مشارکت همسفر ریحانه:
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؛ در این بیت، مولانا چه زیبا بیان کرده است، ما باید دائم این سؤال را از خودمان بپرسیم و به دنبال پاسخ آن باشیم که واقعا هدف از خلقت انسان چه بوده است و علت آفرینش من چیست و همچنین آیا با مرگ، انسان از بین میرود و یا به کجا بازگشت دارد؟ این سوالاتی هستند که من قبل از ورودم به کنگره هیچوقت از خودم نپرسیده بودم.
به طور کل هدفی نداشتم و فراموش کرده بودم که من آمدهام تا زندگی کنم و همچنین همه در زندگی آزمون و خطا دارند؛ ولی من فقط به همین زندگی اکتفا کرده بودم و هر لحظه فکر میکردم که زمان را از دست دادهام و دیگر جای جبران ندارم. مسافرم را اجبار میکردم که هر طور که شده فقط مواد را کنار بگذارد تا این مقدار زمانی که از عمرمان باقی مانده حداقل خوش باشیم، در واقع با مواد میجنگیدم؛ اما اکنون با یادگیری آموزشها و تمرین و تکرار آنها چه برای خودم و چه برای مسافرم باعث شد دیگر آن اشتباهات گذشته را مرتکب نشوم و به مسافرم زمان بدهم که او نیز در زندگی امتحان کند و من هم به تغییر در خودم بپردازم، نه اینکه فقط روی مسافرم زوم کنم. چرا که ما همه با یک هدف مشخص آفریده شدهایم و یک رسالت داریم؛ شاید رسالت من این است که در کنار مسافرم با این شرایط رشد کنم و یادبگیرم، در زندگی شادیها و لبخند بسیار سریع تمام میشود ولی غم و ناراحتی بسیار طولانی و به یاد ماندنی هستند؛ غم باعث آموزش و پیشرفت در انسان میشود و درجات انسان را تغییر میدهد. من نوع برخورد با مشکلات و ناراحتی را در کنگره آموختم؛ بیماریها و امراض از گذشته تاکنون با انسان بوده ولی علت ماندگاری خیلی از بیماریها و نداشتن درمان قطعی آنها، به دلیل کشف نشدن دانش آنهاست؛ علم پزشکی برای انسان مفید بوده ولی هنوز خیلی از بیماریها درمانی ندارند به دلیل اینکه بدن انسان بسیار پیچیده است و ما هنوز سلولها را کامل نمیشناسیم. برای مثال؛ میگویند تیروئید باعث چاقی میشود ولی میبینیم شخصی که لاغر شده تیروئید او درمان شده است؛ پس چاقی باعث ایجاد تیروئید میشود و این به دلیل نداشتن اطلاعات و دانش کافی در این موضوع است. اگر در مورد یک بیماری علم و دانش کامل باشد قطعا به درمان قطعی خواهیم رسید؛ مانند بیماری اعتیاد که همه میگفتند، بیماری است ولی علت آن را نمیدانستند و زمانی که مهندس دژاکام دانش آن را کشف کرد، اعتیاد درمان قطعی پیدا کرد.
مشارکت همسفر راضیه:
جناب مهندس؛ در سیدی پرواز موضوع دانشهای کشف نشده مربوط به تاریخ۷۵/۱/۹ را بیان میکنند که شاگرد میگوید: من به تلاش خود ادامه میدهم؛ اما گاهی بسیار غمگین میشوم از این نامردمیها ونامردیها، که در ادامه استاد میگوید: بحریاست بیکران، که حکایت دانشهایی هستند که کشف نشده است. ما نمیدانیم؛ اما برای ساخته شدن باید در دل سنگ برویم و آن را بشکافیم و بیاموزیم تا به درجهای که ممکن نیست برسیم و همچنین بدون هیچ خوفی جلو برویم و بدانیم که سختی وجود دارد. دل به آسمان وامید به الله بدار، ما با همه آنچه در وجود شما میگذرد آگاهیم؛ حرکت از شما و قوت بلا قید و شرط از ما است.
جناب مهندس از مریضیها میگویند؛ که ما باید برای سلامتیمان هزاران بار سپاسگزاری کنیم، ما حال و آینده شما را با مردمان گذشته در نظر میآوریم و خواهیم گفت: ابدا قابل قیاس نیست اما با تراش دادن ذرات جدا شده همه حکایت را یکی از قالب دیگری میبیند. ابتدای هر شروعی ممکن است متفاوت باشد وباید شروع کنید و هرگاه محبت و کردار واقعی، واقع شود سعادت در خانه شما رؤیت خواهد شد و ما میخواهیم زنجیرههای محبت بین شما انجام پذیرد. در ادامه جناب مهندس میفرماید: که معده ما آشپزخانه ما است؛ اگر مواد اولیه خوب وارد کنیم غذا بسیار عالی و خوشمزه پخت میشود.
منبع: سیدی پرواز
ویرایش :رابط خبری، همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ارسال: همسفر مژگان دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
90