«بخشش و انفاق تنها یک عمل مادی نیست؛ بلکه جلوهای از عشق و رسیدن به کمال انسانی است. بخشنده بودن بیشتر از آنکه توانایی مالی بخواهد قلبی بزرگ میخواهد».
در خدمت خانم ایران از نمایندگی ایران هستیم. گفتگویی را با ایشان ترتیب دادهایم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
همسفر ایران و مسافرشان با چندین سال تخریب و با آنتی ایکس شیره و تریاک وارد کنگره شدند. به مدت ۱۱ ماه به روش DST و داروی OT به راهنمایی مسافر سجاد و همسفر زهره سفر کردند. هماکنون ۷ سال و ۶ ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند.
خانم ایران عزیز ابتدا در مورد ورود و آشنایی با کنگره 60 صحبت کنید.
سافر من در کنگره پسرم هستند. ایشان خیلی در مسیر هیدج رفتوآمد میکرد و من کنجکاو بودم که دلیلش چیست؟ از او که میپرسیدم، میگفت: پروژه کاری برداشتم، هر وقت تمام شد شما را به آنجا میبرم. ما در مورد مصرف مسافرم اطلاعی نداشتیم، وقتی هم دیگران به ما خبرهایی میرساندند، من ناراحت میشدم که این چه توهینی است، به ما میکنند. روزی من در حال قرآن خواندن بودم که مسافرم نزد من آمد و گفت: میخواهم شما را خوشحال کنم و به جایی ببرم که منتظرش بودید و برای من مانند دانشگاه است. در آن لحظه قرآن را بوسیدم و خدا را هزار مرتبه شکر کردم. به شعبه هیدج رفتیم، مانند باغی از بهشت بود که همه سفیدپوش بودند و مرتب و منظم نشسته بودند. او برای من و همسرش دو گلدان هدیه گرفته بود که در کنار آقای مهندس دژاکام به ما هدیه داد.
چطور شد تصمیم گرفتید زمین خود را انفاق کنید؟
در روز رهایی مسافرم، وقتی آقای مهندس از من خواست صحبت کنم و نظرم را بگویم، گفتم: آنقدر خوشحال هستم که نمیدانم چه باید بگویم. در یک لحظه گویی خدا در دل و ذهن من انداخت و گفتم: اگر شما به ما اجازه بدهید در تاکستان زمینی داریم که به کنگره هدیه بدهیم تا افرادی که در شهر و روستاهای اطراف هستند برای درمان به این مکان بیایند. فرزند من در هیدج نجات پیدا کرد دیگران هم بیایند و در خانهی ما نجات پیدا کنند. آقای مهندس گفتند: همسر و اعضای خانواده باید راضی باشند، گفتم: زمین ارث پدری من است و از شیر مادر حلالتر. پدر من یکی از خیرین تاکستان بودند که زمین بیمارستان تأمین اجتماعی و همچنین زمین برای مسجد وقف کرده است. آقای مهندس به ما محبت کردند و اجازه دادند که در این عمل خیر شریک باشیم. در آن روز گویی تازه متولد شدم.
در این شرایط اقتصادی شما میتوانستید این سرمایه را در اختیار فرزندان خود قرار دهید آیا کسی با شما در هدیه دادن زمین به کنگره مخالفت داشت؟
خیر، من فرزندان بسیار خوب و مؤدبی دارم. ابتدا به فرزندانم و حتی نوههایم بخشهایی از اموالمان را سند زدهایم و آنها راضی میباشند. در این مسیر حاج عبدالله همسرم هم کمک مالی کرده است و خودم و همسرم در لژیون سردار نیز شرکت داشتیم. زمین همسایهی کنگره را هم از خواهرم با قیمتی بسیار پایینتر از اصل قیمت خریدیم و به کنگره هدیه دادیم که برای همسفران سالن بسازند تا روزهای یکشنبه با مسافرانشان به این مکان بیایند.
آیا در هنگام تحویل زمین این اطمینان را داشتید که به این زودی در این مکان ساختمانی ساخته میشود؟
اوایل دیگران به من میگفتند خودت را خسته نکن نمیگذارند تو اینجا نمایندگی درست کنی؛ اما من مطمئن بودم و میگفتم: آقای مهندس خودش این اجازه را داده و به امید خدا میشود. هنگام تحویل زمین به آقای مهندس برای احداث شعبه، در زمینی که فقط تپهای از خاک بود، نوشتهای آهنی که نام امام رضا روی آن حک شده بود پیدا کردند، آقای خدامی که آن روز اینجا بودند آن را در دستمالی گذاشتند و به مسافرم گفتند: «این را به مادرت بده و بگو در این مکان کنگره ساخته میشود و روزی صدها ماشین برای درمان اینجا پارک میکند». من کتیبهی نام امام رضا را تابلو کردهام و به دیوار خانهام بهعنوان برکت زدهام.
چه چیز در کنگره دریافت میکنید که تا این حد مشتاق حضور مستمر در کنگره هستید؟
من کنگره را خیلی دوست دارم. انرژی و روحیهام در این مکان صد برابر میشود. وقتی میبینم خانمها با چه ذوق و اشتیاقی در جلسات شرکت میکنند، پشت صندلیها مینشینند و خدمت میکنند، با بچهها و همسرانشان میآیند و با شادی خارج میشوند، باعث خوشحالی بیشتر من میشود. من کنگره را خانه پدری خود میدانم و خدا را صد هزار مرتبه شکر که این درب روشن به دل من باز شد که اموال پدرم قسمت افرادی شود که سرنوشتی بد در انتظارشان بود. از خدا میخواهم همیشه موفق باشند.
در مورد احوال گذشته و حال کنونی مسافرتان برای ما کمی صحبت کنید.
مسافرم حال خوبی نداشت، او در مرغداری همراه پدرش کار میکرد؛ اما به بهانههای مختلف مدت زمانی را به مصرف خود اختصاص میداد؛ ولی ما در جریان مصرفش نبودیم. همسرش که متوجه تغییر رفتار و دیر آمدنهای ایشان شده بود به او شک کرد. در مهمانیها شرکت نمیکرد و بسیار خاموش شده بود، او اصلاً بدرفتاری نداشت. خداروشکر در حال حاضر حالش عالی است، هم به کارهای روزمرهاش میرسد و هم به کنگره و رهجوهایش. خانواده هم از او راضی هستند و بسیار خوشاخلاق و مطیع شده است، گ. هر کاری به او میسپارم به نحو احسنت انجام میدهد.
از خاطرات و اتفاقات شیرینی که در طول این سالها برای شما رخ داده برای ما تعریف کنید.
خاطرهی شیرین من هنگام بنایی کردن در زمین بود، از همان ابتدا یک روز در میان به بچهها سر میزدم و برای خوشحالی دل خودم برای آنها چای و یا خوراکی جزئی میآوردم که مشغول خدمترسانی بودند. بنایی، جوشکاری و سیمانکاری همه بر عهدهی خودِ اعضای کنگره بود. کمک دولت به ما برق و گاز بود که پولش را از کمکهای خود مسافران تهیه کردند. دخترم میخندید و میگفت: مگر شما کارشناس شدهای؟ میگفتم: با دیدن ساخته شدن کنگره آرامش میگیرم و لذت میبرم. ساخته شدن این شعبه را اول لطف خدا و بعد کمک امام رضا و مدیون جناب مهندس دژاکام هستیم.
خانم ایران عزیز در انتها از شما بسیار سپاسگزارم و از مصاحبت با شما لذت بردم. از شما میخواهم در حق بچههای کنگره دعایی کنید.
از خدا میخواهم به حق امام زمان این راه سبز را برای همه مصرفکنندگان که در تاریکی و ناآگاهی هستند روشن کند. همه در زندگیشان موفق باشند. تنشان سالم باشد و نیرو و انرژیشان قویتر شود تا بتوانند در این مسیر پایدار باشند و خدمت کنند و جناب مهندس دژاکام و خانوادهاش طول عمری باعزت داشته باشند.
طراح سؤال، مصاحبهکننده و تایپیست: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون ششم)
عکاس: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سهیلا (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
276