هفتمین جلسه از دوره دهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی کریمان به استادی همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر عارفه و دبیری همسفر صالحه با دستور جلسه«حرمت کنگره۶۰. چرا رابطه کاری و مالی و خانوادگی در کنگره ممنوع است؟» روز دوشنبه ۹ تیر ماه ساعت ۱۶:٠٠ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را هزار بار شکر میکنم که امروز در اینجا حضور دارم و توفیق نصیبم شد که امروز در این جایگاه هستم و همه از لطف خداوند و راهنمایان عزیز گرانقدر است که بتوانم از این جایگاه استفاد و در این جایگاه خدمت کنم. از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم و این تشکر از وجود من سرچشمه میگیرد و همچنین از راهنمایان بزرگوارم خانم مهدیه، خانم سمیه و خانم سلیمهی عزیزم تشکر میکنم.
در مورد دستور جلسه که خیلی هم دستور جلسه مهمی است که اگر امروز من اینجا نشستم و شما آرامش دارید و با اطمینان اینجا نشستهاید به خاطر اجرای این حرمت کنگره۶۰ است. قوانین وقتی خوانده میشوند، حرمت دو بار خوانده میشود؛ یعنی آنقدر تأکید دارند که باید رعایت شود. این برای چیست؟ برای سختگیری نیست، برای حفظ امنیت و آرامشی است که من، باید داشته باشم تا بتوانم آموزشها را بیاموزم. هر چیزی حریمی دارد، اگر من خانه دارم اتاقهایم مرزبندی شدند، جدا شدند و هر چیزی. اگر خیابانی است با خط کشی با جدول جدا شده است، اگر حیوانات را تصور کنید آنها هم برای خودشان مرز دارند حالا نمیشود اینجا من توضیح بدهم که حیوانات چگونه مرزبندی میکنند. آنها هم برای خودشان مرزبندی میکنند که حیوانات دیگر وارد محدوده آنها نشوند.
هر انسانی در خانه و زندگی خودش مرزی دارد، میز خودش، کیف خودش، اتاق خودش، گوشی خودش، وسایل شخصی خودش، که اگر بخواهیم وارد بشویم یا برداریم حتماً، باید اجازه بگیریم. حریم دو تا صور دارد: صور آشکار و صور پنهان. شاید در صور آشکار دقت میکنیم که اجازه میگیریم؛ ولی آیا در صور پنهان هم از دیگران اجازه میگیریم؟ اگر اجازه میگرفتم الان من فاطمه اینجا نبودم. اینقدر راه را اشتباه نرفته بودم، اگر وارد حریم مسافرم نشده بودم اینجا نبودم؛ پس مطمئناً من یک جاهایی جاده خاکی را خودم رفتهام و گم شدهام؛ ولی وقتی حریم را رعایت میکنم مطمئناً خودم به آرامش میرسم و این شعار من نیست این تجربهای است که من سالها در کنگره به دست آوردهام.
در حرمت میگوید: دروغ گفتن. از قدیم میگویند: دروغگو دشمن خداوند است، وقتی کسی دروغ میگوید نظم و تعادل را به هم میریزد. اصلاً هورمون را به هم میریزد و در صور پنهان چه اتفاقی میافتد، فردی که کار ضدارزشی انجام میدهد باعث میشود که وقتی من دروغ میگویم یک لحظه ضربان قلب من بالا میرود چرا؟ چون رگهای خونی بدن تنگ میشوند و باعث میشود کورتیزولی که استرس را ترشح میکند آزاد شود. این در خیلی از موارد ضدارزشی که استاد از کلام الله بیان کرده است اتفاق میافتد. کورتیزول هورمونی است که انگار که یک شب، یکی در زندانش را باز کنند و شورشیها به خیابان بریزند، آیا شما در خانهتان را دیگر باز میکنید؟ میگویید نه دیگر امنیت ندارم و در خانهتان را قفل میکنید.
کورتیزول دقیقاً در بدن همین کار را انجام میدهد. استرس را در بدن آزاد میکند و باعث میشود که به قلب فشار بیاید، استرس دارید و آنچه که حاصل میشود ترس است. وقتی که دروغ میگوییم فوری میترسیم. بحث قضاوت کردن، یکدیگر را سرزنش نمودن، وقتی کسی را سرزنش میکنیم اعتماد به نفس آن شخص را پایین میآوریم چرا؟ چون دوباره همان اتفاق کورتیزول و آدرنالین آزاد میشود. آن شخص احساس حقارت میکند و باعث میشود همان اتفاقاتی که هنگام دروغ گفتن در بدن میافتد در هنگام سرزنش کردن هم در بدن آن شخص که سرزنش میکنم اتفاق میافتد و در صور آشکار آن هم فاصلهای بین من و آن طرف میافتد و ما از هم فاصله میگیریم دیگر حرفهایشان را به من نمیزنند و یا کارشان را از من پنهان میکند.
قضاوت کردن هم همینطور است. در قرآن بسیار تأکید شده است که یکدیگر را قضاوت نکنید. قضاوت واقعاً مشکل است، درس قضاوت و وکالت اینقدر سخت نبود و سخت گیرانه اجرا نمیشد؛ ولی من فاطمه به راحتی دیگران را قضاوت میکنم. بارها و بارها در زندگی من رخ داده است. خیلی جاها خندهدار هم بوده است که قضاوتی کردام که هیچ پایه و اساسی نداشته است، در ظاهر بحث بوده؛ ولی به ناحق بوده است. وقتی که کسی را قضاوت میکنم، آدمها را به دو دستهی خوب و بد تقسیم میکنم که باعث میشود دیگر رابطه سالم دوستی با دیگران نتوانم برقرار کنم؛ چون همیشه میگویم این آدم خوب است و آن آدم بد، باعث میشود که من آدمها را جدا میکنم و خیلی فاصله بین انسانها زیاد میشود.
در سیدی قضاوت استاد امین خیلی خوب توضیح دادهاند من از سال ۱۴۰٠-۱۳۹۹ که اوایل که سیدی قضاوت را گوش دادم خیلی تلاش کردم که این را درست اجرا کنم؛ چون دیدم با تمام سختیها و بدبختیهایی که در زندگی کشیدهام اکثریت آن به خاطر قضاوت کردن مسافرم بود و روی این خیلی تلاش کردهام و واقعاً به نتیجه عالی رسیدهام. تکرار و تمرینی که در این سالها داشتهام، مثل این که دیگر هیچ تمایلی به قضاوت کردن ندارم؛ حتی جایی هم که صحبت میشود یک جوری خودم را به تغافل میزنم که طرف اصلاً انگیزه پیدا نکند که بحث را ادامه دهد. در سیدی استاد امین یک حرف خیلی جالبی میگویند: اگر عیبی بر دیگران دیدی؛ چون در خودت است آن را میبینید.
اگر قضاوت میکنید شخص حسود است؛ چون خودت حسود هستی حسادت را در آن شخص تشخیص میدهید. مصرف کنندگان تا یک مصرف کننده را میبینند از شعاع چند کیلومتری میشناسند؛ چون خودشان مصرف کننده بوده یا هستند؛ پس تا چیزی در من نباشد من نمیتوانم کسی را قضاوت کنم و تشخیص بدهم. این باعث شده است که خیلی به من کمک کند که من دست از قضاوت کردن تا حد زیادی و نه کاملاً، دست از قضاوت کردن بکشم. و چیزی که برای خودم حاصل شده است آرامش است. هر انرژی که به کائنات میفرستیم، اگر من تعریف خوبی از کسی میکنم خوبی نصیب من میشود و اگر بدی تعریف کنم، بدی نصیب من میشود. «گندم از گندم بروید جو ز جو» نمیتوانم گندم بکارم جو برداشت کنم؛ پس هر چه که من نثار دیگران میکنم مطمئن باشید که نثار خودم میشود.
حضرت علی علیهالسلام میگویند: برای دیگران چیزی بپسندید که برای خودت میپسندی. آیا دوست داری قضاوت کنید و قضاوت بشوید؟ آیا دوست داری غیبتت را بکنند؟ مطمئناً کسی این کارهای ضدارزشی را دوست ندارد. در مورد تجربه خودم ۴ سال ۴ ماه ۲۶ روز است که وارد کنگره شدهام و خداوند را هزار بار شکر میکنم که حتماً نیاز من بوده است که داشتهام؛ ولی فکر نمیکردم دست من به این دریای بیکران بخورد و بتوانم اینطور بهره بگیرم، فکرش را هم نمیکردم خواسته داشتم؛ ولی فکر نمیکردم سر از کنگره۶۰ در بیاورم و اگر آمدهام روی نیاز و خواسته خودم که خیلی قوی بود و بعد از آموزشهایی که میگرفتم در من شدیدتر شد، نه اینکه کهنه بشود و خسته بشوم. خدا میداند از ۱۰۰ باری که به کنگره آمدهام ۹۸ بار آن را با عشق آمدهام ۲ بارش را میگویم خسته شدم، ناامید شدم، گریه کردم؛ ولی ۹۸ بارش را با عشق به کنگره آمدم و با دست پر از اینجا رفتم.
نمیگویم همه آموزشها را انجام دادهام و کاربردی کردهام؛ ولی چیزی که نیازهای شدیدتر من بوده است تا آنجایی که میشدند، اجرا کردهام به قولی نمیگویم مدیون راهنمایم نباشم واقعاً بتوانم خستگی را از تن راهنمایم بیرون کنم. اینجا اگر من آرامش دارم جایی بود که از من نه شغلم را پرسیدند، نه پرسیدند دختر کی هستی؟ از کجا آمدهای؟ فامیلت چیست؟و چه کارهای؟ یا سرزنشم هم نکردند. تنها جایی که من را سرزنش نکردند کنگره۶۰ بود. و من را با آغوش باز پذیرفتند و حالم روز به روز بهتر شد. از تمام بستگانم اگر هیچی به من رسید؛ ولی واقعاً نمیگویم با من اینجا کسی قوم و خویشی دارد؛ ولی بدی به من نرسید.
من واقعاً در این مدت ۴ سال از هیچکس هیچ بدی ندیدهام که بخواهم بگویم میخواهم از اینجا بروم؛ ولی این باعث شد که من ماندگار بشوم؛ چون من خدا را شکر میکنم سه تا راهنما را تجربه کردم هر راهنما به من چیزهای پسندیدهای یاد دادند: خانم مهدیه به من میگفتند: جایی واینستید که با هم صحبت کنید و محفل کنید. چرا میایستد با هم صحبت میکنید؟ این کار خیلی غلط است. متأسفانه یک وقتی من خودم به پارک باهنر که میآیم میبینم تایمی که از نرمشها تا شروع بازیها است، شاید یک ربع یا ۲۰ دقیقه طول میکشد میایستید و صحبت میکنید. مطمئناً که در این صحبت کردنها آخر، چیزی این وسط باعث میشود که من به حاشیه میروم. خوب است به این کارهای ضدارزشی را کمکم، کم کنیم.
اینجا کنگره چشم است و چرا ندارد. اگر توانستم چشم بگویم و چرا نگویم، مطمئناً زودتر به مقصد میرسم. آن رابطه مالی و کاری باعث میشود که خیلی همسفران تجربیاتشان را در مشارکتها بارها گفتند: که واقعاً چه اتفاقاتی افتاد؛ حتی نزدیک رهاییشان باعث شد چند نفر به رهایی نرسند بخاطر رابطه مالی که با هم داشتند و یا مهمانی گرفتند که باعث میشود که شخص از کنگره دور بشود شاید ۳ سال ۴ سال طول کشید تا به رهایی برسد. در مورد پوشش جناب آقای مهندس میگویند؛ مخصوصاً در فضای باز پارک از پوشش مناسب استفاده کنید. ما همه باید پاسداران و حافظان کنگره۶۰ باشیم. این قوانین میشود؛ حتی اگر دوستش هم نداریم وقتی در چهارچوب کنگره هستیم انشاالله بتوانیم اجرایش کنیم. اگر جناب آقای مهندس از خودشان گذشتند تا به من خدمت کنند من هم، باید ادای دین کنم و به همان چیزهایی که گفتهاند عمل کنم. در آخر جا دارد دوباره تشکر کنم از راهنمایان خانم مهدیه عزیزم، صبر و نظم را یاد گرفتم و مهربانی را از خانم سمیه عشق، عشق و عشق را یاد گرفتم و از خانم سلیمه عزیزم مهربانی و صداقت را آموختم.

در ادامه قدردانی از نگهبان صوت دورهی قبل و معرفی نگهبان دوره جدید؛

مرزبانان کشیک: مسافر طاهر و همسفر طاهره
تایپیست: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر محیا(لژیون سوم)
رابطخبری و ویراستاری: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون اول)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
108