English Version
This Site Is Available In English

تربیت نفس با آموزش محقق می‌شود

تربیت نفس با آموزش محقق می‌شود

سلام و عرض ادب خدمت شما مرزبان عزیز، لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید که چگونه با کنگره آشنا شدید؟

سلام دوستان زینب هستم، همسفر. مسافرم امیرحسین از دی‌ماه سال ۱۴۰۰ از طریق یکی از آشنایان با کنگره آشنا شد؛ اما متأسفانه من شش ماه بعد از ایشان وارد کنگره شدم و در پی یافتن روزنه امید برای ادامه زندگی، همراه با مسافر خود سفرم را آغاز نمودم. آنتی ایکس مسافرم تریاک و قرص B2، همراه با روزانه یک پاکت و نیم سیگار بود. به روش DST  و داروی OT  به کمک راهنمایان محترم مسافر مرتضی و همسفر مینا به مدت یازده‌ ماه و هجده روز سفر کردیم و به یاری خدا و با دستان پرتوان آقای مهندس در حال حاضر دو سال و شش ماه است که از بند اعتیاد آزاد و رها هستیم. در ادامه، مسافرم هجده‌ماه در لژیون ویلیام سفر کرد و شش ماه است که از بند نیکوتین نیز رها شده ‌است. ورزش من و مسافرم به ترتیب دارت و والیبال است.

لطفاً برای ما توضیح دهید که خدمت مرزبانان در روند و پیشرفت کنگره تا چه حد تأثیرگذار است؟

جایگاه مرزبانی به دلیل وظایفی که بر عهده مرزبان می‌گذارد جایگاهی بسیار حساس است. یک مرزبان به ‌واسطه شال زردی که بر دوش دارد و نماد مهر و محبت است؛ باید همیشه با هدف محبت به اعضا، وارد کنگره شود و درعین‌حال که موظف به اجرای صحیح قوانین است، مراقب باشد که دچار گره قدرت و گره مسئولیت نشود؛ سختی‌های خدمت را داخل اتاق مرزبانی هضم کند و فراموش نکند که امید بخشیدن، روی خوش، ایجاد حس خوب و تشکر از خدمتگزاران شعبه نیز جزو وظایف او است و تمامی این‌ها در جهت جذب تازه‌واردین و کیفیت سفر اعضاء و دلگرمی خدمتگزاران بسیار مؤثر است.

زمانی که در جایگاه مرزبانی قرار گرفتید، جمله آقای مهندس که فرمودند: «مرزبانی، با پای‌برهنه راه‌رفتن روی گداخته‌های آتش است» را تا چه حد لمس کردید؟

شعبه نائین وارد پنجمین سال تأسیس خود شده است. مسلماً برای رسیدن به قله اهداف یک شعبه، مرزبانان باید در جایگاه خدمتی خود از هیچ تلاشی دریغ نکنند. قطعاً دقت در اجرای صحیح حرمت‌ها، برخورد و حس خوب دررابطه‌با اعضای کنگره، حتی زمانی که برخی اعضا به هر دلیل حس و حوصله خوبی ندارند به معنای واقعی پابرهنه روی گداخته‌های آتش راه‌رفتن است. قرارگرفتن در جایگاه مرزبانی سبب شد که به این نکته پی ببرم که باید هر لحظه  وجدان خود را در نظر بگیرم؛ زیرا یکی از عناصر اساسی جهت جذب یا دفع اعضا، مرزبان است و به‌عنوان مرزبان، موظف هستم که مشکلات زندگی را پشت در کنگره بگذارم و برای این نعمت بزرگ و خدمتی که روزی من شده است از هیچ کوششی دریغ نکنم.

باتوجه‌‌به جایگاه مهمی که در کنگره کسب کرده و به خدمت مرزبانی مشغول هستید؛ به نظر شما چگونه می‌توان با تغییر جایگاه در زندگی به مراحل بالاتر نفس رسید و اساساً چگونه می‌شود نفس را تربیت کرد؟

زندگی در کنار یک مصرف‌کننده به‌مرورزمان اضلاع مثلث جهالت (ترس، منیت، ناامیدی) را در من کامل کرد. برخی از مشکلات زندگی باعث شد که آرام‌آرام، وارد تاریکی نشوم؛ بلکه یک‌مرتبه به عمق تاریکی پرتاب شوم. شک‌و‌تردید، کابوس‌های شبانه، بحث‌های بی‌دلیل با فرزندان خردسال خود، اهمیت‌ندادن به برنامه‌های روزمره، نفرت، خشم، کینه و بی‌اعتمادی نسبت به مسافرم، گریه‌های پنهانی در پی تخریب جسم و روان از کوچک‌ترین ثمرات این تاریکی‌ها بود. شاید بروز یک مشکل بسیار بزرگ در زندگی سبب شد تا اذن ورود من به کنگره صادر شود و به‌مرورزمان به خود آمدم و خود را مانند عنکبوتی در تارهای جهالت، اسیر می‌دیدم. تارهایی که دست‌وپای دانایی من را بسته بود! پس از دریافت آموزش‌ها، دو سال حضور مداوم و خدمت‌کردن در جایگاه‌های مختلف با تکمیل درمان مسافرم در سفر نیکوتین، تغییر جایگاه نفس را حس کردم.

قبل از ورود به کنگره باوجود مذهبی بودنم، درون خود می‌گفتم که قدرت مطلقی وجود ندارد و این بی‌عدالتی در حق من است؛ زیرا به‌خاطر مسافرم از بیشتر خواسته‌های معقول خود گذشتم و این رنج‌ها را مانند استخوانی در گلویم حس می‌کردم که نه راهی برای فرودادن داشتم و نه می‌توانستم آن را خارج کنم؛ زیرا درهرصورت زخم عمیقی در زندگی ایجاد می‌شد؛ اما به لطف خداوند و به‌واسطه بیماری اعتیاد مسافرم راه کنگره برای ما باز شد و با کمک همه خدمتگزاران و راهنمای عزیزم خانم مینا و دریافت آموزش‌ها از عمق تاریکی جهالت به سمت دانایی حرکت کردم و گره‌های درونی خود را شناسایی و شروع به بازکردن آن‌ها نمودم.

به فرموده استاد امین: «تغییر با درد همراه است». هضم آن مشکلاتی که مانند کوه روی قلب من سنگینی می‌کرد، اکنون آسان‌تر شده است و این به‌واسطه تربیت نفس است که با آموزش، محقق می‌شود. باید درد را به درون ریخت و آموزش دید تا پختگی صورت گیرد و پاداش آن، اجازه خدمت‌کردن به خلق است و من اذن خدمت مرزبانی را پاداش صبوری در روزهایی می‌دانم که صبرکردن آسان نبود؛ اما من صبر کردم و خداوند جبار است و به بهترین شکل جبران نمود.

در دوراهی‌های زندگی، زمانی که احساس کردید احتیاج به راهنمایی دارید تا چه حد قدرت مطلق را در کنار خود حس کردید؟

آقای مهندس می‌فرمایند: «در دوراهی‌هایی که نمی‌دانید کاری که می‌خواهید انجام دهید، درست است یا نه! خودداری کنید». در مسیر زندگی‌ خود سعی کردم که از موفقیت‌های افراد با تمام وجود خوشحال باشم؛ حتی از خداوند برای کسانی که به دلیل ناآگاهی خود، در حق من بدی کردند؛ هرگز بد نخواستم و این یعنی کسب انرژی برای زندگی‌کردن‌. قدم‌گذاشتن در صراط مستقیم، سبب شد تا از جایی که فکر نمی‌کردم و در اوج دست‌اندازهای سخت زندگی بودم، نیروهای الهی به یاری من بیایند و انتخاب درست را انجام دهم.

باتوجه‌‌به مسئولیت‌های زندگی به‌‌عنوان همسر و مادر تا چه حد موفق شده‌اید که بین این مسئولیت‌ها و خدمت مرزبانی تعادل را برقرار کنید؟

زمانی‌ که توفیق خدمت مرزبانی نصیب من شد شاغل بودم، سه فرزند کوچک داشتم، مشغول تحصیل در دانشگاه بودم و مدیریت همه این‌ها در زندگی به‌تنهایی به‌عهده من بود. باتوجه‌به اینکه خدمت مرزبانی یکی از حساس‌ترین خدمت‌ها است؛ بنابراین نیازمند برنامه‌ریزی دقیق‌تر در زندگی بود که بتوانم هم در جایگاه‌های همسر، مادر، خانه‌داری، شاغل و دانشجو بودن به‌خوبی انجام‌وظیفه کنم و هم خدمت مرزبانی را به‌خوبی با تمام توانم و البته با حس‌ خوب انجام دهم. گاهی اوقات باید شب‌ دیرتر و صبح خیلی زودتر از اذان صبح بیدار باشم تا بسیاری از کارهای خود را به‌روزرسانی کنم. روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه باید چند ساعت زودتر در شعبه حضور پیدا کنم و در پایان جلسات هم دیرتر از شعبه خارج شوم تا بتوانم وظایف خود را به نحو احسن انجام دهم.

در پایان اگر نکته یا صحبتی باقی‌مانده که مایل هستید با مخاطبین مطرح کنید، لطفاً بفرمایید؟

نکته‌ای را از باب تجربه به همسفران عزیزی که در سفر اول، کسب دانش می‌کنند یادآور می‌شوم؛ این‌که به تفکری که کنگره بر آن بنا شده است، ایمان واقعی داشته باشند. رهاشدن مسافر، تنها با رهاکردن از درون یک همسفر اتفاق خواهد افتاد! باید مسافر را رها کنند و با توکل به خدا و ایمان به آموزش‌های کنگره، برای او دعا کنند و با کاربردی‌کردن آموزش‌ها به آبادانی شهر وجودی خود بپردازند.

در پایان سپاسگزار خداوند بخشنده و مهربان هستم که از جایی که گمان نمی‌کردم، کنگره را روزی ما کرد. سپاسگزار آقای مهندس و خانواده محترم ایشان هستم که وجودشان به‌عنوان پدر، مادر، خواهر و برادر، جبران همه روزهای زندگی من در غربت بوده است و کاربردی‌کردن آموزش‌های ناب و نایاب کنگره که توسط این عزیزان به ما ارائه می‌شود، جبران همه اشتباهاتی است که به دلیل نادانی انجام دادم. برای آن بزرگواران، آرزوی طول عمر باعزت دارم. من تا ابد دست‌بوس و مدیون مسافر خود هستم که این جایگاه‌های خدمتی را به‌واسطة اعتیاد ایشان دارم. از شما خدمتگزاران سایت به‌خصوص شما مصاحبه‌کننده گرامی ممنونم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا آموزش بگیرم و خدمت کنم.

مصاحبه‌کننده و طراح سؤال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون دوم)
مصاحبه‌شونده: مرزبان گروه خانواده، همسفر زینب
ارسال: مرزبان خبری همسفر طاهره
همسفران نمایندگی نائین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .