English Version
This Site Is Available In English

من با مصرف مواد فرماندهی جسم و نفسم را از دست می‌دهم

من با مصرف مواد فرماندهی جسم و نفسم را از دست می‌دهم

چهاردهمین جلسه از دوره بیست و دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی گنجعلی‌خان کرمان با استادی راهنما مسافر محمدرضا، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر مسلم با دستور جلسه  " از فرمانبرداری تا فرماندهی"پنج‌شنبه ۱۳شهریورماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

 سخنان استاد؛

سلام دوستان محمدرضا هستم یک مسافر.

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

آخرالامر گِل کوزه‌گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

منت و سپاس خداوندی را که نعمت‌های بی شمار را ارزانی من محمدرضا داشت که امروز بتوانم بیایم در این راه و این مسیر در این جایگاه امروز قرار بگیرم و آموزش بگیرم و به حال خوب برسم ابتدا ممنون و سپاسگزار جناب آقای مهندس هستم که این بستر را فراهم کردند و تشکر می کنم از همه راهنماها از همه خدمتگزاران همه آن‌هایی که به نحوی دارند خدمت می کنند. به طور کلی ما اول باید ببینیم فرمان‌ها چه هستند تا برسیم به فرمان، فرمانبرداری تا فرماندهی فرمان‌ها به دو صورت به انسان الهام و القاء می‌شود یک سری فرمان‌هایی هستند که فرمان‌های الهی هستند و این‌ها به انسان الهام می‌شود و اگر انسان این‌ها را بتواند دریافت کند و در مسیر و صراط مستقیم قرار بگیرد در مسیر خوشبختی و در مسیر تعالی و پیشرفت،صد‌درصد و یقیناً قرار می‌گیرد ولی یک سری القائات هستند که این‌ها از طرف نیروهای منفی به انسان وارد می‌شود و ما در کنگره یاد گرفتیم که نیروهای منفی انسان را وادار به هیچ کاری نمی‌کنند مگر اینکه از طرف القائات منفی به انسان این کارها انجام بشود که انسان را وادار به کارهای ضد‌ارزشی می‌کند و وقتی انسان در این مرحله قرار می‌گیرد باعث می‌شود یک سری فرماندهی‌ها را از دست بدهد و این دقیقاً هدف و مقصود نیروهای منفی است کارشان همین است که آمدند نگذارند که من محمدرضا در صراط مستقیم قرار بگیرم و برم به طرف ضد ارزش‌ها از همین اعتیاد گرفته،که وقتی من بیام درگیر اعتیاد بشوم دیگر فرماندهی جسم من دست من نیست دیگر خوابیدن،راه رفتنم،خوردن و تفریح دست من نیست.می‌بینم که فرمانده همه چیز دست این مواد است و من اولین مرحله فرماندهی بر جسم خودم را از دست دادم و بعد نگاه می‌کنیم می‌بینیم فرماندهی بر شهر وجودی خودم رو از دست داده‌ایم فرماندهی بر نفس خودمان را هم از دست داده‌ایم.

 فرماندهی را بدست گرفتن و آمدن در مسیر کار ساده‌ای نیست زحمت دارد.

یک سری موانع یه سری سد در راه و مسیر من هست که اجازه نمی‌دهد من به آن فرماندهی برسم.به عقیده من اولین نکته اولین فاکتور ترس است می‌ترسم اضطراب دارم این خودش بزرگترین سد بزرگترين مانع است که اجازه نمی‌دهد که من فرمانبرداری کنم مثال راهنما به من می‌گوید محمدرضا پله پنج و نیم یک پله پایین بیا،من می‌ترسم فکر می‌کنم آیا می‌خواهد چه اتفاقی برای من بیوفتد در صورتی که هیچ اتفاقی نمی‌افتد،راه و مسیر کنگره خط کشی شده و علامت گذاری شده است هیچ اتفاقی نمی‌افتد و ما می‌گوییم علمی که تجربه شده یک سند بدون نقص است. خیلی‌ها آمدند کنگره با همین راه با روش دی‌اس‌تی درمان شدند و رفتند خدمتگزار شدند راهنما شدند دیده‌بان شدند پس از چی باید بترسم.

 من مشارکت نمی کنم می‌ترسم چرا چون ترس از قضاوت شدن دارم در صورتی که این اصلاً یک ترس بی مورد است. و ما چیزی به نام قضاوت در کنگره نداریم. پس اگر من می خواهم حالم خوب بشود باید مشارکت کنم باید پا روی ترسم بگذارم باید این فرمان‌ها را درک کنیم. هر جا پا روی ترس گذاشتی آنجا موفق می‌شوید مانع بعدی و سد بعدی چیست؟ منیت،خودخواهی نمی‌خواهم قبول کنم فکر می‌کنم اگر بیرون از کنگره یک جایگاهی و یک منصبی دارم دیگر همه چیز را می‌دانم در صورتی به محض ورود به کنگره، هر عنوان،هر پست و هر مقامی دارید بگذارید پشت در و وارد شوید.این کار را انجام ندهید آموزش پذیر نمی‌شوید من خودم روزی که آمدم کنگره فکر می‌کردم خیلی در مورد اعتیاد می‌دانم بعد دیدم هیچی نمی‌دانم همان توهم دانایی بود. من هر چه یاد گرفتم از کنگره۶۰ یاد گرفتم پس بیایم گوش به فرمان باشیم و باید بیایم فرمان‌ها را گوش بدهیم نقض فرمان باعث می‌شود که از راه و مسیر دور بشويم همان داستان آدم و حوا می‌شود که وقتی که نقض فرمان کردند از آن‌ جایگاهی که داشتند طرد شدند. من می خواهم این دستور جلسه را ربط بدهم به همین دو بیت شعر سعدی که می‌گفت؛

 ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف اری و به غفلت نخوری

 همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

 ببینیم چقدر انسان‌ها بدون مزد و منت آمدند و دارند خدمت می‌کنند، مرزبان،ایجنت، راهنماها، دیده بان‌ها و آقای مهندس و خانواده آقای مهندس همه و همه به یک نحوی دست به دست هم دادند تا من به درمان و رهایی برسم. می‌گوید که شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری،انصاف نیست که من بخوام نقض فرمان کنم امیدوارم که همه بتوانیم در مسیر و صراط مستقیم قرار بگیریم.

گفت اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود.

ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

تایپ:مسافر علیرضا لژیون یازدهم 

ویرایش:مسافر مصطفی لژیون دوم 

عکس و بارگذاری:مرزبان خبری مسافر مجید 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .