فرمانبرداری و فرماندهی در واقع مسیر را مشخص میکنند؛ مسیری که نشان میدهد از کجا و تا کجا باید حرکت کنیم.
فرماندهی یک هدف و مفهومی عام است و در حکم یک قانون کلی عمل میکند. برای اینکه انسان بتواند در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، شرط لازم آن است که ابتدا فرمانبرداری را بهطور کامل انجام دهد.
فرماندهی صور آشکار و پنهان دارد. زمانی که انسان میخواهد به جایگاه فرماندهی برسد، دو مسیر پیش روی او قرار میگیرد: مسیر ارزشها و مسیر ضد ارزشها. انتخاب یکی از این مسیرها بر عهده انسان است و این انتخاب به اختیار او بستگی دارد. از فرمانبرداری تا فرماندهی، هزاران فاصله وجود دارد.
تفاوت مهم میان فرمانبرداری و فرماندهی، «اختیار» است. انسان باید به شناخت، دانایی و آگاهی کافی برسد تا بتواند تشخیص دهد کجا باید فرمانبردار باشد و کجا فرمانده.
آینده هر انسان به خواست و اراده خودش رقم میخورد. اگر بخواهیم فرمانده خوبی باشیم، ابتدا باید فرمانبرداری کنیم. فرماندهی یعنی تسلط داشتن بر نیروها؛ چه نیروهای درونی و چه نیروهای بیرونی. اگر انسان بتواند بر این نیروها مسلط شود و آنچه را که از او خواسته میشود انجام دهد، به جایگاه فرماندهی رسیده است. بنابراین کسی میتواند فرمان صادر کند که خود نیز توان انجام آن کار را داشته باشد. رسیدن به این توانایی مستلزم دستیافتن به «دانایی مؤثر» است؛ زیرا انسان تنها زمانی میتواند دانایی را به عمل تبدیل کند که به دانایی مؤثر رسیده باشد.
شرط رسیدن به دانایی، آموزش است. آموزش به این معناست که باید فرمان یا سخن راهنما را با دقت بشنویم و از او اطاعت کنیم. راهنما دانایی را به ما انتقال میدهد و در صورت عدم اطاعت، آموزش تحقق نمییابد. پس فرماندهی نیازمند راهنماست.
اما زمانی که انسان وارد تاریکی میشود چه اتفاقی رخ میدهد؟
انسان هنگامی وارد تاریکی میشود که از «نفس اماره» پیروی کند. بهعنوان مثال، مصرفکنندهای که متوجه خطای خود نیست در مرحله نفس اماره قرار دارد. در این حالت، نفس به او فرمان میدهد و او را به انجام کارهایی وادار میکند. بدیهی است که چنین فردی توان آموزش به دیگران را ندارد.
در آموزشهای کنگره ۶۰ آموختهایم که غدد شبهافیونی باید مخدرهای طبیعی بدن را تولید کنند تا مخدرهای بیرونی کنار بروند. انسانی که تحت فرمان نفس اماره است، باید فرمانبرداری از منبعی دیگر را بپذیرد تا از زیر سلطه نفس اماره خارج شود. این کار بسیار دشوار است، زیرا هنگامی که فرد میخواهد از راهنما اطاعت کند، درونش به هم میریزد. دلیل این امر آن است که نفس اماره نمیخواهد کنترل خود را از دست بدهد.
فرمانبرداری آسان نیست. شرط آن این است که در مورد راهنما قضاوت نکنیم. اگر انسان بتواند این شرط را رعایت کند، تازه قادر خواهد بود فرمانبرداری را اجرا کند. این مسیر مراتب خاص خود را دارد تا انسان به جایگاه حقیقیاش برسد. یک فرمانده خوب، پیش از آنکه فرماندهی کند، فرمانبرداری کرده و گوشبهفرمان بوده است.
یک مسافر هیچ فرمانروایی بر خویشتن ندارد؛ زیرا مواد مخدر اختیار او را سلب کردهاند. برای بازپسگیری شهر وجودی باید کفشهای آهنین پوشید؛ یعنی آنقدر تلاش کرد تا فرمانبرداری را با دقت و استقامت انجام داد و در نهایت به جایگاه فرماندهی رسید.
ما باید تسلیم قوانین کنگره ۶۰ باشیم و گوشبهفرمان آن عمل کنیم تا روزی بتوانیم به فرماندهان خوبی تبدیل شویم. تا زمانی که فرمانبردار خوبی نباشیم، فرمانده خوبی هم نخواهیم شد.
من با حرکت در مسیر درستِ فرماندهی، به فرمانبرداری میرسم؛ زیرا فرمانبرداری مرحله دانایی مؤثر است، نه صرفاً مرحله دانایی.
نویسنده: همسفر شبنم رهجو راهنماهمسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر زهرا خ. رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجو راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی زاهدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
111