شدم و سرداری را پرداخت کردم. سال بعد، دنوری بود و سال سوم، بهقولمعروف به پهلوانی رسیدم. چیزی که حس کردم، این بود که گویی بخشی از مال کنگره، درمان من بوده است. این را احساس کردم و فهمیدم که باید آن را پرداخت کنم.
لطفاً کلام آخر بفرمایید. چه پیامی برای مسافران دارید تا در لژیون سردار شرکت بهتری داشته باشند؟ کلام اول و آخر را جناب مهندس میزنند.ایشان همیشه خیر و خوبی انسانها را میخواهند. میگویند: «درمان شوید»؛ برای اعتیاد درمان میشوید، برای سیگار، برای لاغری. در لژیون، طرز برخوردتان با دیگران، ورزش کردن، جروبحث نکردن، غیبت نکردن و خیلی کارهای دیگر را یاد میگیرید که برای خودمان بسیار مفید است. ایشان برای بهتر زندگی کردنِ ما انسانها صحبت میکنند. و کار دیگری که همیشه تأکیددارند، «بخشیدن» است. بخششی که چون به نفع خودمان است، آن را میپذیریم. مانند درمان اعتیاد یا سیگار یا چاقی، همهٔ آن کارها را انجام میدهیم، اما وقتی به بحث بخشش میرسیم، خودمان را جدا میدانیم و میگوییم: «این حتماً برای پهلوانان است یا برای دیگران، برای من نیست.»
در این سیدی آخر، آقای مهندس دارند با یکی از دوستانشان صحبت میکنند که قدرت بخشش ندارد ، میخواهند چیزی به ما بگویند. با داستانی که تعریف میکنند از دوستانی که در حد ۵ یا ۱۰ میلیون بخشش دارند، آقای مهندس گویی صورت پنهانی بخشش را میبینند و میخواهند ما را متوجه چیزی کنند. مانند دکتر فیزیکی که بخواهد به یک نوزاد یکساله فیزیک یاد بدهد. ما دقیقاً همان نوزاد یکسالهای هستیم که آقای مهندس میخواهد دربارهٔ بخشش با ما صحبت کند.
مصاحبه : مسافرعلیرضا لژیون یکم
ارسال و ویراستاری : مسافر جعفرلژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
106