English Version
This Site Is Available In English

هر کاری سختی خودش را دارد

هر کاری سختی خودش را دارد

سفر اول من
از اینجا شروع می‌کنم؛ من به لطف دوستم با کنگره آشنا شدم و قبل از ورود قصد درمان نداشتم و تصور زندگی عادی برایم محال بود.
علاقه داشتم حس‌های جدیدی با مواد دیگر تجربه کنم.
وارد کنگره شدم. از آنجایی که علاقه‌ای به شناخت آدم‌های جدید نداشتم، جلسه اول حوصله‌سربر بود و عجیب؛ همه لباس سفید، پوششی تر و تمیز، اکثراً ظاهری بشاش داشتند و برای یکدیگر کف می‌زدند.
جلسه خیلی با نظم‌تر از کلاس‌های دانشگاه و مدرسه پیش می‌رفت.
خیلی دلی این مسیر را شروع کردم و با خودم گفتم: توکل بر خدا.
جلسات بعدی بیشتر توجه کردم
به افراد، به حرف‌هاشون، به محبتی که نسبت به یکدیگر داشتند.
تو کل زندگیم هیچ‌وقت جدی نبودم و کلی کار نصفه‌نیمه داشتم. سفرم رو با انتخاب راهنما شروع کردم و مصرف موادم قطع شد. تصمیم خیلی جدی گرفتم یک زندگی جدید شروع کنم و مسیر زندگیمو تغییر بدم.
از روز اول همراه با سفرم ورزش را هم شروع کردم. هر صبح به پارک می‌رفتم برای پیاده‌روی. اوایل خیلی سخت بود و نفسم بند می‌آمد، ولی هر روز بیشتر و بیشتر تلاش می‌کردم.
حس زنده بودن داشتم پس از سال‌ها و دنیا را رنگی‌تر می‌دیدم.
راهنمای عزیزم تجربیاتی و علمی که داشت در اختیار ما می‌گذاشت و من هم تمام سعی‌ام را داشتم به این آموزش‌ها عمل کنم.
هر روزم زیباتر از دیروز می‌گذشت؛ هر روز احساس بهتری نسبت به زندگی داشتم و تجربیات جدیدی کسب می‌کردم.
علاقه زیادی به ورزش پیدا کرده بودم. از ۱ کیلومتر پیاده‌روی به روزی ۱۰ کیلومتر رسیده بودم. این برای من خیلی لذت‌بخش بود. از دیدن گل و گیاه، درختان، مناظر زیبا و انسان‌هایی که برای زندگی خود تلاش و ورزش می‌کنند لذت می‌بردم.
آنقدر لذت می‌بردم از زندگی که ناخودآگاه اشک شوق در چشمانم جاری می‌شد. هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم زندگی آنقدر لذت‌بخش باشد!
خلاصه من خیلی مصمم این مسیر رو طی می‌کردم و هر روز تجربیات جدیدی کسب می‌کردم. تغییرات زیادی در من ایجاد شده بود. پر از انرژی بودم، رفتارم با خانواده و اطرافیانم خیلی خوب شده بود. سعی می‌کردم کارهای ضد ارزش مثل دروغ، قضاوت، غیبت و... نداشته باشم. خانواده بیشتر روی حرف‌هایم حساب باز می‌کرد. برای همه خوبی می‌خواستم و سعی بر این داشتم خوبی کنم.
البته هر کاری سختی خودش را دارد، اما این سختی لذت‌بخش‌ترین سختی بود که در عمرم تجربه می‌کردم.
هر روز تغییر را در خودم، سیستم بدنم و زندگیم احساس می‌کردم، به خودم افتخار می‌کردم.
این مسیر خیلی زود گذشت و من به لطف آموزش‌های کنگره و راهنمای عزیزم به رهایی رسیدم.
یک انتخاب درست
یک زندگی جدید
یک موفقیت بزرگ
کنگره و افرادی که در کنگره بودند باعث شدند بهترین حس‌ها رو زندگی کنم و به کل نگرشم به زندگی تغییر کند.
خدا رو شاکرم در کنگره حضور دارم و عضو کوچکی از این مجموعه بزرگ هستم.

نگارنده:مسافر امیر لژیون دوم
گردآورنده:مسافرسالار
خدمتگزارسایت:همسفررضا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .