پنجمین جلسه از دوره پنجاه و هفتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامی اراک، با استادی راهنمای محترم مسافرجواد نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر بهنام با دستور جلسه «دانایی، دانایی مؤثر و سواد» روز پنجشنبه ششم شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت: ۱۶:۴۵ آغاز به در کرد.
ادامه جشن اولین سال تولد و رهایی مسافر رضا با شور فراوان برگزار گردید. .jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، جواد هستم یک مسافر.
خدای بزرگ را سپاسگزارم که یک بار دیگر فرصت داد تا در این جایگاه در خدمت شما باشم. امروز به مناسبت جشن اولین سال رهایی رضا، من بهعنوان استاد در اینجا حضور دارم و در مورد دستور جلسه با موضوع دانایی و دانایی مؤثر صحبت میکنم.
در این چند سال دقت کردم که چقدر چینش دستور جلسات زیبا و هوشمندانه است. دقیقاً مثل مقاطع تحصیلی میماند. هفته گذشته دستور جلسه وادی ششم را داشتیم: «حکم عقل را در قالب فرمانده باید اجرا کنیم». تصویری هم در سایت گذاشته بودند که بسیار زیبا بود: اینکه من باید بلهقربانگوی عقلم باشم، عقلی که در کنگره به تکامل میرسد.
ما گفتیم که عقل یک چیز ثابت است و تغییر نمیکند، برای همه یکسان است. چیزی که بالا و پایین میشود، میزان دانایی ماست. و آن دانایی را ما در کنگره به دست میآوریم: از طریق آموزشها، تجربهها، مشارکت دیگران، و تجربهای که راهنما منتقل میکند.
اما دستور جلسه امروز میگوید: دانایی و دانایی مؤثر.
دانایی یعنی هر چه آموختهای، مبارکت باشد.
دانایی مؤثر یعنی آن دانستهها را اجرایی کنی.
در جلسه قبلی با آقای محمد طوفانی صحبت میکردیم. خیلی زیبا فرمودند: واقعیت چیزی است که واقع شده، اما حقیقت در درون آن نهفته است. ما باید واقعیت را بشکافیم تا به حقیقت برسیم.
مثلاً جوادی که اکنون با شما صحبت میکند، صور آشکارش یک واقعیت است. اما حقیقت او در درونش نهفته است. در کنگره میگویند:
حقیقت: چیزی است که بوده و هست و خواهد بود (پایدار).
واقعیت: چیزی است که رخ داده اما موقتی و فناپذیر است.
همچنین دانایی ذهنی با مرگ از بین میرود، اما اگر دانستههایمان را عملی کنیم، آن وقت به مرحله دانایی مؤثر میرسیم.
دانایی مؤثر یعنی آنچه میآموزم در زندگیام پیاده کنم. ممکن است بار اول کامل انجام نشود، اما با آزمون و خطا بهتر میشود. وادیها همگی همین پیام را دارند: تأثیر آنها بر من، تبدیل به دانایی مؤثر میشود.
در این مسیر، انسان دانا کسی است که خوب سخن میگوید، اما انسان عاقل کسی است که حکم صادر میکند و در عمل به اجرا میگذارد. انسان عاقل در سکوت عمل میکند، نه در شعار.
همچنین باید یاد بگیریم که قدرت "نه گفتن" و انجام ندادن کارها نیز بخشی از عقلانیت است.
در ادامه، چون بخش دوم دستور جلسه مربوط به جشن تولد رضا عزیز است، این قسمت را جمعبندی میکنم. در نوشتارها آمده است:
«غذای نیمهپخته یا خام قابل خوردن نیست.»
یعنی انسانی که به مرحلهای از دانایی رسیده اما آن را اجرایی نکرده، مثل غذایی نیمپز است.
و حالا میخواهم تبریک بگویم:
تولد رضا عزیز را به خودش، به همسفر محترمش خانم شیما، و به دو دختر نازنینش پانیز و دنیز تبریک عرض میکنم.
همچنین به راهنمای همسفرشان خانم ژاله، راهنمای سفر دوم خانم لیلا، راهنمای درمان سیگار آقای محسن، و راهنمای محترم آقای کاظمی تبریک میگویم.
رضا رهجوی پرتلاشی بوده است. او از ورزش آسیبهای زیادی دید اما باز هم ادامه داد. چیزی که خیلی کمکش کرد، حضور و حمایت همسفرش بود. هرچند یادمان باشد که همسفر باید اول برای خودش بیاید.
در نهایت، به رضا و خانواده کنگرهایاش تبریک میگویم. راه همچنان ادامه دارد و کارهای زیادی پیش روی همه ماست.
از اینکه به صحبتهایم گوش دادید، سپاسگزارم.

اعلام سفر مسافر رضا:
آنتی ایکس مصرفی هروئین و شیشه، داروی درمان شربت OT، مدت سفر ۱۱ ماه و چند روز، راهنما آقای جواد، رهایی ۱۴ ماه چند روز — سفر سیگار، مدت سفر ۱۰ ماه، رهنما آقای محسن، رهایی ۷ ماه
آرزوی رضا:
آرزوی میکنم که هر فردی به کنگره ۶۰ برای درمان میآید، ناامید از کنگره بیرون نرود.
سخنان مسافر رضا:
سلام دوستان، رضا هستم، مسافر.
تجربهام از متد DST:
من در سنین خیلی پایین با انواع و اقسام مواد مخدر آشنا شدم و از همان سن روشهای مختلفی برای درمان مانند کلینیکها، کمپها، درمانهای مختلف از جمله ابوالفضل درمانی و ... را امتحان کردم. این دوران، دوران بسیار سختی بود و اگر همسفرم در این مسیر به من کمک نمیکرد، شاید این رضا که امروز اینجا ایستاده است، مدتها پیش زیر خاک بود.
وقتی به کنگره آمدم، با توجه به تجربیاتم از NGOهای دیگر، زمان زیادی طول کشید تا با روش کنگره آشنا شوم. مرتب کنگره را با جاهای دیگر مقایسه میکردم که همه اینها به دلیل ناآگاهی من بود. کمکم و بهطور تدریجی، به دلیل اینکه به کنگره وصل بودم، با راهنماییهای آقا جواد و همسرم که بسیار پیگیر بودند، بالاخره توانستم با کمک آقای احمد کاظمی رهایی بگیرم.
اما پس از آن، به دلیل اتفاقاتی که برایم افتاد مانند شکستگی دست و پا و تصادف شدیدی که داشتم، سفرم خراب شد. باز همسفرم دوباره به من کمک کرد. با حمایتهای همسرم و دخترانم که همیشه پشت من بودند، دوباره به مسیر برگشتم.
از آقا جواد بسیار سپاسگزارم که مرا راهنمایی کردند. چون تخریب زیادی به دلیل مصرف شیشه داشتم، حتی هنوز هم شاید بسیاری از تخریبها با من باشند و شاید تا آخر عمر همراه من بمانند. اما چون آنتی ایکس آقا جواد نیز شیشه بود، ایشان خیلی بهتر مرا درک میکردند. با راهنماییهای ایشان و خدمت کردن، شاید هرگز به فکر گرفتن شال نمیافتادم. ولی این شال گرفتن، انگیزه زیادی برای ادامه مسیر به من داد.
حضرت علی (ع) میفرمایند: "اگر کسی چیزی به من بیاموزد، مرا تا آخر عمر، غلام و بنده خودش کرده است."
حالا نمیدانم با چه زبان و چطور از آقا جواد، آقا حبیب و تمام سفر دومیها که الگوهای بسیار خوبی برای من بودند، تشکر کنم. مثل آقای بهمن، که همه به من زندگی کردن را آموختند.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید، سپاسگزارم.
سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان، لیلا هستم، همسفر.
سلام به تمام دوستان محبت، عزیزانی که دور هم جمع شدهاند و محبت خویش را نشانه محبت باریتعالی میدانند.
خدا را شکر میکنم که امروز این فرصت و اجازه به من داده شد که در جمع شما عزیزان باشم.
از آقای مهندس و خانواده محترمشان و همچنین از راهنمای خوبم، خانم منصوره عزیز تشکر میکنم؛ حال خوب امروز خود را مدیون آموزشها و زحمات این عزیزان هستم.
امروز اولین سال رهایی و تولد آقا رضا را به ایشان و راهنمای محترمشان، آقا جواد تبریک میگویم.
به شیمای عزیزم، دخترهای گلشان و راهنمای سفر اولشان خانم ژاله عزیز نیز تبریک میگویم؛ چرا که زحمات اصلی بر دوش ایشان بود.
خانم شیما در سفر دوم وارد لژیون من شدند و امیدوارم در ادامه مسیر زندگی و کنگره، همیشه موفق و ثابتقدم باشند.
کنگره، اتوبانی است که وقتی انسان در آن قرار میگیرد، میتواند به تمام خواستههایش برسد؛ تنها شرط لازم، ایمان و باور قلبی به کنگره است.
شاید زمانی همه درها بسته به نظر برسد، اما مطمئناً با تلاش و پشتکار، درها باز میشوند.
در کنگره، هنر و علم زندگی کردن را میآموزیم. اعتیاد تاریکی بزرگی است که فرماندهی جسم مسافر را به دست میگیرد و همسفر نیز از این تاریکی بینصیب نمیماند؛ غم، ناامیدی و ترس وارد وجود همسفر میشود و اگر مدیریت نشود، تخریبهای زیادی برای خانواده به همراه دارد.
یکی از نشانههای این تاریکی میتواند افت تحصیلی فرزندان باشد.
اما وقتی یک تازهوارد با همسفر وارد کنگره میشود، تاریکیها ذرهذره به روشنایی تبدیل میشوند و انرژی خانه تغییر میکند؛ چون همسفر آموزش میگیرد، تاریکیهای درونیاش را کنار میزند و رسالت خود را کشف میکند.
رسالت گروه خانواده و همسفرها، آموزش برای شناخت گوهر وجودی خویش است.
وقتی من حسها و خواستههای خودم را بشناسم، میتوانم آنها را مدیریت کنم. خداوند در وجود زن، بخشش، صبر و استقامت قرار داده است؛ اگر اینها را مدیریت کنم، آرامش وارد خانواده میشود و میتوان در جنبههای مختلف زندگی به موفقیت رسید.
از مسافرانی که همسفر ندارند خواهش میکنم، از طرف من و گروه خانواده، همسفران خود را به کنگره دعوت کنید؛ مطمئن باشید که فضای خانه تغییر خواهد کرد و حس و حال خوبی به همراه میآورد.
سفر مسافر به تنهایی هم به پایان میرسد، اما داشتن همسفر، جذابیت و شیرینی سفر را دوچندان میکند.
مجدداً به شیمای عزیزم تبریک میگویم. اگر بخواهم در وصف ایشان بگویم:
"مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید."
وقتی راهنما از رهجویش تعریف میکند، لطفی دیگر دارد.
ایشان در سفر دوم خود در آزمون راهنمای تازهواردین شرکت کردند، با تلاش و پشتکار قبول شدند و این موفقیت بزرگ را به ایشان تبریک میگویم. دوست داشتند با شال سبز در این جایگاه باشند، اما شرایط فراهم نشد و با تقدیر نمیتوان مخالفت کرد.
امیدوارم در ادامه مسیر زندگی موفق باشند و همیشه با دخترانشان شاد و خوشحال ببینیمشان.
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
سخنان همسفر کوچلوی مسافر رضا:
سلام؛ دنیزم، همسفر رضا جون!
سخنان دختر خانم رضا، همسفر:
سلام دوستان، پانیز هستم، همسفر رضا.
اول از همه از آقای مهندس و خانم آنی تشکر میکنم.
همچنین از راهنمای پدرم؛ آقا جواد، آقا محسن و احمد کاظمی تشکر ویژه دارم.
از راهنمای مامانم، خانم ژاله و خانم لیلا هم قدردانی قدردانی میکنم.
مرسی که به حرفهای من گوش کردید.
سخنان همسفر:
سلام دوستان، شیما هستم؛ همسفر.
اول از خداوند سپاسگزارم بابت این جایگاه، و از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند تا به حال خوب برسیم.
از راهنمای سفر اولم، خانم ژاله و راهنمای سفر دومم، خانم لیلا نیز قدردانی میکنم که بسیار به من کمک کردند.
من وقتی وارد کنگره شدم، حال خیلی خرابی داشتم. از راهنمای تازهواردین، خانم صبا هم تشکر میکنم. آن روزها دائم میپرسیدم: «آیا حال مسافرم خوب میشود؟ آیا به رهایی میرسد؟» چون مسافرم مصرفکننده شیشه بود و توهمات زیادی داشت. همیشه میگفتند: «تو قدمهای خودت را بردار، مسافرت هم درست میشود.» اما من پر از استرس بودم، دائم نگران بودم که نکند سفرش خراب شود. حتی داروی OT را خودم پیمانه میکردم.
ما به رهایی رسیدیم، ولی باز هم نگرانیهایم تمام نشده بود. این پیام را به همه همسفرها میدهم:
هیچگاه افکار منفی را در ذهن خود تصویرسازی نکنید.
وقتی دخترم دوماهه بود، فهمیدم مسافرم دوباره مصرف کرده است. بعد از آن به کنگره آمد، اما برایش دو ماه محرومیت گذاشتند. من خیلی اصرار داشتم که او دوباره به کنگره برگردد. بعد از یکونیم ماه برگشت، اما این بار خودم محکمتر به کنگره وصل شدم و تصویرسازی منفی را کنار گذاشتم.
حتی وقتی سفر سیگارش خراب شد، به او گیر نمیدادم. در لژیون همیشه به همسفرها میگویم:
هیچوقت پیگیر مسافر نباشید؛ وقتی در مسیر قرار بگیرد، خودش درست میشود.
خیلی دوست داشتم رضا راهنما شود. همیشه کتاب را با صدای بلند برایش میخواندم و با هم پرسش و پاسخ میکردیم؛ این روش خیلی به یادگیری ما کمک کرد.
من هیچکسی را در دنیا غیر از رضا دوست ندارم و امیدوارم همیشه در مسیر کنگره باشد و روزی شال نارنجی را دریافت کند.
پیام من به همسفرها: به مسافرتان کاری نداشته باشید و فقط تصویرسازی خوب داشته باشید.
و به مسافران: همسفر خودتان را دوست داشته باشید؛ زیرا بودن کنار یک مصرفکننده برای همسفر بسیار عذابآور است. وقتی سفر میکنید، در واقع از درد و رنج همسفرتان کم میکنید.
بزرگترین آرزوی یک همسفر، سالم بودن مسافرش است.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید سپاسگزارم.
عکس و تایپ سخنان استاد:
مسافر مجید(لژیون سوم)
تایپ سخنان همسفران و راهنمای همسفر :
مسافر محمد رضا(لژیون دوازدهم)
مسافر جواد(لژیون هفتم)
مسافر منصور (لژیون یازدهم)
ویراستاری و تنظیم: مسافر محمد
«مسافران نمایندگی پرویناعتصامی اراک»
.
- تعداد بازدید از این مطلب :
293