هشتمین جلسه از دوره پنجم کارگاههای آموزشی کنگره۶٠ همسفران نمایندگی رضوی مشهد با استادی همسفر ناهید، نگهبانی همسفر گلناز و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه《وادی پنجم و تأثیر آن روی من》روز یکشنبه ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از نگهبان و دبیر عزیز، گروه مرزبانی، ایجنت محترم و راهنمای با عشق و پرانرژی خودم خانم معصومه عزیز سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. اکنون زیر سقف خانهای که حالا دیگر آواز زندگی دوباره در آن طنینانداز است نشستهام و به گذشته فکر میکنم. به سالهایی که نمیدانستم تاریکی اعتیاد مهمان ناخوانده زندگی ما شده است. سالها با اضطراب، یأس و ناامیدی زندگی کردم. میدیدم که همسرم تغییر میکند؛ امّا نمیفهمیدم چرا؟ فکر میکردم تقصیر من است. شاید به اندازه کافی خوب نبودم. شاید کم گذاشتهام.
تقریباً ۴۰ روزی از عروسی من گذشته بود، پدرم را از دست دادم، پدری که ۴۳ سال بیشتر سن نداشت و آرزوهای زیادی برای من و فرزندان دیگرش داشت. برمیگردم به سالها قبل از ازدواجم، خواستن، توانستن است؛ جملهای که از زبان مادرم شنیدم. چند روزی فکرم را مشغول کرد. همین جمله مرا از یک شاگرد متوسط تبدیل به یک کارمند موفق کرد. فردی که خیلی از انسانها آرزویشان این جایگاه بود و با یک تفکر اشتباه و با عملی کردن آن باعث شدم تمام تلاشهایی که در آن سالها کردم، نابود شد. ۲ سال از ازدواجم میگذرد و ناهیدی که با افسردگی و تنهایی دست و پنجه نرم میکند؛ امّا باید به خاطر خانوادهاش زندگی کند.
تصمیم گرفتم فرزندی به دنیا بیاورم که حال و هوای من و خانوادهام را تغییر دهد و خدا دختری به نام هستی و بعد از ۵ سال دختر دیگرم حلما را عطا کرد. وجود دخترانم باعث دلگرمی زندگی سختم شده بود. باید فکری میکردم که در آینده در نبودِ من و پدری که! بدون پشتوانه نباشند. اولین کاری که به ذهنم رسید، قناعت بود. قناعت هنر رضایت از داشتهها و دوری از طمع است. کسی که قناعت پیشه کند هرگز فقر را احساس نمیکند؛ زیرا دلهای قانع همیشه ثروتمند هستند. به دنبال قناعت، پسانداز؛ دانه دانه است غله در انبار! من با تمام وجودم این جمله را درک میکنم. مسیری پر از سنگلاخ و نادیده گرفته شدن را پشت سر گذاشتم و به زن مستقلی در عرصه مالی تبدیل شدم. ناگفته نماند که مستقل بودن، قناعت و پسانداز را به دخترانم نیز آموزش میدادم.
آقای مهندس معتقدند کسی که بتواند پولش را مدیریت کند، میتواند زندگی خود را نیز مدیریت کند. خوشحالم که این کار را قبل از آمدن به کنگره عملی کردم؛ غافل از آن که اعتیاد خزنده و بیصدا وارد زندگی ما شده بود. وقتی حقیقت را فهمیدم، اولین واکنش من انکار بود. نه! این امکان ندارد. مجتبی؟! زمانی که فهمیدم، ۱۶ سال از زندگی مشترکمان میگذشت. سختترین لحظه وقتی بود که بالاخره پذیرفتم. بله، همسرم معتاد است. بله، من سالها در جهل زندگی کردم. حالا باید با این واقعیت روبهرو شوم. اشکهایی که در آن شب ریختم، دیگر از جنس شرم یا ترس نبود؛ از جنس رهایی بود.
.jpg)
اکنون من و همسرم مسافر راه نور شدیم و یاد گرفتم که پذیرش گذشته شرط ساختن آیندهای روشن است. آن رنجها مرا قویتر کرد. آن ندانستنها مرا آگاهتر کرد و این پذیرش کنگره، مرا انسانی آزاد ساخت. وادی پنجم به من هدیهای داد به نام تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل مینماید و چهقدر سخت بود باور کردن این جمله! مدّتها با خود جنگیدم؛ از گذشته فرار کردم؛ از اشتباهاتم خجالت کشیدم؛ امّا وادی پنجم آمد و آرام گفت: همسفر تفکر یعنی رسیدن به تعادل و آگاهی! امروز یاد گرفتم که تفکر درست مثل باز کردن پنجرهای است که سالها به رویش پرده کشیده بودم؛ بوی زندگی دوباره میآید؛ حتی با تمام دردهایی که همراه آورده است. من دیگر نه از گذشته میترسم نه از آینده؛ فقط امروز را زندگی میکنم.
وقتی به آینده نگاه میکنم زنی را میبینم که دیگر فریاد نمیزند چرا من؟ بلکه آرام میپرسد حالا چه رشد دیگری پیش رو دارم؟ به همه همسفران راه نور میگویم ما آمدیم تا بپذیریم که نمیتوانیم عزیزانمان را نجات دهیم؛ امّا آمدیم تا بیاموزیم چگونه خود را پیدا کنیم. میخواهم فریاد بزنم به همه همسفران جدید، نترسید از گفتن حقیقت که شما تنها نیستید، که ما همه با همیم و این راه با اولین قدم، تفکر آغاز میشود.
تقدیر دبیر جدید از دبیر قبلی

اهداء تقدیرنامه لژیون سردار

معرفی راهنمای شال نارنجی

مرزبان کشیک: همسفر زهرا
تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه ( لژیون دوم)
عکاس خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم)
مسئول صوت: همسفر بهجت رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول) نگهبان صوت
ویرایش و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رضوی
- تعداد بازدید از این مطلب :
131