یکی از دستور جلسات مهم قضاوت و جهالت است. زمانیکه به این دو واژه نگاه میکنیم، شاید در ظاهر ساده بهنظر برسند؛ اما در عمق آنها مفاهیم عمیقی نهفته است که اگر بهدرستی آنها را درک کنیم، میتوانند تحول بزرگی در نگرش، رفتار و حتی کیفیت زندگی ما ایجاد کنند. قضاوت یعنی داوری کردن درباره چیزی یا شخصی، بدون داشتن علم و آگاهی لازم است. اینکار زمانی خطرناکتر میشود که ما تصور میکنیم میدانیم درحالیکه واقعیت چیز دیگری است. درحقیقت قضاوت اغلب نتیجه مستقیم جهالت است؛ اما جهالت فقط بهمعنای نادانی نیست، بلکه یعنی نداشتن آگاهی کافی نسبت به یک موضوع، اتفاق یا انسان است.
ما بسیاری از زمانها تنها به ظاهر افراد نگاه میکنیم و سریع نتیجهگیری میکنیم که این آدم بدی است، او بیعرضه است و چرا فلانی هنوز سیگار میکشد؛ درحالیکه نه از درون آن فرد خبر داریم، نه از مسیر زندگی او و نه از میزان درد و رنجی که تجربه کرده است. در کنگره یاد گرفتم که قضاوت نشانه ناآگاهی من است. اگر نسبت به یک موضوع علم داشته باشم، هرگز بهراحتی قضاوت نمیکنم. زمانی فردی را در حال مصرف یا سقوط میبینم، دیگر بهسرعت او را محکوم نمیکنم؛ زیرا میدانم ممکن است فقط چند قدم با آن مسیر فاصله داشته باشم.
جهالت، ریشه بسیاری از مشکلات انسان است. زمانی چیزی را نمیدانم؛ اما تصور میکنم که میدانم، نهتنها به دیگران آسیب میزنم بلکه به خود نیز ظلم میکنم. در کنگره بارها شنیدیم دانایی، قدرت است؛ بنابراین میتوان گفت نادانی، ضعف است. ما در کنگره یاد میگیریم که برای قضاوت کردن، ابتدا باید آگاهی پیدا کنیم؛ باید از منابع معتبر علم بگیریم، تجربه و تفکر کنیم و از همه مهمتر روی خود کار کنیم. اگر هنوز با زخمهای درون خود، افکار یا گرههای گذشته مواجه نشدم، چهطور میتوانم درباره دیگران نظر بدهم؟ زمانی هنوز درگیر ضدارزشها هستم، چگونه میتوانم رفتار دیگران را تحلیل کنم؟
قضاوت، یک سَم پنهان است، ظاهری ساده و بیخطر دارد؛ اما در باطن بسیار مخرب است. این سم میتواند روابط ما را نابود کند، آرامش ما را بگیرد، رشد و حرکت ما را متوقف سازد؛ زیرا تا زمانی ذهن من مشغول تحلیل و قضاوت دیگران است، نمیتوانم روی خود تمرکز کنم؛ حتی یک نگاه، حرف یا یک رفتار قضاوتآمیز میتواند مسیر زندگی یک نفر را تغییر دهد؛ شاید او را از مسیر درمان یا آموزش دور کند، فقط بهخاطر اینکه ما او را قضاوت کردیم نه کمک. در کنگره یاد میگیریم که بهجای قضاوت، درک کنیم و بهجای دخالت، حمایت کنیم و بهجای جهالت، در پی دانایی باشیم.
درهمین نقطه است که رشد واقعی آغاز میشود. هر بار که وسوسه شدم شخصی را قضاوت کنم، یک لحظه به گذشته خود نگاه کردم، به زمانیکه در تاریکی بودم، اشتباهاتی که مرتکب شدم و به رحمت خداوند که شامل حال من شد. همین نگاه، آتش قضاوت من را خاموش کرد و جای آن را محبت گرفت. امیدوارم با افزایش دانایی، قضاوتها را کنار بگذاریم و با نگاه انسانی دست یکدیگر را بگیریم. قضاوت، گاهی در لفافه دلسوزی پنهان میشود؛ جاییکه تصور میکنیم با نقد کردن یا اشاره به ضعفهای دیگران، در حال کمک به آنها هستیم؛ اما در واقع ممکن است همان حرفها یا نگاهها، فردی را از درون خرد کند.
ما نمیدانیم هر انسان چه جنگی را در درون خود میگذراند، چه زخمی را پنهان کرده یا با چه امیدی پا در مسیر درمان گذاشته است. اگر نمیتوانیم چراغی در مسیر او باشیم، لااقل سایه نیندازیم؛ چرا که بسیاری از انسانها، درست در لحظهای که بیشترین نیاز را به حمایت دارند با سنگ قضاوت دیگران زمینگیر میشوند. برای رهایی از دام قضاوت و جهالت، باید تمرین کنیم که بیشتر ببینیم، کمتر بگوییم و آرامتر واکنش نشان دهیم؛ زیرا سکوتی که از دانایی میآید، بسیار پُرمعناتر است از کلماتی که از ناآگاهی سرچشمه میگیرند؛ باید آنقدر روی خود تمرکز کنیم که دیگر فرصتی برای سرک کشیدن به زندگی دیگران نداشته باشیم؛ زیرا هر فردی که به دانایی واقعی میرسد، فروتنتر و نگاه او مهربانتر میشود.
نویسنده: راهنمای ویلیام همسفر فتانه(لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر مرضیه(لژیون اول)دبیر سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر کبری(لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
24