همسفر مرجان (لژیون اول)
دلنوشته من برای یک قانون نانوشته است. گاهی آدمی از شدت درد به جایی پناه میبرد که نور، گرما و محبت باشد و آدمهایی باشند که زخمهای یکدیگر را میشناسند. کنگره برای من صرفاً یک مکان نبود، یک تولد دوباره بود و جایی که برای ساختن آموختم؛ باید ابتدا ویرانهها را دید، پذیرفت و بعد آجر به آجر از نو چید.
در کنگره بیتوقع عشق ورزیدن و بیچشمداشت کمک کردن را یاد گرفتم و مهمتر از همه آموختم که اگر میخواهم رشد کنم؛ باید «مرز» داشته باشم. رابطه کاری یعنی پول، معامله و توقع. رابطه مالی یعنی حساب و کتاب و دلخوری. رابطه خانوادگی یعنی در هم تنیدن احساس، مسئولیت و گاهی دخالت.
کنگره، جایی است که باید «خودت» را پیدا کنی، نه اینکه «یکی دیگر» را گم کنی. اگر این رابطهها آزاد بود، مسیر درمان تبدیل به بازار معامله میشد، نه مزرعه عشق.
به کنگره آمدم تا عشق را رایگان بیاموزم و اگر کاری انجام میدهم؛ صرفاً برای خودم باشد، نه به خاطر پول، نسبت و یا رودربایستی. در سکوت کنگره، صداهایی را میشنوم که بیرون هیچوقت نشنیدم. صدای وجدان، تغییر و صدای خودم و اکنون خوب میدانم که این ممنوعیتها، محدودیت نیستند؛ بلکه چراغهایی برای مسیر تاریکی هستند تا بتوانم به راحتی از آن عبور کنم.
همسفر مریم (لژیون اول)
آدم به هر مکانی که وارد میشود؛ باید حرمت آنجا را حفظ کند و به آن احترام بگذارد. این مکان میتواند خانه، مترو، نانوایی و... باشد. وقتی وارد کنگره شدم؛ باید بدانم که حرمت این مکان چیست و به تمام حریمهای آن احترام بگذارم؛ چون منفعت ما در آن است. اگر این کار را انجام دهم؛ حتماً به چیزهایی که میخواهم میرسم؛ اما اگر به آنها بها ندهم، مسیرم سخت و طولانیتر خواهد شد.
به نظر من، خداوند نیز وقتی انسان را آفرید، حرمتهایی برای وی قرار داد تا به انسانیت برسد. اکنون هر چه من به عنوان یک همسفر به آن حرمتها توجه کنم و احترام بگذارم؛ قطعاً به انسانیت میرسم و در غیر این صورت همچنان در جهل و نادانی باقی میمانم.
نویسندگان: خدمتگزاران سایت حسنانی
ویراستاری و ارسال: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر صنم (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حسنانی تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
77