English Version
This Site Is Available In English

دستور جلسات به من درس درست زندگی کردن را می آموزد.

دستور جلسات به من درس درست زندگی کردن را می آموزد.

چهاردهمین جلسه از دوره پانزدهم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی قائم‌شهر، با استادی ایجنت مسافر مهران، نگهبانی مسافر کمیل و دبیری مسافر ولی اله با دستور جلسه "از فرمانبرداری تا فرماندهی" پنج‌شنبه مورخ 13 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت۱۷:۰۰ آغاز بکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مهران هستم یک مسافر. خیلی خوشحالم، روز مبارکی است هم تولد داریم و هم اینکه بار دیگر این سعادت را پیدا کردم تا در این جایگاه قرار بگیرم. در رابطه با دستور جلسه، چیزی که به ذهنم می‌رسد و می‌خواهم بگویم، این است: به نظر من، دستور جلسات کنگره دیگر از اینکه صرفاً برای درمان اعتیاد باشد، خارج شده است. به نوعی به من درس درست زندگی کردن را نیز می‌آموزد.
با توجه به روابط زیادی که در جامعه می‌بینیم و شاید حتی در خانواده‌ خودمان باشد و تعریف مشخصی از آن نداشتیم، دستور جلسات کنگره به آنها معنا می‌بخشد. صرفاً دستور جلساتی که در کنگره مطرح می‌شود، برای درست زندگی کردن است. درست زندگی کردن برای چه؟ برای اینکه اصطکاک در روابط من با دیگران کم شود، که می‌تواند از یک کلمه شروع شود و عواقب بدی داشته باشد. امروز، یکی از واقعیت‌های جامعه ما، درگیری‌های خانوادگی و مسائل شخصی است که همگی می‌توانند از یک «هو» شروع شوند.

آقای مهندس مثال دیگری زدند: یکی از بچه‌های کنگره، پیک موتوری گرفته بود تا به جایی برود. ترک موتور که نشسته بود، ماشینی جلوی او کشید و ظاهراً ناسزایی هم به او گفت. موتوری فقط لبخندی زد و با گاز رفت. بعد آن فرد پرسید: تو بچه کنگره‌ای؟ و او گفت: آره. این شخص جایی یاد گرفته که باید چه کار کند تا این اتفاقات و اصطکاک‌هایی که شاید در روابطش وجود دارد، از بین برود. اینجا به بخش جهان‌بینی می‌رسیم. جهان‌بینی از کجا آغاز می‌شود؟ از جایی که من فرمانبردار این قوانین باشم.

در بخش درمان اعتیاد، من واقعاً باید کارهایی را انجام دهم تا به نتیجه برسم؛ مثل آب خوردن در ماه. هیچ‌کدام از این کارها جایگزین ندارند. مثل داستان خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج است. من برای خودم اینطور مثال می‌زنم که من اگرخشت هارا اینطور بچینم و نسبت به راهنما یا استادم نافرمانی کنم، مسیرخشت ها را تغییر داده‌ام. حتی یک بار نافرمانی می‌تواند در این سیستم کنگره برایم غیرقابل برگشت باشد.

در سفر اول شاید ممکن باشد، در سفر دوم، در جایگاه راهنمایی، یا حتی در جایگاه دیده‌بانی. همیشه شنیده‌ایم که می‌گویند: اولین اشتباه تو در کنگره، ممکن است آخرین اشتباهت باشد؛ برای من اینگونه تعریف شده. امروز به همسفرم می‌گفتم که بچه‌ها صحبت می‌کردند میگفتند: مهران، تا به حال در این مدت غیبت نداشته‌ای. انشاالله که ممبد هم نداشته باشم.
زمانی که پیش استادم رفتم و گفتم: باشه، این مسیر را انجام می‌دهم. این وظیفه را انجام می‌دهم و چشم؛ دیگر سعی می‌کنم آن کار را به نحو احسن انجام دهم و برایم عذر و بهانه‌ای وجود ندارد. نمی‌خواهم این چیدمان را کج بچینم. دوست دارم همیشه در ریتمی باشم که بتوانم به خودم افتخار کنم.
برای من به عنوان راهنما نیز همینطور بوده است. در کنگره هم اگر رهجویی تازه وارد می‌آید، همیشه در لژیون خودم می‌گویم؛ ممکن است از نظر سنی از او بسیار کوچک‌تر باشم، از نظر سواد یا جایگاه شغلی پایین‌تر باشم، اما در مقوله درمان اعتیاد، کارم را بلدم و می‌دانم چه باید بکنم؛ خوش به حال آن رهجویی که به من  آن ایمان را پیدا می‌کند تا بتوانم این مسیر را به او نشان دهم. 
امیدوارم همیشه بتوانم فرمانبردار خوبی باشم تا فرمانده خوبی برای ادامه مسیر خودم باشم؛ تا به قول آقای مهندس، فرماندهی زیر سایه عدالت، معرفت و عمل سالم باشم. ممکن است جایی شاگردی نکرده باشم و استاد بشوم، اما آن استادی برایم جایگاه جالبی نخواهد بود.

بخش دوم دستور جلسه، تولد داریم. تولد آقای پرویز است، یکی از مرزبانان محترم.
آقای پرویز، شاید حدود یک ماهی است که در جایگاه مرزبانی در کنار هم هستیم. اما من آقای پرویز را از روزی که وارد شعبه شدم، شناختم. کاملاً مطابق دستور جلسه عمل می‌کند؛ یک فرمانبردار. امیدوارم در زندگی خودش فرمانده خوبی باشد. مسلماً کسی که می‌تواند فرمانبردار خوبی باشد، در ادامه راه برای خودش فرمانده خوبی خواهد بود. برای او آرزوی موفقیت می‌کنم. انشاالله پاسدار رهاییش باشد. تولدش را به او تبریک می‌گویم .
از توجه‌تان متشکرم. سپاسگزارم.

 

در ادامه جلسه، جشن تولد یکسال رهایی مسافر پرویز برگزار گردید


اعلام سفر مسافر:
سلام پرویز هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس تریاک کشیدنی مدت ۱۰ ماه و 18 روز سفر کردم با روش DSTبا شربت OT  به راهنمایی ایجنت محترم آقا مهران در حال حاضر به مدت یک سال و هفت ماه و ۱۹ روز با دستان توانمند جناب آقای مهندس آزاد و رها هستم ورزش در کنگره تنیس روی میز.

آرزوی مسافر پرویز:  از صمیم قلبم آرزو دارم که بتوانم در این مجموعه یک خدمت گزار خوب و صادق باشم و این آرزوی قلبی من است.
 

خلاصه صحبت های مسافر پرویز: سلام دوستان، پرویز هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که در عمر باقیمانده توانستم در این مجموعه آموزش ببینم و تمرین کنم. راستش دوران مصرف من، اصلاً نمی‌شود توصیفش کرد. نمی‌دانم از آن قاعده مستثنا بودم یا نه. حسن این را دارد آدمی که در آب و گل بازی کند و دست و پا بزند، لباسش خشک نمی‌ماند. من هم از این قاعده مستثنا نبودم. خواه ناخواه، یک سری مشکلات در زندگی من پیش آمد. حتی خودم هم نفهمیدم چطور شد.
وقتی در مجموعه بودم، رسم بر این بود که برای درمان که نمی‌شود گفت فقط سم‌زدایی بچه‌ها را  به کمپ می‌بردند. من خودم بیش از چهل بیمار برده بودم و حدود هفت سال در آن مجموعه خدمت کردم. در دوران کرونا، من و همسرم به شکل شدیدی مبتلا شدیم. آنقدر که فکر کردیم از این دنیا رفته‌ایم و داریم در آن دنیا پاسخ پس می‌دهیم. اما قسمت نبود نمی‌دانم دعای خیر چه کسی پشت سرم بود که من لغزش کردم و برای ده دوازده ماه در تاریکی‌ها بودم. یکی از دوستانمان که حیف است نامش را نبرم آقا مرتضی، از بچه‌های کنگره که تشک دوز است، رفته بودم پیشش و گفتم: من در یزد دوستی دارم، پشت سری صندلی را برایم خالی کن؛ تریاک های اینجا خراب شده، می‌خواهم بروم آن طرف برای خودم بیارم.»


به من گفت: یکی دو روز سر کن گفتم: آقا تو چنین کاری نمی‌کنی. ولی جدی گفت: به جایی می‌برمت و با مجموعه‌ای آشنا می‌کنم. گفتم: مرتضی جان، خودم هشت سال در انجمن خدمت کردم، کمپ‌ها خواباندم. گفت: والله بلا کمپ نیست.
با اینکه مدام التماس می‌کرد، به پسر بزرگم گفتم: با فلانی دارم می‌روم. اگر بعد از ساعت پنج نیامدم، بدانید که منو به کمپ بردند. رفتیم داخل و شکر خدا، آقا رحیم که قسمت تازه‌واردین نشسته بود.که از قبل میشناختیم همدیگر را و این باعث شد من کم‌کم ماندگار شدم؛ تا اینکه با محمود آشنا شدم. من که با دنیایی از آشفتگی آمده بودم، آنقدر مهربانانه با من برخورد کرد که آرام‌آرام ماندم  و ماندگار شدم. این فرمانبرداری من هم که آقا محمود فرمایش کرد ، نظر لطف ایشان است. نمی‌دانم چه نیرویی بود که مرا نگه داشت.
مشکلات جسمی هم داشتم، قلبم مشکل داشت، ولی حالا شاید هفتاد هشتاد درصدش خوب شده. همه به لطف محبت تک‌تک اعضای چه قسمت همسفران، چه مسافران. این انرژی که می‌گرفتم، مرا در این مسیر نگه داشت. اینجا یک پرویز نجات پیدا نکرد، خانواده من هم نجات پیدا کرد. آن لقمه نان و پنیری که در خانواده می‌خورم، به لطف جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان است که این بستر را آماده کردند. اینجا یک قطعه بهشت گمشده است که من، پرویز، امروز در آن می‌گردم.
تمام ترس من این است که مبادا روزی آن افکار منفی به سراغم بیاید، اینکه بگویم نه، نیست. امروز داشته‌های خودم را کمی کمرنگ می‌بینم. نزدیک به دو سال و نیم زحمت من گردن آقای محمود عموزاده بود، از خانواده‌ ایشان هم تشکر می‌کنم که بستر خانواده را آماده می‌کنند و ایشان می‌آیند و خدمت خالصانه ارائه می‌دهند؛ نمی‌شود با هیچ زبانی تشکر کرد. از آقا مهران، ایجنت محترم، نیز سپاسگزارم. از این پس مسئولیت من بر عهدهٔ ایشان است.
اگر مهر و محبت و راهنمایی راهنمایان عزیز و اعضای شعبه نباشد، منِ پرویزی هیچم. دست تک‌تک اعضا را می‌بوسم. تا امروز مانند اعضای خانواده به من محبت کرده‌اند تا بتوانم این مسیر را راحت‌تر طی کنم و به تعادل برسم. از سکوت زیبای شما نیز سپاسگزارم که اجازه دادید حرف بزنم.
 

در ادامه چهارده دوره نگهبانی مسافر کمیل به پایان رسید و در انتخاباتی که توسط مرزبانی برگزار شد مسافر محسن به عنوان نگهبان چهارده جلسه عمومی شعبه انتخاب گردید.

عکس: مسافر جعفر، لژیون پنجم
تایپ، ویرایش و بارگزاری: مسافر علیرضا، لژیون چهارم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .