گاهی در ژرفای افکارم غوطه میخورم و با خود میاندیشم که چرا برخی از آدمیان سالها به تحصیل میپردازند، مدارک عالی کسب میکنند و کتابها به رشته تحریر درمیآورند؛ اما در مواجهه با یک تصمیمگیری ساده زندگی، درمانده و عاجز میگردند؛ شاید سرچشمه این پدیده در همان تمایز ظریف؛ اما ژرف میان «دانایی» و «دانایی مؤثر» نهفته باشد.
دانایی صرفاً به معنای دانستن است، انباشت اطلاعات در پهنای ذهن همانند کتابخانهای که هزاران مجلد گرانبها را در خود جایداده است؛ اما آیا حضور این حجم عظیم از دانش، ضامن خردمندی صاحب آن کتابخانه نیز خواهد بود؟ بیتردید پاسخ منفی است. دانایی مؤثر، همان نقطه اوجی است که دانستههای ما به وادی عمل گام مینهند، در تاروپود زندگی جاری میشوند و بدینسان کیفیت وجودی ما را ارتقا میبخشند.
بارهاوبارها شاهد بودهایم که فردی به مضرات سیگار آگاه است، از پیامدهای ویرانگر مصرف مواد مخدر باخبر است و از تخریبگری پرخاشگری در زندگیاش مطلع است؛ اما همچنان در همان مسیر پیشین گام برمیدارد دقیقاً در این بزنگاه است که دانایی حضور دارد؛ اما از اثربخشی محروم مانده است. دانایی مؤثر، آنگاه طلوع میکند که عقل، عشق و ایمان، دست در دست یکدیگر نهند تا دانستههای من جامه عمل بپوشند.
در مکتب کنگره، آموختم که مثلث دانایی از سه ضلع بنیادین تشکیلیافته است: «علم»، «تجربه» و «تفکر». علم، همان گنجینهای است که از بطن مطالعه، آموزش و همنشینی با دیگران به دست میآید. تجربه، ثمره آزمونوخطا و لمس بیواسطه واقعیات زندگی است. تفکر نیز، آن نیروی پیشبرندهای است که علم و تجربه را در مسیر صلاح و راستی رهنمون میکند؛ اگر یکی از این اضلاع دچار نقص باشد، تمامیت دانایی من نیز دچار نقصان خواهد شد.
اما داستان زندگی به همینجا یعنی «دانایی» ختم نمیشود؛ آنچه ریشههای تحول را در زندگی من میکارد، همان «دانایی مؤثر» است، یعنی توانایی آنکه از این مثلث علم، تجربه و تفکر، پلی استوار به عرصه عمل بنا نهم. آنگاه که در موقعیتی قرار میگیرم و ناچار به انتخاب میشوم، در آن لحظه است که دانایی مؤثر رخ مینماید؛ درست مانند کسی که میداند پرخوری برای جسمش زیانبار است و سرانجام روزی فرامیرسد که تصمیم قاطع میگیرد تا واقعاً بر شیوه تغذیه خود مسلط شود.
اما «سواد» … بسیاری از ما سالیان متمادی میپنداشتیم که سواد، تنها به توانایی خواندن و نوشتن خلاصه میشود؛ اما فهم و درک امروز ما فراتر رفته است. سواد؛ یعنی توانایی شناخت صحیح از خویشتن و جهان پیرامونم، یعنی قدرت تشخیص آنکه چه چیزی به سود من است و چه چیزی به زیانم، سواد یعنی آموختن هنر ارتباط مؤثر با دیگران، ایستادگی در برابر مشکلات بهجای انفعال و پذیرش مسئولیت کامل انتخابهای خویش.
انسان باسواد، صرفاً کسی نیست که مدرک دیپلم یا دکترا در جیب دارد. انسان باسواد، آن کسی است که در کوران سختیها بهجای فرار، راه صحیح را مییابد؛ کسی که در برابر وسوسهها، به چشمه آگاهیاش تکیه میکند؛ کسی که وقتی در آستانه خطا قرار میگیرد، شجاعت «نه گفتن» را در وجود خود مییابد.
از دیدگاه من، «دانایی مؤثر» و «سواد»، دو روی یک سکهاند که جداییناپذیرند؛ هر قدر دانایی من به صفحه عمل وارد شود، سواد حقیقیام نیز فزونی مییابد و هرچه سواد من به بالندگی رسد، تواناییام برای بهکاربستن دانایی نیز دوچندان میگردد.
گاهی به گذشته خود بازمیگردم و درمییابم که چقدر میدانستم؛ اما به کار نمیبستم. چقدر کتابخوانده بودم؛ اما در روابط خانوادگی و اجتماعی دچار کاستی و شکست میشدم. در آن روزگاران، سواد من تنها در حد کلمات محبوس مانده بود؛ اما امروز گامبهگام آموختهام که سواد، یعنی به فعل درآوردن دانایی، یعنی در مواجهه با هر موضوعی ابتدا به تفکر بنشینم، تجربههایم را از نظر بگذرانم و سپس دست به تصمیمگیری بزنم.
چهبسا انسانهایی که حتی توان خواندن یک سطر را ندارند؛ اما از سواد زندگی بسیار بالایی برخوردارند و چهبسا انسانهایی که چندین مدرک دانشگاهی دارند؛ اما در ابتداییترین مسائل زندگی، ناتوان و بیتدبیرند. این تضاد آشکار، به ما گوشزد میکند که معیار اصلی، نه مدرک و کلمات؛ بلکه کیفیت عمل و زیست ماست.
اگر بخواهم جملهای ساده برای جمعبندی این مبحث بیان کنم، این است: «دانایی بدون عمل، چونان چراغی خاموش است که تنها شکل چراغ بودن را حفظ کرده، اما نوری از آن ساطع نمیشود». دانایی مؤثر، همان چراغی است که روشن میشود و مسیر زندگی را بافروغ خود، نورانی میسازد.
نویسنده: همسفر سونیا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
رابط خبری: همسفر گوهر رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
75