English Version
This Site Is Available In English

شخصی که ایمان دارد، توکل نیز دارد

شخصی که ایمان دارد، توکل نیز دارد

جلسه هشتم از دوره یازدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی حافظ به استادی راهنما همسفر فرشته، نگهبانی همسفر پروین و دبیری همسفر حمیده با دستور جلسه «وادی پنجم (در جهان ما تفكر، قدرت مطلق حل نيست؛ بلکه توأم با رفتن و رسيدن، آن را كامل می‌نمايد.) و تأثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را شاکرم که توفیق خدمت در این جایگاه را به من داد. دستور جلسه امروز به دو بخش تقسیم می‌شود، بخش اول وادی پنجم و بخش دوم مراسم تجلیل و ترخیص همسفر سمیه از جایگاه راهنمایی است. وادی پنجم می‌گوید: در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید. این دستور جلسه وادی بسیار مهمی است که به من می‌گوید هر چیزی تاکنون فکر کردی کافی نیست و باید از قوه به فعل درآید، یعنی همه تفکرات باید از قوه به عالم اجرا درآید. چهار وادی را گذراندیم که وادی تفکر، تفکر کردن درست را به ما آموزش داد، از ناامیدی خارج شدم و مسئولیت کارهای خود را به عهده گرفتم، آموزش گرفتم که مسئولیت خود را به خداوند واگزار نکنم. وادی پنجم می‌گوید: اکنون به هر میزان که فکر کردی حتی اگر تفکرات تو درست‌ترین افکار نیز باشد اگر نتوانی آن‌ها را به مرحله اجرایی در بیاوری هیچ ارزشی ندارد. وادی پنجم وادی بسیار مهمی است که به من می‌گوید حالا باید هر چیزی که در ذهن خود داری را به مرحله اجرا در بیاوری.

در وادی پنجم درباره عظمت انسان صحبت شده است؛ اگر بخواهیم به صور آشکار انسان توجه کنیم فقط یک جسم خاکی، چند کیلو گوشت و استخوان مشاهده خواهیم کرد؛ اما اگر به درون انسان رجوع کنیم به عظمت بسیاری بالایی پی خواهیم برد که از عظمت دنیای بیرون چیزی کم ندارد. یکی از مهم‌ترین عظمت‌های او این است که در سه‌ جهان زندگی می‌کند، جهان خاکی، جهانی که خودآگاه من است. جهان خواب و جهان ذهن است؛ مهم‌ترین جهان، جهان ذهن است؛ زیرا همه برنامه‌ریزی‌های روزانه در جهان ذهن اتفاق می‌افتد و من آن را در جهان بیرون اجرایی می‌کنم. جهان ذهن به چه صورت است؟ مانند این است که من همسفر امروز قرار است به کنگره بیایم، قطعاً از شب گذشته برنامه‌ریزی می‌کنم در ذهنم که صبح بیدار می‌شوم، کارهای خود را انجام دهم، غذا درست کنم و به کنگره می‌روم، مشارکت می‌کنم، در لژیون که نشستم درباره سی دی صحبت می‌کنم؛ اما این زمانی اتفاق می‌افتد و حال تو خوب می‌شود. زمانی که صبح از خواب بیدار شدی همه این کارها را انجام بدهی و اگر انجام ندهی در همان ذهن باقی خواهد ماند؛ بنابراین حس و حال تو خوب نمی‌شود و حرکتی انجام نمی‌گیرد.

ما برای این‌که بتوانیم تفکرات خود را از مرحله عمل به مرحله اجرا در بیاوریم؛ باید از ترس، ناامیدی و افکار مخرب دوری کنیم تا بتوانیم آرامش را در زندگی خود تجربه کنیم. آرامش زمانی نصیب ما می‌شود که من نوعی بتوانم تزکیه، پالایش و ساختن را از خودم شروع کنم؛ یعنی ابتدا بتوانم خودم را بسازم و آن سازندگی را از خود شروع کنم در ادامه قطعاً به آرامش می‌رسم، برای رسیدن به آرامش باید سه اصل را رعایت کنم که پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم که اگر هر کدام از این‌ها نباشد، انسان به تکامل لازم نمی‌رسد؛ یعنی اگر من پندارم یک پندار سالمی نباشد، قطعاً گفتار من نیز درست نیست و در ادامه کردار من هم کردار درستی نیست. زمانی که درگیر افکار ذهنی منفی باشیم، اگر فرزندمان ما را صدا بزند به تندی جواب او را خواهیم داد؛ زیرا من نتوانستم پندار سالمی داشته باشم، بستگی به ذهن من دارد که چه چیزی در آن می‌گذرد.

وادی پنجم ۷ پله را به من نشان داد که باید اجرا کنم تا بتوانم به آرامش برسم. پله اول: برگشت از ضد ارزش‌ها، پله دوم: خودداری، سوم: صبر و به ترتیب قناعت، تجسس، غیبت و قضاوت، پس‌انداز، وکیل، رضا و تسلیم است. پله تجسس، غیبت و قضاوت که بسیار مهم است. بسیاری از زندگی‌ها را به معرض نابودی می‌کشاند. زمانی که من به خودم اجازه می‌دهم در کار دیگران تجسس کنم، تجسس کردن در کار دیگران فقط غریبه‌ها نیست، می‌تواند فرزندم باشد، می‌تواند همسرم باشد، قطعاً زمانی که ما شروع به تجسس می‌کنیم، مطمئن باشیم یک نکته منفی را پیدا خواهیم کرد، محال ممکن است که ما دنبال چیزی باشیم و به آن نرسیم.

در مرحله غیبت، ما شخص را قضاوت می‌کنیم، غافل از این‌که جهان هستی بسیار هوشمند است و بسیار زیرکانه عمل کرده و من را در شرایط و موقعیتی قرار می‌دهد که شخصی را قضاوت کردم، چه قضاوت درست و چه قضاوت نادرست، در نهایت من در آن جایگاه قرار خواهم گرفت؛ زیرا این کار هستی و جهان هستی است. متنی را مطالعه کردم که نوشته شده بود از چیزی که مشاهده می‌کنی نصف آن را باور کن؛ اما از چیزی که می‌شنوی هیچ چیز را باور نکن و اگر این را در زندگی خودم قرار بدهم می‌توانم آرامش و حال خوب را تجربه کنم.

پله بعدی وکیل، رضا و تسلیم است که این پله را بسیار دوست دارم. زمانی که ما بخواهیم کاری را انجام دهیم به خداوند توکل می‌کنیم و کارمان را به دست خداوند می‌سپاریم و دیگر به نتیجه آن کاری نداریم؛ زیرا سپردیم به دست او مانند فرزند که دست مادرش را می‌گیرد و ایمان کامل به مادر دارد دیگر به کجا رفتن فکر نمی‌کند؛ زیرا ایمان دارد؛ توکل به خداوند نیز همین‌طور است، زمانی که توکل می‌کنم و به او می‌سپارم، تلاش خود را می‌کنم؛ اما نتیجه را به خداوند واگذار می‌کنم. ما می‌گوییم خدایا توکل به خودت، سپس به سراغ خداوند می‌رویم و می‌گوییم خدایا پس چه شد! نشد؟ نمی‌شود؟ انجامش نمی‌دهی؟ این دیگر آن توکل واقعی نیست، مرحله بعد مرحله رضا است.

زمانی که می‌گوییم خدایا راضی‌ام به رضای خودت، راضی بودن از صمیم قلب نسبت به چیزی که برایتان اتفاق می‌افتد، ممکن است خوب یا بد باشد؛ اما تو رضایت داری و حال تو خوب است. شاید رضایت من این باشد که خدایا من راضی‌ام به رضای خودت؛ اما باید خواسته قلبی من انجام شود و اگر خواسته من انجام نشد کفر می‌گویم که چرا برای من این اتفاق رخ نداد. مرحله بعدی که مرحله بسیار مهمی است و رسیدن به آن بسیار سخت است و زمانی که به آن برسیم معنای واقعی آرامش را تجربه می‌کنیم تسلیم است. زمانی که تسلیم خواسته خداوند خوب، بد، زشت، زیبا و هر چیزی که بود تو تسلیمی و هیچ اعتراضی نداری، در مرحله تسلیم خواست خداوند برای من این است که حتی عزیزترین فرد زندگی خود را از دست بدهم، می‌پذیرم و قبول دارم.

زمانی که به مراسم ختم می‌رویم می‌بینیم نزدیکان مرحوم آن روز کافر می‌شوند، کفر می‌گویند چرا من؟ خدایا چرا بدبختی به سر من آمد؟ اما تسلیم همانی است که اگر خداوند این خواسته را هم برای من در نظر گرفته من سر تسلیم فرود می‌آورم و خوشحالم از این‌که هستی و خداوند بالای سرم می‌باشد، رسیدن به مرحله تسلیم بسیار سخت است، امیدوارم که بتوانیم با تلاش و آموزش در صراط مستقیم به آن برسیم و اگر بتوانیم از وادی پنجم عبور کنیم می‌توانیم وادی ششم، هفتم و الی آخر را هم عملی کنیم.

تغییر جایگاه دبیری

دریافت نشان پیمان وادی هشتم همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر الناز

مراسم تجلیل راهنما همسفر سمیه

سخنان راهنما همسفر سمیه:

خدا را شاکرم که این توفیق را نصیب بنده کرد، از راهنمای سفر اول خود همسفر منصوری که واقعاً زحمات بسیاری برای من کشیدند تشکر می‌کنم. این چهره‌ای که از من مشاهده می‌کنید روز اول به این شکل نبود و زمانی که وارد کنگره شدم راهنمایی را انتخاب کردم که نگهبان جلسه بود و زمانی که ایشان صحبت می‌کردند من با خود می‌گفتم او چه درکی می‌تواند از من داشته باشد، مسافری دارم که حال او خراب است و انرژی مثبت من را ‌می‌گیرد و با حال خرابی‌هایش حال من را خراب می‌کند؛ اما متوجه شدم مسیر زندگی او نیز بسیار بدتر از من بوده است، امیدوارم که خداوند بهترین‌ها را نصیب او کند و در همه مراحل زندگی‌ خود موفق باشد. از راهنمای خود همسفر فرشته تشکر می‌کنم، واقعاً توانستم به او تکیه کنم. حمایت‌هایی که از سمت راهنمایم همسفر فرشته داشتم و لطف خداوند در مسیر زندگی‌ام قرار گرفت توانستم شال راهنمایی را بگیرم و بتوانم لژیون داشته باشم، خدا را شکر می‌کنم. روزی که برای دریافت شال راهنمایی رفتم، خانم کماندار من را خدمت آقای مهندس بردند پوشش سفید داشتم، آقای مهندس از بالا به من نگاه کردند و گفتند به به چه عروسی منتظر یک آقا دامادی؟ گفتم نه آقا داماد بوده، ایشان گفتند: ان‌شاءالله لژیون بزنی و موفق باشی. ما در کنگره می‌گوییم راهنما باید از رهجو راضی باشد؛ اما همواره که نباید پدر و مادر از اولاد راضی باشند، باید اولاد نیز راضی باشد، از تک تک رهجوهای خود کمال تشکر را دارم، در این مدت که من نبودم در لژیون حضور داشتند و حضور گرمشان باعث دلگرمی من بود، از شما می‌خواهم که حلالم کنید، امیدوارم به نحوی قدم برداشته باشم که شما از من راضی بوده باشید، از ایجنت نمایندگی همسفر سمیرا کمال تشکر را دارم که در این مدت بنده در خدمت او بودم، در مسیر خدمتی که داشتم آموزش گرفتم. از همه مهم‌تر از مسافر خود تشکر می‌کنم که اجازه داد در این مسیر قرار بگیرم. من حدود ۱۵ سال‌ است که در مسیر کنگره قرار گرفته‌ام و پیچ‌ و خم‌های بسیاری داشته‌ام، خداوند مسیر را برای من هموار کرد و من دانه‌دانه آن سنگریزه‌ها را خودم برداشتم و از مسیر زندگی کنار گذاشتم. امروز پایان نقطه نیست، سرآغاز دیگری هم است و کنار همه شما خواهم بود. رهجوها که به عنوان امانت دست من بودند، می‌خواهم که یک روزی در این جایگاه قرار بگیرند و روزی به آن‌ها افتخار کنم. من در مسیر کنگره صد خود را گذاشته‌ام، ان‌شاءالله که همه این‌طور فکر کرده باشند، بابت مشارکت‌هایی که برای من داشتید ان‌شاءالله که لیاقت آن را داشته باشم، فکر نمی‌کردم که این دیدگاه را نسبت به من داشته باشید. همه شما را به خدا می‌سپارم و بهترین‌ها را برای تک تک شما آرزو می‌کنم متشکرم.

سخنان ایجنت همسفر فرشته:

امروز مراسم تجلیل راهنما همسفر سمیه است. بنده سال ۹۱ وارد کنگره شدم به مرور زمان متوجه شدم که مسافرش آمده و سفرش را رها کرده و او کار می‌کند تا مبلغ مواد مسافرش و خرج زندگی خود را بدهد در این شرایط به کنگره می‌آید و آموزش می‌گیرد تا بتواند زندگی خود را بسازد، این برای من به عنوان یک همسفر جالب بود که یک همسفر به این میزان پایدار حرکت می‌کند، رهایی ما با هم اتفاق افتاد و همسفر سمیه مدتی باردار بود و به نمایندگی می‌آمد. من جلسه آخر به او گفتم که دیگر نیا ممکن است در مسیر فرزندت به دنیا بیاید و مشکل ساز شود. سمیه همان شب برای زایمان رفت و دخترش ترمه به دنیا آمد، به ترمه تبریک و خدا قوت می‌گویم که پایدارترین همسفر در کنار پدر و مادرش بود تا اکنون که نوجوان است همراه پدر و مادرش است. زمانی که من راهنما شدم و لژیون زدم همسفر سمیه به‌ لژیون بنده آمد، ابتدا به من صبر را آموخت و به علت تخریب شدیدی که داشت توسط مسافر خود بسیار اذیت شده بود و واقعاً شرایط برای او سخت بود، او پیشکسوت من بود و همواره برای من قابل احترام بود، و در ادامه رهجوی من نیز شد، او خواهان خدمت بود‌ و خدمت‌ها نیز یکی یکی در زمان‌های مناسب نصیب همسفر سمیه شد. ابتدا مرزبان شد، سپس در آزمون راهنمایی شرکت کرد و شال سبز قبول شد، به او گفتم صبر کن تا زمان آن برسد. همسفر سمیه زمانی در آزمون راهنمایی قبول شد که توانست بسیاری از گره‌های درونی‌ خود را حل کند و حال خوب نسبی به دست آورد؛ زیرا او فوق العاده تخریب بسیاری داشت، همراه یک مصرف‌کننده شیشه که بسیار عصبی بود، زندگی می‌کرد و من واقعاً شرایط زندگی او را می‌دیدم ناراحت می‌شدم؛ اما خوشحال نیز می‌شدم و احسنت می‌گفتم که با این شرایط حرکت می‌کند. همسفر سمیه در جایگاه راهنمایی مدتی خدمت کرد و رهجو پرورش داد و در این جایگاه توانست به خوبی خدمت کند، او و مسافرش هر دو از خدمتگزاران کنگره بودند، هر دو به بهترین شکل خدمت کردند چه در جایگاه راهنمایی و چه در جایگاه علمی کنگره و چه در جایگاه مالی کنگره سردار بودند و دنورهای نمایندگی شدند. من برای آن‌ها آرزوی بهترین‌ها را دارم و امیدوارم که برکت خدمتی که انجام داده‌اند در زندگی آن‌ها جاری باشد، امیدوارم جایگاه‌های بالاتر را نیز تجربه کنند که قطعاً این اتفاق خواهد افتاد؛ زیرا همواره خواهان خدمت بوده‌اند و در مسیر کنگره خدمت کرده‌اند. خدمت همسفر سمیه تبریک می‌گویم، به راهنمای سفر اول او همسفر منصوری تبریک می‌گویم، به همه رهجوهای او تبریک می‌گویم. می‌خواهم بگویم که امروز همسفر سمیه تجلیل می‌شود و از جایگاه کنار می‌رود، دلیل بر رفتن او از کنگره نیست؛ اما این‌طور نباشد که رهجو به خاطر رفتن راهنما نقطه‌ای پایان برای خود بگذارد، راهنما انگشت اشاره است و فقط به من مسیر را نشان می‌دهد در ادامه این من هستم که باید حرکت کنم و باید خدمتگزار باشم تا بتوانم زحمات راهنمای خود را با خدمت‌هایی که انجام می‌دهم جبران کنم و بهترین خدمتگزار باشم.

مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر علی 
تایپیست: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
عکس و ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حافظ

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .