English Version
This Site Is Available In English

مسیر یکی است ولی مسیرهای قلابی زیادند

مسیر یکی است ولی مسیرهای قلابی زیادند

جلسه چهارم از دور سی و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه همسفران و مسافران نمایندگی دانیال اهواز با استادی مسافر منصور نگهبانی مسافر ناصر و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه وادی هفتم و تاثیر آن روی من در روز پنجشنبه 20 شهریورماه 1404 رأس ساعت 17 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان منصور هستم مسافر، خب من ابتدا تشکر می‌کنم از نگهبان محترم که فرصت خدمت گزاری دادند و کسب تجربه، تبریک می گویم هفته آینده را خدمت جناب آقای مهندس به عنوان اولین ایجنت، اولین مرزبان، اولین نگهبان و بنیان کنگره‌ی 60، همچنین تبریک می‌گویم به ایجنت و مرزبان قدیمی و جدید قسمت همسفران و ایجنت محترم آقا امین و مرزبانان عزیزی که بیش از ۱۴ ماه زحمت کشیده‌اند در قسمت مسافران و همچنین مرزبان‌های جدید و امیدوارم که در واقع این خدماتی که انجام دادند چه در این بعد چه در بعد دیگر ذخیره‌ای باشد و چراغ راهشان باشد. آرزو می کنم برای خودم و همه ما که بیدار باشیم، ببینیم و این خدمات و این خدمت گزاران را، آقای مهندس در این کلیپ آخرشان فرمودند که یک وقت هایی من زمان اوج مصرفم روبروی خونمون یه زمین خالی بود این را آمدن درخت کاشتند، من نگاه می کردم هر روز ولی نمی‌دیدمش، سال های سال، درخت ها بزرگ می شوند و ایشان به درمان می رسند و تازه متوجه میشوند. حال و روز ما هم همین است، بعضی ها در کنگره که ان شاءالله ما جزو آنها نباشیم چون اطرافشان را نمی بینند چون هم بحث دستور جلسه است هفته آینده در واقع جشن که افتاد روز سه شنبه حالا سعی می کنم از هر کدام من صحبت کنم. خب در رابطه با وادی من چند تا یادداشت کردم امیدوارم برسم همه اش رو بگویم. وادی دو تا نکته خیلی مهم دارد و دو تا بخش منفک از هم دارد، یکی پیدا کردن راه یکی آنچه برداشت می کنیم. پیدا کردن راه خیلی مهم است، آقای مهندس میگویند این ارزشمند ترین قسمت هست، چرا؟ شما اگر راه را پیدا کردید ۵۰ درصد راه را رفتید. خودتون مسیر را در واقع اینکه درست انتخاب کنیم، برای اینکه اگر من منصور مسیر را اشتباه انتخاب کنم، سال های سال هرچی که بروم از مقصد اصلی دورتر می شوم. حالا ایشان هم مثالی می زند میگوید بعضی ها میگویند آقا ما دیدیم حالا فلان گروه با فلان دارو با فلان روش درمان شدند، بله درمان شدند ممکنه در هزار نفر پنج نفر یا ده نفر باشند در صورتی که آماری که کنگره می دهد بالای ۹۰ درصد قاطع هست برای درمان. شاید دیده باشند بعضی از دوستان من این را دیدم خودم، مثل ماهی هایی هستند که این ها را عادت می دهند با شیشه پستونک غذا بخورندیعنی شیشه پستونک را می گیرند کنار حوض اینا میان قشنگ می خورند. من رفتم این را بررسی کردم دیدم از هر ۱۰ هزار تا ماهی ۵۰ تا عادت می کنند و ۵۰ تا به این مرحله می رسند که می توانند بیایند پستونک رو بگیرند و غذا بخورند.این آموزش نیست که این زجر است، یعنی نه هزار و نهصد و پنجاه تا ماهی رو می کشند حالا ۵۰ تا هم یاد می گیرند این شکلی مثلاً که از این غذاها بخورند، این بحث درمان است در کنگره و تفاوت آن نسبت به جاهای دیگر. خب حالا ما در کنگره آمدیم و مسیر رو پیدا کردیم و نشستیم  سر صندلی این پنجاه درصد میشود، چی یاد می گیریم؟ برداشت ما چیه؟ چگونه است؟ چه چیزی را بر می داریم از این مسیر؟ و این برای همه یکسان نیست. مهندس میگوید در کنگره آدم ها برداشتشون بسیار متفاوت است، بله نشستن روی این صندلی در روز اول یکسان هست برای همه. این عالم قوانینی دارد و شما اگر ظلم کردی در این عالم، قطع به یقین قبل از سفرت به بعد بعدی مورد ظلم واقع می شوی. خب حالا من منصور، خسارت زدم، ظلم کردم، خسارت هایی زدم اول از همه به خودم به خانواده ام و به جامعه ام. انسان وقتی مصرف کننده است، یخ زده است مثل تصویر اول، یخ زده است. متوجه می شود؟ آدمیت آدم را از انسان می گیرد یعنی مصرف کننده شخصیتش از بین میرود برای همین هم هست که من منصور اذیت و آزار دارم برای اطرافیانم و خب مخصوصاً در خانواده ام حالا چون پنجشنبه هم هست و همسفران محترم هستند این را آقای الهی قمشه ای میگوید، من نمی گویم. میگه که از یکی پرسیدن خوشبخت ترین زن کیه؟ گفت حوا. گفت چرا؟ گفت چون شوهرش آدم بود. خیلی اذیت و آزاری نداشت براش در زمان مصرف آدمیتمون، شخصیتمون گرفته میشود.

خب یه بحثی هم بود در کنگره، ما وقتی میایم می نشینیم اینجا، واقعا در کنگره همه چیز مهیاست. مخصوصا در سفر اول، خب داروت را خوردی در اوج به سر می بری، خیلی حالت خوب است، میای اینجا، برق هست، چه میدونم، اگه زمستون باشه اینجا گرمه، بخاری روشن می کنند، آب و چای به راهه، صندلی و سرویس بهداشتی و ... هر آنچه که لازمه برای مسافر سفر اول هست. ولی آیا من می بینم، مرزبان ساعت ۱۲ میاد اینجا، ایجنت ظهر اول وقت میاد اینجا من مثلا ساعت چهار و نیم میام بعضی ها هم پنج میان و بعضی ها هم پنج و نیم میان. از ساعت ۱۲ میان، شما هشت، هشت و نیم میری این ها تا ساعت ۱۰ اینجان تا ساعت ۹ و نیم اینجا هستند. سه روز چهار روز در هفته خب شغل داره کار داره درآمد داره باید از این بزنه. اگه من نبینم این را آقای مهندس میگوید اگر شما این را نبینید و شکرگزار نباشید و سپاس گزاری نکنید، تاوانش را باید بدهید. ردخور هم ندارد. چون هفته آینده جشن هست من این را باز تاکید می کنم. ببین چیزی که من یاد گرفتم تو این شش هفت سال در کنگره اینه که آقای مهندس هم میگوید کنگره وضعش خوبه و هیچ نیازی به پول من منصور ندارد. نه ایجنت و نه مرزبان ها چشم به اون پاکت ندارند. برای چی ما تاکید می کنیم؟ برای اینکه صفتی در من ایجاد بشود. اون صفت، صفت بخشندگی است. ما می خواهیم آن صفت را در خودمان ایجاد کنیم. این برداشتی است که در کنگره بعضی ها انجام می دهند و بعضی ها انجام نمی دهند. خب حالا چجوریه این برداشت؟ ما می گوییم در کنگره اگر نشستی سر این صندلی ۵۰ درصد مسیر را رفتی. اون تلاش خیلی مهمه، خودتی و خودتی و خودت که می توانی به پایان سفر برسی. اینکه میگویند حرف راهنما رو گوش کن این چشم گفتن به خاطر راهنما نیست. برای اینکه شما وقتی حرف راهنما را گوش بکنید یه فرمول خیلی ساده ای دارد و آن روح درون انسان تقویت میشود. روح که تقویت بشود در واقع جن ضعیف میشود وقتی جن ضعیف شد ذهنت آروم میشود، ذهن رهجو آرام بشود، القائات منفی کم میشود، القائات منفی کم میشود، آموزش پذیر میشود، به رهجو میگویی که فلان کار را بکن، انجام میدهد. یه وقت هایی استاد امین میگوید ممکن است در ظاهر بگوید چشم ولی میره خونه کار خودش را می کند دیگه، باید یک سی سی بخورد، یک و دو دهم می خورید، میگه سفر سیگار بکن نمیره انجام بده، این عصیان است. میگوید زاهدان کین جلوه در محراب و منبر  می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند. نه این نیست، این به نتیجه نمی رسونه انسان را ما می گوییم اون تلاش خودته زحمت خودت را باید انجامش بدهی تا به اون نتیجه نهایی برسی و خب آقای مهندس میگه که نشونه ها رو در نظر بگیرید. نشونه یک سفر درست اینه که تو سالم به مقصد برسی. سرحال به مقصد برسی. با پول و پارتی هم نمیشه. یعنی شما با پول و پارتی اگر می شد درمان بشی، این همه آدم میلیاردر و میلیونر داریم که گرفتارند.

آقای مهندس میگوید مسیر یکی است ولی مسیرهای قلابی زیادند. میگویند یک نفری از ایران رفت اروپا به عنوان توریست. رفت و دید یک عده ای تو صف ایستادن گفت اونجا چیکار می کنند؟ گفت دارند بهشت می خرند. گفت چطور می فروشند؟ گفت متری می فروشند و هر صد متر انقدر. این رفت بررسی کرد دید کلیسا که داره می فروشه پول کم آورده و رفت و گفت من جهنم را میخواهم بخرم، گفتند جهنم که به دردت نمی خوره، گفت من می خوام جهنم را بخرم  دیگه، یه پولی داد و جهنم را خرید، اومد بیرون سند زدن، ایستاد اون بالا و گفت من جهنم را خریدم و هیچ کس را هم راه نمیدم. این ها کلاه سرتون نذارن، بهشت فروشی نیست. به درمان رسیدن در کنگره مهندس می گوید مجانی هست ولی مفتی نیست. پس خودمون باید زحمت بکشیم. در نهایت چیزی که من همیشه در مشارکتم می گویم تمام این ها ریشه ا‌ش در محبت است. اگر آقای مهندس می ایستد و سال‌های سال پای این همه آدم از زندگیش می‌زند، ریشه ا‌ش در محبت است. اگر ایجنت ها، مرزبان‌های سراسر کشور، راهنماها، تمام خدمت گذار ها، اوتی، سایت و ... این ها زحمت می‌کشند ریشه‌اش در محبت است در عشقی هست که دارند، به قول آقای مهندس می گوید این ها حسابی ندارند با مسافرها. حساب عاشق با عشق و با معشوق چه کار؟؟؟ امیدوارم که به ما هم بچشانند از این می محبت که آقای مهندس همیشه می گویند و ماها به عنوان راهنماها، مرزبان ها حتی، ایجنت بتوانیم در واقع این مسافرا که برگ های درخت کنگره هستند را متصل کنیم به این شاخه های محکم و سالم به پایان مسیر برسند. حالا در بحث محبت یادم آمد مرحوم شهریار یک شعری دارد که بی ربط نیست و میگوید که:
مادری بود و دختر و پسری               پسرک از می محبت مست
دختر از غصه پدر مسلول                 پدرش تازه رفته بود از دست
روزی آخر با کنایه طبیب                   گفت با مادر این نخواهد رست
صبح فردا که از سموم خزان               برگ ها را بود به خاک نشست
صبری ای باغبان که برگ امید             خواهد از شاخه حیات گسست

پسر این حال را مگر دریافت               بنگر اینجا چه مایه رقت هست
صبح فردا دو دست کوچک طفل           برگ ها را به شاخه ها می بست!

ممنون که به صحبتهایم گوش دادید.

 

گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز

عکس و تایپ : مسافر محمدامین

ارسال خبر: همسفر ابوالفضل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .