نمایندگی حکیم هیدجی افتخار میزبانی جانشین محترم بنیان کنگره۶۰، دیدهبان آموزش و جهانبینی، دیدهبان آقایان همسفر و موسیقی استاد امین دژاکام را داشت، به همین جهت گروه مصاحبه همسفران گفتگویی تنظیم کردند تا از حضورشان آموزش و درس محبت بگیریم که شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم.
استاد امین فرزند آقای مهندس دژاکام، دانشآموخته کارشناسی فیزیک کاربردی، کارشناسی ارشد فیزیک هستهای و دانشجوی دکترای کیهانشناسی دانشگاه شیراز هستند؛ ابتدا بهعنوان همسفر وارد کنگره شدند؛ اما سال ۱۳۸۷ سفر تحقیقاتی خود را با ۲ گرم تریاک خوراکی و ۳۰۰ میلیگرم تریاک کشیدنی به راهنمایی آقای مهندس آغاز کردند و در ۱۵ فروردین ۱۳۹۳ به رهایی رسیدند؛ همان سال سفر نیکوتین را هم آغاز کردند و در سال ۱۳۹۴ با دستان پرتوان آقای مهندس از بند نیکوتین هم رها شدند، رشته ورزشی ایشان درکنگره تیراندازی و شنا است.
چگونه یک مسافر یا یک همسفر به این باور و اعتقاد برسند که جهت بیهودگی خلق نشدهاند، آیا پیامی برای این افراد دارید؟
سیستم کائنات اینگونه است که اگر شما بهجا بهدرد نخوری خودشان شما را برمیدارد و میبرد؛ یعنی شما تا موقعی که زنده هستی و داری نفس میکشی، برای این جهان فیزیکی نقش و وجودت لازم است، هر وقت که وجودت اضافه بود، خود سیستم شما را از این جهان برمیدارد و میمیری و به یک جهان دیگر میروی، پس قبل از اینکه بمیری، خودت، خودت را نکش. در جهان ذهنی خودت که من چه ارزشی دارم؟ من به چه درد میخورم؟ من چه فایدهای دارم؟ من که جوانیام رفته تواناییام رفته دیگر آرزوهایم رفته، دیگر یک آدم ناتوان بیمصرفم میگویم، این شاید ذهن تو باشد؛ ولی تا موقعی که تو را زنده نگه داشتهاند، یعنی وجودت برای این جهان ضروری است؛ پس وجودت برای این جهان مفید است، تو این را اگر متوجه شدی آنوقت نقشت را به دست میگیری و وقتی نقشت را که وقتی فهمیدی که بودنت برای این مثلاً کنگره مفید است، ضروری هست، خودت میآیی و نقشت را باافتخار به دست میگیری. پس آن القاء نیروی تاریکی هست که به شما اینطور القاء میکند که تو دیگر فرصتت را از دست دادهای، تو که دیگر جوانیات را از دست دادهای، تو که دیگر به درد نمیخوری این القاء نیروی تاریکی است.

بعضی مسافرها ازنظر شرایط اقتصادی ضعیفاند، پیشنهادتان برای آنها چیست که بتوانند قبل از رهایی یا حتی بعد از رهایی بین کار و کنگره تعادل ایجاد کنند و بتوانند به سفرشان ادامه دهند؟
خب سؤال خیلی خوبی است نگاه کنید ما هم در فقر بودیم، ما هم در نداری بودیم، ما هم در زندگیمان حتی در یک مقاطعی مهیاکردن غذا برای خوردن برایمان سخت بود و کرایهخانه نداشتیم بدهیم، پول تفریح نداشتیم، پول لباس نداشتیم؛ حتی برای نیازهای اولیه هم یک وقتهایی ما در مضیقه بودیم، خب بعد هم که آقای مهندس به رهایی رسیدند، سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۵ اگر اشتباه نکنم ما حسابمان منفی بود؛ اما جواب سؤال شما در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر است که میگوید کشتی که محصول معنوی داشته، حتماً محصول مادی هم خواهد داشت. بچههای کنگره این را بدانند که اگر شما به رهایی و به درمان رسیدید، یکبخشی از توانت را برای کمک به انسانها، برای همنوعانت در حد توانت حالا یکی توان فیزیکی دارد، یکی میتواند یک کمی از مالش را ببخشد؛ حتی در شرایط سخت و یکی میتواند راهنما باشد و خدمتی به عهده بگیرد، مرزبان شود یکگوشه کار را بگیرد، این کشت معنوی میشود. اگر این کار با خلوص نیت و آن محبت انجام شود؛ قطعاً محصول مادی هم خواهد داشت؛ یعنی در ادامه باعث خیروبرکت در زندگی میشود و اینها وعده خداوند است و وعده خداوند دروغ نیست، بهشرط اینکه ما تمنایی نداشته باشیم؛ یعنی از پیش برایش کیسه اندوخته باشیم.
نقش اصلی همسفر چیست؟
اصل داستان و اصل قضیه و جبهه اصلی در خانواده است. نقش اصلی همسفر در خانواده است که آنجا چهطور میتواند این حس را به مسافرش انتقال بدهد، چهطور بتواند بچهها را آماده کند، فضای خانواده را مهیا کند؛ حالا با حتی یک غذای خوب درست کردن، تعادل را بین اعضاء خانواده برقرار کردن، احترام فرزندان به پدر را درواقع به وجود بیاورند. ما زمانی که آقای مهندس مصرفکننده بودند؛ هیچوقت اصلاً نفهمیدیم آقای مهندس مصرفکننده است. میدانستیم جلوی ما مینشست میکشید؛ ولی ما فکر نمیکردیم مصرفکننده است. آنقدر که خوب این نقش را خانم آنی پیداکرده بودند و انجام میدادند یا آن احترامی که گذاشتهشده. درمجموع کاری که یک همسفر انجام میدهد؛ مثل یک تدارکات برای یک جنگ و نبرد میماند از نظر امداد، از نظر پزشکی، از نظر آذوقه، از نظر حمایت روانی این کارها را بایستی همسفر انجام بدهد، خب برای چه این کار را انجام بدهد؟ چون خانوادهاش حفظ بشود.
آموزشهای کنگره ۶۰ چه تأثیری روی شخصیت وزندگی شما داشته است که توانستید همراه خانواده و در کنار پدر ادامه دهید؟
یکی اینکه ما به آقای مهندس باور و اعتقاد داشتیم و قبلاً این محبت وجود داشته است؛ حتی زمانی که آقای مهندس مصرفکننده بودند و مواد مصرف میکردند، این محبت و علاقه وجود داشت و در آن زمان هم دنبال کمک کردن به انسانها و شغل و کارشان بودند، این حس وجود داشت و ما هم این احساس را دریافت میکردیم و این پیوند محبت وجود داشت. زمانی که آقای مهندس درمان را کشف کردند و شروع به حرکت کردند ، اوایل یه مدت برای ما گنگ بود این قضیه و شاید از کنگره هم زیاد خوشمان نمیآمد؛ چون وقت پدرمان را میگرفت و دیگر نمیتوانستیم ایشان را ببینیم و بهمرورزمان ما وارد قضیه شدیم و دیدیم که نه، ما همحسمان نزدیک آقای مهندس است؛ یعنی ماهم همانطور که آقای مهندس عاشقانه دوست دارند به انسانها کمک کنند و علمشان را در اختیار انسانها بگذارند و گسترش بدهند، این حس در ما هم وجود داشت و از خدمت کردن و کمک کردن به آدمها لذت میبردیم و خوشحال میشدیم. به خاطر همین این قضیه را دنبال کردیم؛ پس خلاصهاش این است که ما همحسمان به آقای مهندس نزدیک بود که توانستیم در این فرآیند وارد شویم و لطف خداوند که این اجازه را به ما داد که این کار را انجام بدهیم.
پیشنهادتان برای همسفرانی که مسافرشان سفر سختی دارند یا چند بار سفرشان را شروع کردهاند، چیست؟
همان قدری که مسافر سختی میکشد و از مواد و اینها میگذرد و خماری را تحمل میکند، فشارها را تحمل میکند، همسفر هم باید همزمان این فشارها را تحمل بکند. بیخوابی دارد، فقر دارد، بیپولی دارد، بداخلاقی دارد؛ اگر همسفر توانست این مسائل را تحمل کند، بار را روی فرزندان نریخت، بچهها را نسبت به پدرشان مؤدب و با احترام بار آورد، آنوقت ما میتوانیم به او بگوییم همسفر. همسفر یک کلمه ظاهری است، یک معنی صوری دارد، یک معنی واقعی دارد. در صور پنهانش هم بایستی همسفر شویم آن موقع شرایط تغییر میکند حالا ممکن است یکی اینها را اجرا بکند و باز به مشکل بربخورد، سخت باشد، شرایط تغییر نکند. بله ممکن است شرایط تغییر نکند شما همیشه که زمین را میکنید، به آب نمیرسید که شما ممکن است یک زمین را بکنید و برسید به صخره روزی ۲ متر، ۳ متر خاک را میشود کند؛ ولی به صخره که رسیدی میشود ۱۰ سانت؛ یعنی این تلاشها باید ادامهدار باشد. شما یکوقتی توقعاتتان از همسفر بودن خیلی زیاد است. همسفر بودن یکچیز معمولی نیست کمتر از مسافر بودن نیست. میخواهم این را بگویم همسفر بودن یعنی چطور مسافر در دنیای اعتیاد خردوخمیر میشود و کلی باید زحمت بکشد تا از آن جهان خارج شود، همسفر هم بایستی همچنین چیزی را تجربه کند تا بتواند به آن جایگاه برسد؛ ولی خاصیتش این است که ۹۹٪ جواب میگیرد، اگر ۱٪ این جواب را نگرفت ازنظر درونی آنقدری رشد میکند و آنقدری بزرگ میشود که به آرامش میرسد.
پیشنهاد شما برای افرادی که مدام نگران هستند و استرس دارند، چیست؟
هر وقت توانستید یک دقیقه بعد رو پیشبینی کنید که چه اتفاقی میافتد آنوقت میگم قدرت دست شماست آن زمان میتوانی جلوی آن را بگیرید؛ ولی نمیشود جلوی اتفاقات را گرفت. یادت باشد ما گاهی وقتها خودمان رو خیلی بزرگ حساب میکنیم و فکر میکنیم میتوانیم کنترل کنیم ما مالک هیچچیز نیستیم؛ حتی مالک خودمان و فرزندانمان، حتی مالک اعضای بدنمان نیستیم؛ چون اگر مالک آن بودیم در صورت خراب شدن میتوانستیم درستش کنیم، پس به ما امانتداده شده است، درست است انسان نسبت به مخلوقات دیگر خیلی پیشرفته است و خداوند قدرت اختیار داده است؛ ولی خیلی چیزها هم در اختیارش نیست؛ اگر انسان اختیار خیلی چیزها را داشت زندگیاش سخت میشد و انسانها همیشه دنبال بهترین هستند که همهچیز در اختیار آنها باشد و همیشه در عذاب و استرس هستند.
یک همسفر، چه زمانی میتواند به درمان برسد؟
من تصورم این است که همسفرها این موضوع هنوز برایشان بعضی وقتها جا نیفتاده است که شما زمانی همسفر هستی که همانطور که مسافر بایستی از مواد بگذرد تا به درمان برسد، همسفر هم باید از بدهیهای مسافرش، از تندخوییهای او از اذیت و آزارهای مسافرش بگذرد و باید آنها را ببخشد تا به درمان برسد. اینها موازی کار میکنند.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید، از شما کمال تشکر راداریم، برای شما و خانواده محترمتان از خداوند سلامتی میخواهیم.

مصاحبهگر: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون پنجم)
طراحی سؤالات: همسفر یلدا رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون پنجم) و همسفر لاله رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون یکم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1867