درد فقط فرو ریختن دیوارهای بتنی خانهنبود؛
قصه از زمستان شروع شد از آن سوز سرما...
اوجِ درد را در سکوت و بغض کودک دیدم،
کودکی با چشمانی خیس و بینور،
کودکی که تمام امید و آرزویش به پدری بود که حالا دیگر سایهاش هم نیست؛
ستونی که روزگاری تکیهگاه بود،
امروز گوشهای افتاده و بیجان،
مبدل به رباتی تحت فرمان اهریمن، بیحس و بیروح،
در مدار تکراری اعتیاد، بیهیچ نگاهی به فرزند، به همسر، به زندگی،آینده که هیچ ...
تنها چیزی که میبیند افیون شیشه است؛
دیگر هیچ جایگاهی در دلها ندارد،
نه کسی طردش کرد از سر بیمهری،
که او دیگر شبیه آدمی نیست،
شبیه اهریمنیست که دیگران را میترساند،
شاید هر لحظه حادثهای، زخمی، آسیبی...
جنگ فقط خون و گلوله نیست؛
اینجا جنگ است،
اما میدانش روحهای زخمیاند،
پسری که تا دیروز پدرش را کوه،
ستبر، بیهمتا، بزرگتر از زندگی میدید،
حق هم داشت؛
بین همکلاسیهایش پدرها را میبیند،
اما پدر او؟
پدری که انگار هیچوقت نبود
یا اگر هم بود،
واژهی حضور را به لرزه انداخته بود،
صدای لرزان آیتالکرسی مادر در گوش خانه میپیچید که مصون باشد این خانه از حادثه،
کولهباری از رنج بر شانههایش افتاده...
مادری با چشمان غرق اشک،
دردی که بیپایان است؛آخ کی صبح می شود...
مادری که شبها خواب ندارد
و دریایی از آرزوهای مُرده است،
تنها نگاهی به چشمان معصوم پسرک،
او را زنده نگه میدارد.
مادری که جوان است، اما رمقش را زمان ربوده،
تمام تلاشش امید به روزیست
که شاید از این ویرانهها، امیدی برخیزد.
آیا در سرمای استخوانسوز زمستان،
در هیاهوی کولاک و انگشتهای کرخت،
امیدی سر میکشد؛
شاید روزی آفتاب، شاید نوری بتابد
و تمام این شبها پایان یابد...
پسرک هر روز میبیند:
مادری در برابر تیر طعنهها و حرفهای زهرآگین پدر جان میکند،
با چشمانی خیس، دلی لرزان،
هر بار از در نیمه باز اتاق ،
میبیند زنی که زیر بار مصیبت خم شده،
و پدری که دیگر پدر نیست،
کسی که معنای عشق بود؛
هیچوقت دیگر نیست،
اگر هم باشد،
فقط با درد...
اما...
در لحظهای که ناامیدی همه جا را پوشانده،
بارقهای از نور میتابد،
همان نوری که شب تار را میشکافد،
همان امید دوباره؛
نوری آسمانی،
میآید تا این پدر را از مرداب رو به تباهی نجات دهد،
دستانش را بالا میبرد،
نه به سوی شمشیر و نیزه،
که به سوی نور...
قدم به قدم، ذره ذره
به سمت امید...
اینجا بهشت است،
بهشتی روی زمین، بهار آمد دوباره شکوفه !
جانم خوش آمدی قدم نما و برون آ که خانه خانه توست
درست همینجا
کنگره 60
نویسنده: همسفر هدی رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون اول)ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
174