English Version
This Site Is Available In English

من مالک آن مقدار پولی هستم که می‌بخشم، نه آن مقدار مالی که دارم

من مالک آن مقدار پولی هستم که می‌بخشم، نه آن مقدار مالی که دارم

دهمین جلسه از دوره پانزدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، روزهای سه‌شنبه، نمایندگی قائم‌شهر، با استادی راهنمای محترم مسافر احسان، با نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه { از فرمان‌برداری تا فرماندهی}سه‌شنبه 11 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احسان هستم مسافر. از نگهبان جلسه آقا سعید تشکر می‌کنم که من این فرصت را دادند تا خدمت کنم و از خدمت کردن خود آموزش بگیرم.
یک سری صفات هست که ما براثر مصرف مواد مخدر آن را از دست دادیم، مثل بخشش. خیلی از صفات است که ما در سفر دوم باید آنها را دوباره طلب کنیم تا به دست بیاوریم. در سفر اول در سفر دوم می‌شود حرف راهنما را گوش داد.
خوشبختانه در سفر دوم، حالا که من نگهبان سردار هستم و گلریزان هم نزدیک است، می‌خواستم یک صحبتی هم در مورد این موضوع بکنم. این‌که یک حلقه‌ای وجود دارد به نام حلقه لژیون سردار که دانایی ما را تبدیل به دانایی مؤثر می‌کند. جلسه قبل هم در مورد دانایی بود؛ یعنی من دیگر می‌فهمم که وقتی می‌گویند مواد مثلاً مشکل دارد، یعنی مواد تمام فرماندهی را از من می‌گیرد. می‌آیم چه‌کاری می‌کنم؟ دیگر آن قدرت رادارم که به آن نه بگویم. قبل از آن دیگر این قدرت را نداشتم؛ یعنی می‌دانستم که این مشکل دارد ولی نمی‌توانستم به آن نه بگویم. ولی آنجا قدرت نه گفتن به آن را پیدا می‌کنم که آن‌وقت برای من دانایی مؤثر می‌شود.
حتماً باید در این سیستم شرکت بکنم اگر می‌خواهم صفاتِ ازدست‌رفته در مصرف مواد مخدر را به دست بیاورم در لژیون سردار حتماً آنها را به دست می‌آورم و به یک سری درک‌ها می‌رسم. مثلاً این‌که امروز مهمان لژیون سردار خیلی صحبت قشنگی گفت: من مالک آن مقدار پولی هستم که می‌بخشم، نه آن مقدار مالی که دارم. نمی‌توانم این مقدار مال را با خودم ببرم.
در سی‌دی آخر آقای مهندس که خیلی روی من تأثیر گذاشت، گفت که عزرائیل یک روزآمد و گفت: زودتر به من می‌گفتی، من کارهایم را می‌رسیدم. گفت: بابا من به تو گفتم پدرت فوت کرد، به تو گفتم که آقا تو هم قرارِ بری، مادرت فوت کرد، برادرت فوت کرد. همه این‌ها من آمدم به تو گفتم ولی تو نخواستی بشنوی. به خاطر همین زودتر باید بنشینیم کارهایمان را جمع کنیم. تا بتوانم این صفات را با خودم ببرم.
آن موقع که به این درک برسم که آقا من مالک چیزی نیستم، من فقط یک مدت کوتاه به من داده‌اند، اختیار دست من باشد، یک مدت کوتاه از آن استفاده بکنم. آن موقع است که راحت از اجزای بدن خودمان می‌گذرم. آن آدمی که می‌آید کلیه خودش را می‌بخشد، آدم نادانی نیست. آن آدم به آگاهی رسیدهاست. می‌داند این جسم یک مدت کوتاه برای اواست و بعد یک مدت زیرخاک می‌رود. پس چه‌بهتر که بیایم آن را تبدیل به صفت بکنم، صفت بخشندگی که با خودم همراه ببرم.
مرسی که با سکوتتان به حرف من گوش کردید.
تنظیم و ارسال مسافر: حسین لژیون یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .