English Version
This Site Is Available In English

حفظ ساختارها مسیری ب ای رشد

حفظ ساختارها مسیری ب ای رشد

ششمین جلسه از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دلیجان با استادی راهنما همسفر پریسا، نگهبانی همسفر مرضیه و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه "وادی چهارم (در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت  دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن) و تأثیر آن روی من" روز چهارشنبه ۴ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که یک بار دیگر توانستم در این مکان حضور پیدا کنم و انشالله که بتوانم در درجه اول  از شما آموزش بگیرم و بعد خدمت کنم. از نگهبان لژیون سردار و دبیر محترم و خزانه‌دار گرامی خیلی سپاس‌گزارم که امروز به من اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم. دستور جلسه راجع به وادی چهارم است که می‌گوید: در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن است. دبیر که خلاصه گزارش را خواندند، متوجه شدم جلسه‌ی ماه قبل هم دستور جلسه، وادی بوده و این یک پیام دارد برای ما که هر جلسه به دستورجلسه وادی‌ها می‌رسیم. یعنی در لژیون سردار من باید خیلی حواسم جمع باشد که چه پیامی می‌تواند برای من داشته باشد.

تیتر وادی چهارم، این است که در مسائل حیاتی خود، که موضوع حیات مربوط به مسائل زندگی می‌شود، به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن. یعنی من در درجه اول باید بدانم که کجای کار هستم، حیطه مسئولیت‌های من چیست و حیطه‌ی مسئولیت‌های خداوند چیست؟. خداوند به بهترین وجه ممکن مسئولیت خودش را تمام و کمال در حق من به انجام رسانده، به بهترین شکل ممکن من را خلق کرده و یک سری قدرت‌هایی درون من گذاشته است. نعمت سلامتی به من ارزانی فرموده و این نعمت که من اینجا هستم و می‌توانم آموزش بگیرم، تماماً نشان‌دهنده این است که خداوند مسئولیت خودش را در حق من‌ِ انسان تمام و کمال به انجام رسانده است.

حالا وظیفه من چیست؟ در واقع وظیفه من نسبت به چه کسی و نسبت به چه چیزی است؟ اول باید بگویم نسبت به خودم چیست؟. مسئولیت خودم نسبت به خودم چیست؟ من آمدم اینجا که چه کاری انجام بدهم؟ در واقع در سی‌دی غیب استاد امین می‌‌فرماید: که بعضی مواقع انسان می‌آید در راه‌ها، تلاش می‌کند و بعد ایمان هم ندارد به نیروهای مافوق و فکر می‌کند فقط خودش است. یعنی چیزی برعکس، در صورتی که وادی چهارم تعادل را به من یاد می‌دهد. می‌گوید که نه، فکر کن که فقط وظیفه نیروهای مافوق است که کاری برای تو انجام بدهند. نه، از این طرف فکر کنی که تو تنهایی. نه، تنها نیستی. در واقع ایمان به این معنا نیست که من بخواهم وظایف خودم را به دوش قدرت مطلق بیندازم و بگویم که خب خدایا خودت بزرگی، خودت درست کن. خودت همه چیز را می‌دانی، من نمی‌دانم. قسمت و حکمت را نمی‌دانم، از این صحبت‌ها در واقع یک گریزگاه است و باید تعادل برقرار باشد.

این نباشد که دوباره از این طرف بیافتم و بگویم که نیروهای مافوق چه هستند؟ این‌ها همه چرت و پرت است صور‌پنهان چیست؟ چیزی که در سی‌دی غیب استاد خیلی زیبا به آن اشاره می‌کند. در سی‌دی بادی سمفونی هم آقای مهندس خیلی زیبا به آن اشاره می‌کند که من باید تعادل را در زندگی خودم در نظر بگیرم. همیشه حالا بخواهیم ربطش بدهیم به لژیون سردار، جمله قشنگی در سی‌دی بادی سمفونی آقای‌مهندس می‌‌فرماید: که اگر افتاده بر زمین را، من از زمین بلند کنم، باید اول قدرت تفکر را از او بگیرم. این خیلی قشنگ است. این دقیقاً من می‌خواهم آن را به کنگره و حالا لژیون‌ سردار بسط بدهم. هر ساختاری برای اینکه پابرجا بماند، نیازمند این است که اعضای آن ساختار، آن اعضایی که در آن ساختار هستند، حالا مثلا در جسمِ انسان سلول‌ها هستند، در کنگره اعضای کنگره، هر جایی یک عضوی دارد، آنان باید قوی بشوند. باید روی پای خودشان بایستند. اگر نتوانند روی پای خودشان بایستند، این ساختار کم‌کم ضعیف و ضعیف و ضعیف می‌شود و نابود می‌شود.

حالا اگر کنگره بخواهد ساختاری بیرون از کنگره را بیاورد که آن را اداره بکند و بخواهد بیاید دست کمک بدهد به کنگره، این باعث می‌شود که بعدها ساختار کنگره کم‌کم ضعیف شود. به خاطر این است که آقای مهندس به هیچ عنوان اجازه نمی‌دهند که کمک‌های مالی از بیرون از کنگره برای کنگره انجام شود. برای این است که باید خود اعضا یاد بگیرند که روی پای خودشان بایستند. اگر فردی بیاید اینجا و کمک کند، مثلاً پول آب، پول کاغذ، پول برق یا اجاره را بدهد و من به عنوان یک عضو از کنگره اصلاً متوجه نشوم که اطراف من دارد چه می‌گذرد و این ساختار چه طور قرار است روی پای خودش بایستد؟ کم‌کم ضعیف و ضعیف و ضعیف می‌شود و دیگر من یاد نمی‌گیرم که چه‌طور این ساختار را خودم حفظ کنم.

به نظر من یکی از رمزهای موفقیت کنگره این است که تقویت پایه‌های مالی کنگره به وسیله خود اعضا انجام می‌گیرد و این خیلی مهم است. حالا وظیفه من به عنوان یک عضو که اینجا آمدم، حالم رو به بهبود است و آموزش می‌گیرم حفظ این ساختار است . خیلی از افراد هستند از راه دور می‌آیند، وقت می‌‌گذارند، در کنگره همه چیز رایگان است؛ ولی هر چیزی بهای‌اش پرداخت شده است یعنی این بها را افراد دیگری برای من پرداخت کرده‌اند و همین است که من با حال خوب‌  اینجا نشسته‌ام و آموزش می‌گیرم.

باید ببینید اینکه منافع چیست؟ باید این را من بدانم که خوبی من در دل خوبی دیگران و نیاز من در دل نیاز دیگران است. اگه من این را متوجه بشوم، اگر قرار است حال من خوب باشد، باید حال اطرافیان من هم خوب باشد. این را به خوبی در این دوران یک هفته دو هفته‌ای که جنگ بود، متوجه شدیم. درست است که سمت ما، موشک و بمب و این‌طور چیزها برخورد نکرده است و ما از لحاظ جانی، در امنیت بودیم، ولی حالمان منقلب است. چرا؟ چون حال بقیه اعضا منقلب و نگران هستند. پس من باید بدانم که حال خوب من در گرو حال خوب بقیه است. وقتی این برای من روشن بشود، متوجه می‌شوم که همه چیزهای خوب را برای خودم نخواهم. وقتی پا می‌گذارم در مکان کنگره‌۶۰، می‌فهمم از کوچکترین کارهایی که در کنگره انجام می‌شود، من مسئول آن هستم تا الی آخر... . نگاه می‌کنم، آن وقت دیگر دنبال چشم نمی‌گردم که بگویم خوب فلانی انجام بدهد. من اگر انجام ندادم هم اتفاقی نمی‌افتد، خب دیگر دنبال چشم نمی‌گردم. خودم می‌روم و انجام می‌دهم. با تمام میل، با تمام وجودم می‌روم آن کار را انجام می‌دهم.

یا وقتی سبد جلسات می‌آید سمت من، همین روش DST است که می‌گویم باید حمایت از سبدها باشد، یعنی برای سبد، مسئولیت خودم را با تمام وجودم انجام می‌دهم، در حدی که توان آن را دارم. این نباشد که سبد بیاید و من چشم‌ام را ببندم و نادیده بگیرم وکنار بروم و بگویم حالا به ۱۰ تومان من که نیازی نیست. فلانی ۱۰۰ تومان می‌اندازد، اندازه ۱۰ نفر می‌اندازد. فلانی ۵۰ تومان می‌اندازد، ۱۰ تومان من به  دردی نمی‌خورد. نه، من به عنوان یک عضو، حتی اگر خیلی جایگاه کوچکی هم داشته باشم، حتی سفر اولی، یا در هر جایگاه دیگری، من مسئول هستم. زمانی که عنوان یک عضو کنگره‌۶۰ به من داده می‌شود، من مسئول هستم. باید در تمام ابعاد این موضوع دقت کنم. مرزبان می‌خواهد صندلی بچیند، سریع صندلی‌ها را جابجا کنم. هر چیزی، مخصوصاً مسائل مالی که باعث بقای این ساختار می‌شود.

چون علم در کنگره ۶۰ به وفور و فراوانی یافت می‌شود و افراد متخصص وجود دارند و این منابع مالی است که باید پیش از پیش تقویت بشود تا بتوانیم انشالله پیام کنگره‌ را۶۰ دسته جمعی به افرادی که بیرون هستند و منتظر پیدا کردن راه درمان هستند، برسانیم.

حالا این افراد که گفتیم از راه دور می‌آیند بالخره یک‌روز می‌روند. به هر حال به سرزمین خودشان. وظیفه من چیست؟ وظیفه من این است که بیایم این زنجیر را بگیرم و محکم بایستم. ببینم که چه کرده‌ام. قرار که این ساختار حفظ بشود و نسل به نسل بچرخد. آیا فقط اینکه من آمدم اینجا درمان شدم، و مسئولیت خودم را بیندازم به گردن بقیه، بگویم به من چه؟ سلب مسئولیت کنم و دیگر بگویم به من ربطی ندارد؟ بقیه بیایند حالا، امروزم ما نیامدیم، خب بقیه که هستند. امروزم نمی‌دانم .... ، امسال هم لژیون سردار نشدم  خب بقیه هستند و .... .
حال در سپردن مسئولیت به خداوند.

حالا ما یک مقدار بیایم موضوع را کوچکتر کنیم، یک مقدار مقیاس را محدودتر کنیم که اگر من مسئولیت خودم را هم به دیگران بسپارم، باز هم این ساختار نابود می‌شود و این ضررش برای خود من است. خیلی باید حواسم جمع باشد و این یک دفعه انجام نمی‌شود. یعنی باید از مسئولیت‌های کوچک شروع کنم. این خیلی مهم است. روش DST را در انجام مسئولیت‌ها به کار ببندم. یعنی یک فردی که می‌خواهد بیاد عضو لژیون سردار شود یک دفعه نمی‌شود. آقای مهندس اجازه نمی‌دهند فردی که هنوز وارد سفر دوم نشده است، عضو لژیون سردار شود، چرا؟ برای اینکه باید آموزش بگیرد و باید این حس خوب، این حال خوب را درک کند، به آن برسد، تا بفهمد لزوم اینکه می‌خواهد در لژیون سردار عضو شود چیست.

صرفاً آن بخشش مالی نیست. یعنی در صور ظاهر شاید من پیش خودم فکر کنم دارم یک مبلغ پولی را می‌دهم و کارت را می‌کشم و عضو‌ سردار می‌شوم همین، در واقع این ظاهر لژیون سردار است. وقتی که به باطن آن فکر می‌کنم، می‌بینم که به من مرحله مرحله یاد می‌دهد که باید روی پای خودم بایستم. اتفاقاً دارد به من مسئولیت‌پذیری را یاد میدهد. دارد به من یاد می‌دهد که شما در قبال شعبه خودتان، در قبال شهر خودتان، در قبال آدم‌های اطراف خودتان، تک به تک مسئول هستید. و اولین مسئولیت در قبال خودتان این است. یعنی من این را بپذیرم که اولین مسئولیت چیست ؟ این که بیایم خوب سفر کنم، حالم خوب شود، به تعادل و درمان برسم. اگر این قضیه انجام شود، کم کم پشت سر آن بقیه چیزها می‌آید.

ولی وقتی من متوجه نشوم که برای چه دارم می‌آیم کنگره، خب مرزبان مثلاً به من می‌گوید فلان کار را رها کن. خب نباید می‌گفت! مثلاً در پارک، برای چه نایلون وسایل را باید بگیرم دستم و ببرم آن سمت ؟ تا زمانی که فلسفه‌ این‌ها را درک نکنم، قطعاً مسئولیت کارهای دیگر را هم نخواهم پذیرفت.

پس این پایه و اصل است که من اول مسئولیت کارهای خودم را بپذیرم و شرط خیلی مهمی است. اگر این را بپذیرم و توجیه بشوم که چه کارهایی وظایف من هست، بعد می‌توانم متوجه شوم که فعالیت و حضور در لژیون‌ سردار برای چیست؟ یا زمانی که نمی‌دانم برای چه فرصت شرکت در آزمون برای من قرار داده شده است. هر چیزی سر جای خودش باید باشد. این‌ها چه لزومی برای من در مسیر درمان دارد؟ همین سوالات یک جواب‌هایی دارد و من باید دنبال این جواب‌ها باشم.

در همین سی‌دی استاد امین می‌‌فرماید: چه زمانی شما می‌توانید حرکت مستمر داشته باشید، در واقع می‌گویند افراد موفق، افرادی هستند که تلاش را در جهت خوب انجام می‌دهند. یعنی من تلاش خود را در جهت مثبت انجام میدهم. آنجا جواب می‌دهد و یک معادله‌ای را می‌گویم. معادله حرکت که در جزوه جهان‌بینی ۲ آمده، می‌‌فرماید: که دو تا پارامتر وجود دارد. پارامتر اول این است که نیت و احساس من نسبت به انجام آن کار چه باشد. اگر نیت و احساس من نسبت به مثلاً عضویت در لژیون سردار نیت خوبی باشد، حس خوبی باشد، از روی اجبار و یا رودروایسی دیگران یا پیشنهاد راهنما باشد یا نباشد، گفت حالا ولش کن، بریم و مثلاً حالا بقیه چی می‌گویند، وضع مالی من خوب است حالا پیش خودشان چه فکری می‌کنند، من اینجا کمک کنم. اگر این حس‌ها باشد، این به حرکت درست منجر نمی‌شود. پس حس من در ابتدا و آن نیت من خیلی مهم است که چه باشد.

دوم حرکت در جهت موضوع و تلاش در جهت آن حس است. به نظر من این حرکت و تلاش در جهت این حس، همان مسئولیت‌پذیری است. همین چیزی است که وادی چهارم دارد می‌گوید؛ که با دعا یا راز و نیاز کردن چیزی درست نمی‌شود. با حلوا حلوا کردن هم دهان شیرین نمی‌شود. من می‌آیم اینجا جمع می‌شوم و می‌گویم خب دعا می‌کنیم که لژیون مثلاً کنگره ۶۰ شعبه دلیجان، یک شعبه قوی شود. خب دعا کردن، بله، نیت خوب داشتن، بله، ولی در جهت آن باید تلاش باشد، حرکت باشد. اینکه من فقط بنشینم، خب انشالله که خیر است، انشالله که می‌توانیم بخریم، انشالله که می‌توانیم روی پای خودمان بایستیم. انشالله .... این‌ها درست؛ ولی اگر پشت این نیت‌های من حرکتی نباشد و فقط بیایم اینجا از در که وارد می‌شوم با یک سری حرکات نمایشی، نقاب به صورت بزنم و فقط بیایم بگویم خوب امروز را بگذرانیم، بعدش بروم بیرون و فراموش کنم، این اصلاً رشدی برای من که ندارد هیچ، برای افرادی هم که پشت در منتظر هستند و قرار است بیایند اینجا آموزش بگیرند، حالشان خوب شود هیچ تاثیر و پیامی نخواهد داشت.

تایپیست: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
ویراستار: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون یکم)
عکاسی: مرزبان همسفر مینا
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی دلیجان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .