جلسه سیزدهم از دوره هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی یوسُف به استادی راهنما همسفر آذر، نگهبانی همسفر بهاره و دبیری همسفر هما با دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت مینماییم) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه 18 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت. خدا را سپاسگزارم که فرمان خدمت در این نمایندگی را صادر کرد. نمایندگی خوش حس و خوش انرژی دارید. امیدوارم که درون این نمایندگی به صلح برسید. رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است به این معنا که اگر میخواهید حقیقت را پیدا کنید یک رمز و یک راز وجود دارد تا رمز یک گاو صندوق را نداشته باشید نمیتوانید در آن را باز کنید حتی اگر در آن گاو صندوق پر از پول و گنج باشد. حال اگر رمز را هم پیدا کنید تا توانایی باز کردن آن را نداشته باشید باز هم نمیتوانید به آن گنج دست پیدا کنید و از آن استفاده نماييد؛ پس برای انجام هر کاری باید هم رمز آن را بدانیم و هم توانایی اجرا کردن آن را داشته باشیم.
کسانی میتوانند به این نقطه برسند که تمام انرژی خود را بر روی هدف خود بگذارند، اینگونه است که خواه ناخواه راهحلها برای آنها چیده میشود چرا که تمام تمرکزشان بر روی آن نقطه و هدف است و تمام کائنات و هستی به چنین افرادی کمک خواهند کرد. وقتی من خوب بر یک موضوع متمرکز شدم و در این مسیر قرار گرفتم دیگر فقط چیزهایی را خواهم دید و شنید که مربوط به همان موضوع است این یک بخش مهم وادی هفتم است.
یک بخش مهم دیگر این وادی این است که دو گروه افراد داریم یا من کمخرد هستم یا خردمند. حال از کجا میتوانم متوجه شوم که جزء کدام گروه هستم؟ البته در وهله اول انسان منیت دارد و میگوید من خوبترین و خردمند هستم؛ اما وقتی خودم با خودم صادقانه حساب و کتاب کنم شاید به جواب دیگری برسم. چرا که حقیقت مثل ریاضی است که همیشه دودوتا چهارتا میشود حقیقت هم مثل قوانین هستی یک جواب دارد و تغییر نمیکند.
فرد خردمند درون خودش نشانههایی دارد. یکی از آن نشانهها این است که با خودش به صلح رسیده است. دقت کنید نگفتم با دیگران! گفتم با خودش؛ چرا که اگر نتوان با خود به صلح رسید محال است بتوان با دیگران به صلح رسید. مگر این نقاب «حال من خوب است» را چهقدر میتوانم نگه دارم، بالآخره این دست خسته میشود، این نقاب میافتد و من واقعی نمایان میشود. صلح درون برای من آرامش به ارمغان میآورد و این آرامش مرا در خانه آسایش ساکن میکند. نظر مرا نسبت به دیگران، نسبت به طبیعت، نسبت به هستی و ... تغییر میدهد. من دیگر با همه چیز به صلح رسیدهام؛ بنابراین از نیروی محبت استفاده خواهم کرد و خواستار محبت خواهم بود.
فرد کمخرد نیز نشانههایی در درون خودش دارد که مهمترین آن خشم است؛ صبح که از خواب برمیخیزد بدون آنکه اتفاق خاصی افتاده باشد عصبانی است؛ ولی چرایی آن را نمیداند؟ از صبح دائماً با خود در جنگ است و این جنگ تنها یک کشته دارد که خود فرد است. یک انفرادی برای خودش در زندان مغزش ایجاد کرده است و هر صبح یک جلاد به سراغش میفرستد که شکنجه و عذابش بدهند، برای همه چیز خود را مورد سرزنش و کنایه قرار میدهد، فرد کمخرد به خودش هم رحم نمیکند و حالش همیشه بد است. فرد کمخرد متوجه نمیشود که زمان زندگی در این جهان بسیار کوتاه است و در چشم برهم زدنی تمام خواهد شد. اینقدر فرصت کم است که نباید آنرا با فکر کردن به گذشته و اتفاقاتی که در آن افتاده سپری کرد. فرد بیخرد بازی را باخته است.
در کتاب گفته میشود قفلسازان زیادند و کلیدسازان کم، مگر هر قفلی یک کلید ندارد؟ پس این جمله به چه معناست؟ شاید از یک منظر به این معنا باشد که ما افرادی در اطراف خودمان داریم که مشاوره بلد نیستند و نه تنها مشکل افراد را حل نمیکنند؛ بلکه گرهی به گرههای آنها اضافه میکنند و دست و پای فرد در زنجیرهای بیشتری گیر خواهد افتاد؛ بنابراین باید با هر کس مشورت نکرد، با هر کس درد دل نکرد و از هر کسی مشاوره نگرفت.
یک نکته مهم دیگر که آقای مهندس در سیدی وادی هفتم اشاره میکنند این است که با هر کس رفتوآمد نداشته باشید، چرا که رفت و آمد با افراد کمخرد انرژی و تأثیر بد خود را بر روی شما خواهد گذاشت چه این موضوع را باور داشته یا نداشته باشید. اصلاً فرد کمخرد آمده است که همین کار را انجام دهد. رفتوآمد با هر دوست، فامیل و آشنایی که باعث شود حال تو و شرایط زندگی تو خراب شود؛ یعنی این فرد برای زندگی شما مضر است و باید آرامآرام از بازی این شخص بیرون بیایید.

مرزبانان کشیک: همسفر پگاه و مسافر علی
عکاس: همسفر مهشید رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
تایپ، ویرایش و ارسال: همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسف تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
291