گاهیکه از کوچه و خیابانهای شهر عبور میکنم و مصرفکننده موادمخدر را گوشهای میبینم، ناخودآگاه افکارم پریشان میشود و به گذشته بازمیگردم؛ گذشتهای که نه یک سال، نه دو سال و نه پنج سال بلکه چهارده سال به طول انجامید. چهارده سالی که جوانی سراسر استعداد و خوبی در تاریکی اعتیاد فرو رفته بود، بیآنکه بداند چه شد که اینگونه شد.
چهارده سال ثانیه به ثانیه، دقیقه به دقیقه در کنار برادری که گرفتار دام مواد شده بود زجر کشیدم، گریستم و بیوقفه به دنبال چارهای بودم که شاید بتوانم او را از این چاه تاریک بیرون بکشم. درها یکییکی به رویم بسته میشد و روز به روز بر پریشانیام افزوده میشد. گاهی کورسویی امید از دل کمپها و مراکز درمانی میدیدم و دل میبستم؛ اما افسوس این امیدها دیری نمیپایید و دوباره شاهد فروپاشی بیشتر برادرم بودم؛ ذرهذره آب شدن او را با چشمان خود میدیدم.
زندگیام سراسر آه و افسوس شده بود. مجبور بودم با صبوری درحالیکه از درون ویران بودم، دیگران را به امیدواری دعوت کنم و بگویم که خوب میشود. هرکجا که میرفتم با تمام مشکلات شخصی خود، انگار دغدغه اصلیام فقط او بود. او تنها اولویت دعاهای بیوقفهام بود. تا اینکه سه سال پیش با مکان مقدس و امنی بهنام کنگره آشنا شدم با قلبی شکسته و ناامید، روی صندلی کنگره نشستم و در کنار مسافرم سفرمان را آغاز کردیم. نمیدانم چند جلسه گذشت؛ اما بارها و بارها آوای زیبای حرمت کنگره را شنیدم و گاهی همراه نگهبان آن را در دلم زمزمه میکردم.
یازده قانون کنگره با عنوان حرمت بایدها، نبایدها و خط قرمزهایی که نباید از آنها عبور کرد به من و مسافرم آموخت چگونه زندگی کنیم. زمانیکه آنها را پذیرفتیم و بهکار بستیم، نتیجهای گرفتیم که سالها در حسرت آن بودیم. بله سرانجام در روزی بسیار زیبا من همسفر در سایه کنگره و با رعایت قوانین آن به آرزوی چندین ساله خود رهایی مسافرم رسیدم. آن روز بهیادماندنی در کنار آقایمهندس جسم و روح من هیچکدام کنارم نبودند؛ انگار روی زمین نبودم، انگار دیگر من نبودم.
سفر مسافرم طولانیتر از آن چیزی شد که تصور میکردم؛ اما بالاخره ممکن شد. همیشه با خود میگفتم روزی میرسد که من این آرزو را لمس خواهم کرد، رهایی مسافرم را در کنگره جشن خواهم گرفت. آن روز رسید و من سجده شکر بهجا آوردم. امروز که مسافرم را میبینم و حال خوب او را لمس میکنم، هزاران هزار بار خداوند را شکر میگویم، برای وجود ارزشمند آقایمهندس، برای نجاتی که به زندگی ما بخشیده شد. برای ایشان از خداوند بزرگ عمری با عزت و برکت آرزو دارم. به امید روزی که تمام مصرفکنندگان موادمخدر در هر کجای کشورم، این حال خوب و این عشق بزرگ را تجربه کنند.
نویسنده: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون سوم)
ویرایش و رابط خبری: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون سوم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین
- تعداد بازدید از این مطلب :
32