English Version
This Site Is Available In English

فرماندهی یعنی احاطه به نیروی درونی و بیرونی

فرماندهی یعنی احاطه به نیروی درونی و بیرونی

خداوند را سپاس که کنگره را در مسیر زندگی من قرار داد، تا هر روز آموزش بگیرم و بتوانم زندگی آرام‌تری داشته باشم. فرمانبرداری یعنی اطاعت کردن و تسلیم شدن. فرماندهی یعنی تسلط داشتن و حکومت کردن. فرماندهی هم در صور پنهان و هم در صور آشکار هست. در صور آشکار مثل فرمان دادن به پاها برای قدم برداشتن و در صور پنهان مثل تصویر ساختن.

فرماندهی شهر وجودی، کمتر از پادشاهی نیست. اگر انسانی سالم باشد می‌تواند به موقع بیدار شود، سر کار برود، غذا بخورد، ورزش کند و... اما اگر بیمار شود، آیا می‌تواند به راحتی این کار را انجام دهد؟ با این وصف، به یاد اسم کتاب ۶۰ درجه افتادم، آن‌جایی که مصرف‌کننده به واسطه مصرف مکرر مواد مخدر، مثل شخصی شده است که به پاهای خود فرمان حرکت می‌دهد اما پاها حرکتی نمی‌کنند و دیگر نیروها تحت فرمان او نیستند. زمانی که من یک کاری انجام می‌دهم و حس خوبی به من دست می‌دهد، یعنی من فرمانده نیروهای خود هستم. فرد مصرف‌کننده فکر و زبانش دیگر هماهنگ کار نمی‌کند. می‌خواهد غذا بخورد ولی نمی‌تواند، می‌خواهد مواد مصرف نکند، ولی برای این‌که تعادل نسبی داشته باشد، باید مصرف کند.

در کنگره باید تابع راهنما باشم. راهنما مسیر درمان را طی کرده و تمام سختی‌هایی که در حال حاضر درگیر آن هستم را گذرانده است. پس باید به راهنمایم ایمان داشته و گوش به فرمانش باشم. یک اصطلاح کنگره‌ای با این مضمون داریم که «سرت را با سر راهنمای خود عوض کن» و این جمله به این معنا سات که هر فکری در سر راهنمای تو است باید در سر تو هم باشد.  اگر در مقابل قدرت مطلق و راهنمای خود فرمانبردار بوده و روی برنامه، اصول و متد کنگره باشم، ذره‌ذره فرماندهی جسم را به دست خواهم گرفت. چیزی به اسم خودفرمانی نداریم و خودفرمانی یعنی ماندن در تاریکی. اگر فرمانبرداری کنم و در صراط مستقیم باشم به رهایی خواهم رسید. برای فرمانبرداری باید به فرمان عقل نزدیک شوم، یعنی تزکیه و پالایش کنم و نباید راهنمایم را قضاوت کنم.

فرماندهی یعنی احاطه داشتن به نیروی درونی و بیرونی. بنابراین قبل از این‌که به دیگران دستوری بدهم، باید ببینم آیا خودم قدرت انجام آن فرمان را دارم؟ آیا من در آن قضیه به دانایی مؤثر رسیده ام؟ آیا من از استادم آموزش گرفته‌ام؟ وقتی که فرمانده شدم، نباید حس جاه طلبی داشته باشم. در آخر باز هم به محبت می‌‎رسم و  به عنوان یک راهنما، فرمان‌هایی که به رهجویانم می‌دهم باید از روی عشق و محبت باشد تا آن‌ها بتوانند آن فرامین را اجرایی کنند. ان‌شاالله تمام عزیزان سفر اولی با اجرا کردن فرمان‌های راهنما، به رهایی برسند.

نویسنده: راهنما همسفر هانیه عضو سردار (لژیون سوم)
رابط خبری لژیون سردار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر نرگس نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یوسُف تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .