سلام دوستان، شیما هستم، همسفر.
وادی پنجم: «در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن، آن را کامل مینماید.» در آغاز، خداوند را شکر میکنم که کنگره ۶۰ را سر راه ما قرار داد؛ جایی که مسیر روشن زندگی را به ما نشان داد. در وادیهای اول تا چهارم، ما در جهان ذهنی سیر میکردیم و آموختیم که برای انجام هر کاری ابتدا باید تفکر کنیم. اما در وادی پنجم، یاد میگیریم که تنها فکر کردن کافی نیست؛ باید از جهان ذهنی خارج شویم و به جهان بیرونی قدم بگذاریم.
یعنی افکاری را که در ذهنمان پروراندهایم، باید به عمل درآوریم.
مثلاً فرض کنید قصد خوردن ساندویچ داریم؛ ابتدا در ذهن بررسی میکنیم که چه ساندویچی بخوریم؟ از کجا بخریم؟ آیا پول کافی داریم یا نه؟ اما تا زمانی که از جای خود بلند نشویم و برای خرید آن اقدام نکنیم، تمام آن تفکرها ارزشی نخواهند داشت. واقعیت این است که تفکری که به عمل منتهی نشود، هیچ ارزشی ندارد.
اگر من اطلاعات زیادی داشته باشم ولی از آنها استفاده نکنم، فایدهای نخواهد داشت.
مثل کسی که سالها جودو یا کاراته یاد گرفته، اما هنگام نیاز نتواند از خودش دفاع کند؛ پس آن آموزشها چه سودی داشتهاند؟
در ادامه، مهندس دژاکام میفرمایند: اگر از کسی بپرسند که ما در چند جهان زندگی میکنیم، معمولاً پاسخ میدهند «در یک جهان». اما ایشان به سه جهان اصلی اشاره میکنند:
۱. جهان بیداری؛ همین دنیایی که در آن زندگی میکنیم و با حواس پنجگانه درکاش میکنیم.
۲. جهان خواب؛ جایی که در خواب میبینیم، گاهی بخشی از آن را به یاد میآوریم و بخشی را فراموش میکنیم.
۳. جهان ذهنی؛ دنیایی پیچیده و بسیار مهم که افکار و احساسات ما در آن شکل میگیرد. البته حیاتهای دیگری هم وجود دارند که برای ما قابل رؤیت نیستند، اما وجودشان انکارناپذیر است.
مهندس در وادی پنجم مثال زیبایی میزنند:
اگر بخواهیم یک لیوان آب آلوده را به آب پاک تبدیل کنیم، باید آن را تصفیه کنیم.
برای انسان هم همینگونه است. اگر بخواهیم از ضدارزشها دور شویم و به سمت آرامش و تعادل برویم، باید خودمان را تزکیه و پالایش کنیم. باید از دروغ، تهمت، منیت، حسادت، کینه و سایر صفات منفی فاصله بگیریم.باید آموزشهای کنگره را نه فقط بشنویم، بلکه آنها را در زندگی روزمرهمان کاربردی و اجرایی کنیم. انشاءالله روزی برسد که به فرمان عقل نزدیک، نزدیکتر و نزدیکتر شویم.
سلام دوستان، هستی هستم، همسفر.
وادی پنجم به من آموخت که دیگر کافیست فقط فکر کنم؛ وقت آن رسیده که برخیزم، قدم بردارم و بهسوی روشنایی حرکت کنم. سالها نشسته بودم و با خودم فکر میکردم: چرا این اتفاق افتاد؟ چرا من به اینجا رسیدم؟ چرا زندگیام چنین مسیری را طی کرد؟ فقط فکر بود و سؤال اما هیچ حرکتی، هیچ تغییری در کار نبود. اما وادی پنجم مثل یک صدای بیدارباش در ذهنم طنین انداخت؛ صدایی که گفت: «بس است دیگر! وقت آن رسیده که برخیزی، بلند شوی و خودت را از تاریکی نجات دهی.»
فهمیدم که اگر میخواهم نجات پیدا کنم، فقط با تفکر و خیالپردازی ممکن نیست. باید حرکت کنم، حتی اگر دستانم بلرزد یا پاهایم سست باشند. باید زندگیام را نظم دهم، افکار منفی را از ذهنم بیرون کنم، و جای ترس را با امید پر کنم.
وادی پنجم به من یاد داد که باید خوب و بد را تشخیص بدهم، مفهوم عشق و محبت واقعی را درک کنم، و یاد بگیرم که چگونه ببخشم.
آموختم که باید مسئولیت زندگیام را خودم بپذیرم؛ منتظر معجزه نباشم، منتظر نباشم کسی بیاید و نجاتم بدهد.
فهمیدم مسیر روشنایی، از دل تاریکی میگذرد. و اگر شجاعت نداشته باشم، تا همیشه در همان تاریکی خواهم ماند. زندگی فقط تحمل درد نیست؛ میتوانم بهجای تحمل، راه نجات را پیدا کنم… فقط کافیست حرکت کنم. دریافتم که افکار منفی، من را در زندانی از ناامیدی و ترس گرفتار کردهاند. باید خودم را آزاد کنم، باید سبک شوم. باید به ندای قلبم گوش بدهم، اما تصمیمهایم را با عقل بگیرم.
وادی پنجم برایم مثل چراغی بود که مسیر تاریک ذهنم را روشن کرد. به من نشان داد که حتی اگر شرایط سخت باشد، با صبر و تلاش، راهی پیدا خواهد شد. مهم این است که بخواهم. مهم این است که بلند شوم و به خودم و قدرت درونم اعتماد کنم. زندگی یعنی رشد کردن، یعنی تجربه کردن، یعنی بازسازی خود از دل ویرانی.
من قرار است دوباره خودم را بسازم، قدمبهقدم، با تلاش، با حرکت، با عشق. وادی پنجم به من گفت که باید از ویرانی فاصله بگیرم، باید به زندگیام نظم بدهم و به تعادل برسم. گفت: درد هست، اما راه درمان هم هست. فقط کافیست بخواهی فقط باید حرکت کنی. و امروز اینجا هستم؛ شاید هنوز در مسیر باشم، اما دیگر ننشستهام و افسوس نمیخورم. بلند شدهام، گام برداشتهام، و دارم بهسوی روشنایی حرکت میکنم. چون یاد گرفتهام: تفکر فقط آغاز راه است، اما حرکت… معجزه است.
سلام دوستان، آمنه هستم همسفر مصطفی.
«در جهان ما، تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن، آن را کامل مینماید.» در وادی پنجم، آقای مهندس میفرمایند انسانها در سه بعد جهان زندگی میکنند. ما در وادیهای اول تا چهارم، در جهان ذهنی سیر میکردیم؛ اما در وادی پنجم، باید از جهان ذهنی، قدم به جهان عملیاتی بگذاریم. یعنی آنچه در ذهنمان ساختار یافته و نقش آن را کشیدهایم، باید در دنیای بیرون به اجرا درآید.
برای اینکه بتوانیم ساختارهای فکری را به ساختارهای عملی تبدیل کنیم، لازم است شرایطی را فراهم نماییم. سه اصل مهم را باید همواره در نظر داشته باشیم: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. در این وادی تمرین میکنیم تا افکار منطقی و درست خود را از قوه به فعل درآوریم و آنها را وارد مرحله اجرا کنیم تا ساختارهای عملی جدیدی خلق شود.
گاهی برای انجام دادن کاری، هرچه فکر میکنیم به نتیجهای نمیرسیم. یعنی نمیدانیم که انجام این کار به نفع ماست یا به ضررمان، یا اینکه آیا این کار ارزشیست یا ضد ارزشی. در چنین شرایطی، عقل سالم حکم میکند که از انجام آن کار خودداری کنیم. نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که دانستن، بدون بهکارگیری و استفاده علمی، هیچ ارزشی ندارد. انسانهای زیادی هستند که دانستههای زیادی دارند، اشعار بزرگان را حفظاند و مفاهیم را به خوبی میشناسند، اما متأسفانه حتی خودشان هم نمیتوانند از این دانستهها بهره ببرند. همانطور که برای تبدیل یک آب آلوده به آبی سالم و زلال تنها یک راه وجود دارد، و آن تصفیه آب است، برای تبدیل یک انسانِ ناآرام و بیتعادل به انسانی با تعادل نیز فقط یک راه وجود دارد، و آن تزکیه و پالایش درون است. یعنی باید از ضد ارزشها فاصله بگیریم و بهسوی ارزشها حرکت کنیم.
سلام دوستان، مریم هستم، همسفر مهدی.
در چهار وادی گذشته، تفکر کردن را آموختم؛ اینکه در هر کاری باید بیندیشم. اما وادی پنجم به من میآموزد که تفکراتم را باید به اجرا درآورم. این وادی میگوید: «باید حرکت کنید، و تا حرکت نکنید، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.» یعنی تنها با فکر کردن، هیچ تغییری حاصل نمیشود و درجا میزنیم. پس برای اجرای هر کاری، ابتدا باید تفکر کنیم و سپس وارد عمل شویم تا به نتیجه مطلوب برسیم.
تفکرات منطقی را باید به مرحله اجرا درآوریم و ساختارهای جدیدی ایجاد کنیم. برای اینکه ساختارهای ذهنی ما به ساختارهای عملیاتی تبدیل شوند، لازم است از ترس، اضطراب، ناامیدی، بیاعتمادی به نفس و دیگر نکات منفی رها شویم. اینگونه میتوانیم به مرحلهی آرامش برسیم و خواستههایمان را محقق کنیم.
برای رسیدن به آرامش، باید پاکسازی و سازندگی را از خودمان آغاز کنیم. گفتار، پندار و کردار نیک را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم. چرا که اندیشهی سالم، گفتار و کردار سالم را به همراه میآورد. وادی پنجم برای رسیدن به هدف، هفت پله را پیشنهاد میکند:
۱. برگشت از ضد ارزشها: باید از اعمال ضد ارزشی پرهیز کنیم؛ زیرا این اعمال باعث انحراف از مسیر و دور شدن از صراط مستقیم میشود و رسیدن به هدف را دشوار میسازد.
۲. خودداری: وقتی نمیدانیم کاری درست است یا نه، بهتر است از انجام آن خودداری کنیم تا در مسیر اشتباه قرار نگیریم.
۳. صبر: هر کار ارزشمندی زمانبر است. باید در کارها صبور باشیم تا به نتایج مطلوب برسیم.
۴. قناعت: یعنی از کمترین امکانات، بیشترین بهره را ببریم.
۵. تجسس و قضاوت نکردن: یاد گرفتم که تجسس و قضاوت در کار دیگران وظیفه من نیست. اگر انجامش دهم، روزی همین دیوار روی سر خودم خراب میشود، چون مقصر اصلی، جهل و نادانی خودم بوده است.
۶. پسانداز: بهترین پشتوانه برای هر زندگی، پسانداز است. تصور نکنیم که پسانداز فقط برای ثروتمندان است؛ با درآمد اندک هم میتوان پسانداز کرد، فقط باید اراده و برنامهریزی داشت.
۷. توکل: در همهی کارها خداوند را وکیل خود قرار دهیم و راضی به رضای او باشیم.
سلام دوستان، بهاره هستم، همسفر مرتضی.
«در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست، بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل مینماید.» در این جهان، دانستن بهتنهایی ارزشی ندارد، مگر اینکه دانستههایمان را بهکار بگیریم و در عمل پیاده کنیم. چهار وادی اول، مقدمهای برای ورود به وادی پنجم هستند. در این وادی، آقای مهندس میفرمایند: اگر علمی داشته باشی و فقط در مورد آن حرف بزنی، اما به آن عمل نکنی، آن علم حتی به یک پول سیاه هم نمیارزد.
مثلاً ممکن است من سکههای زیادی داشته باشم، ولی از گرسنگی در حال مرگ باشم و حاضر نباشم حتی یکی از آن سکهها را خرج کنم تا خودم را نجات دهم؛ پس این پول چه ارزشی دارد؟
بعضی انسانها مال و ثروت زیادی دارند، اما نمیتوانند یا نمیخواهند به کسی کمک کنند.
پولی که فقط انبار شده، مانند گِلی است که زیر زمین مانده. تا زمانی که آن گل را برندارم و به یک سفال زیبا تبدیل نکنم، هیچ ارزشی ندارد.
علم و ثروت هم همینطورند؛ زمانی ارزش پیدا میکنند که مورد استفاده قرار بگیرند. برای رسیدن به آرامش، باید از خودم شروع کنم؛ مثل آبی که آلوده است و برای تبدیل شدن به آب زلال، باید تصفیه شود. من هم باید اول افکار و اندیشههایم را پالایش کنم؛ در ادامه، گفتار و کردارم هم سالم خواهند شد. وادی پنجم، هفت پله برای رسیدن به تعادل و آرامش معرفی میکند:
۱. دوری از ضد ارزشها: نباید غیبت کنم. اگر در جمعی قرار گرفتم که شروع به غیبت کردند، بهتر است از آن جمع خارج شوم، و اگر امکان خروج نیست، دستکم در آن گفتگو شرکت نکنم.
۲. خودداری: اگر در مورد انجام کاری شک دارم و نمیدانم که به نفعم هست یا نه، بهتر است از انجامش خودداری کنم.
۳. قناعت: باید از طبیعت الگو بگیرم و یاد بگیرم از حداقل امکانات، بیشترین بهره را ببرم. لازم نیست همیشه لباس نو داشته باشم؛ میتوانم همان لباس را بشویم، اتو بزنم و دوباره بپوشم.
۴. صبر؛ همانطور که هر کاری به زمان نیاز دارد، درمان هم به زمان و تلاش نیاز دارد. در کنگره باید صبور باشم. بهعنوان یک همسفر، با خدمت و کوشش مسیر را طی کنم تا به حال خوش برسم. بعد از این ده ماه صبر، نوبت پیروزی میرسد و پایان شب سیاه، سپید خواهد بود.
۵. اجتناب از تجسس و قضاوت؛ «خونه همسایه کماچه، به ما چه!» به من چه که همسایه امروز چه پوشیده یا چه خورده؟ وقتی در زندگی دیگران دخالت نکنم، قضاوت هم نخواهم کرد.
۶. پسانداز؛ باید یاد بگیرم چگونه پسانداز کنم. به قول قدیمیها، «همیشه بیخت رو نگه دار» یعنی همیشه به فکر فردایت هم باش. بله، خدا بزرگ است، اما عقل هم داده که برای آیندهات فکر کنی.
۷. توکل، رضا و تسلیم: وقتی به خداوند توکل میکنم، باید در هر شرایطی راضی و تسلیم باشم؛ چه خواستهام برآورده شود و چه نشود. رضا یعنی راضی بودن به آنچه به نفع من است،اما تسلیم یعنی پذیرفتن خواست خداوند، حتی اگر مطابق خواسته من نباشد. در پایان، باید بدانم که تنها فکر کردن کافی نیست. باید ساختارهای ذهنیام را به ساختارهای عملی تبدیل کنم، تا افکارم از قوه به فعل برسند و تغییر واقعی در زندگیام شکل بگیرد.
رابط خبری: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون اول)
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
70