گاهی انسان در یک لحظه، یک جمله یا حتی با یک نگاه، بیدار میشود. برای من آن لحظه، لحظهای بود که برای اولین بار نام «کتاب۶۰ درجه زیر صفر» به گوشم خورد. آن زمان هنوز نه درک درستی از اعتیاد داشتم، نه از رهایی. من فقط مادری بودم که هر شب با نگرانی سر روی بالش میگذاشتم و هر صبح با ترس از خبر بدی از جانب پسرم بیدار میشدم.
ورودم به کنگره60 نه از روی آگاهی، از روی ناچاری بود. پسرم مصرفکننده بود و من هم درگیر، درمانده و ناامید بودم. روزی که راهنمایم به من گفتند: خانم مریم عزیز، این کتاب را بگیر و بخوان، نه برای پسرت، بلکه برای خودت. فکر نمیکردم که با چند برگ کاغذ دنیایم زیر و رو شود.
«۶۰ درجه زیر صفر»، فقط یک کتاب نیست، بلکه برای من نقشهای، چراغی و مرهمی است. نه تنها برای درمان اعتیاد جسمی و روانی مسافرم، بلکه برای بازسازی و درمان خودم که سالها در کنار اعتیاد فراموش کرده بودم، زن بودن، یعنی چه و مادر بودن چه مسئولیتی دارد و زندگی چه معنایی دارد.
نویسنده این کتاب، جناب مهندس دژاکام هستند، فقط قلم به دست نگرفتهاند، بلکه دل دادهاند، آنقدر ساده و بیتکلف نوشتهاند که گویی در کنارم نشستهاند و با صدایی آرام و پدرانه، تجربهشان را به من منتقل میکنند. هر فصل، مانند جرعهای آب زلال، ذهن خسته و تشنهام را آرام کرد.
برای من، فصل سرما و یخبندان بیشتر از هر فصل دیگری تأثیرگذار بود. آنجا که مهندس از سرمای استخوان سوز درون انسان حرف میزند از یخی که در دل آدم جا خوش میکند و اجازه نمیدهد هیچ نوری به درون راه پیدا کند. من این یخ را سالها در رفتارهای پسرم در چشمهای خاموشش و حتی در آینه خودم دیده بودم.
با خواندن کتاب فهمیدم که اعتیاد، فقط یک مشکل جسمی نیست، در واقع جسم آخرین مرحله از تخریب است. اول ذهن میپوسد، بعد روح و در نهایت جسم. فهمیدم که اگر فقط دنبال ترک ظاهری باشیم، مثل آن است که روی زخمی عفونی کرم بزنیم، بدون اینکه چرک و عفونت را تخلیه کرده باشیم.
در بخشی از کتاب، جملهای هست که میگوید: «باید از تاریکی عبور کنی تا به روشنایی برسی.» شاید این جمله برای خیلیها یک شعار ساده باشد؛ اما برای من نوری شد در دل شب. فهمیدم که نمیتوانم برای پسرم شمع باشم، اگر خودم در تاریکی مطلق مانده باشم.
این کتاب به من آموخت که همسفر بودن، فقط به معنای دلسوزی نیست، بلکه به معنای حرکت، رشد و بالا رفتن است، اگر من رشد نکنم، اگر من تغییر نکنم، هیچ رهایی ممکن نخواهد بود. وقتی پسرم کمکم از سیاهی دور شد، اولین نشانههای امید را در رفتارش دیدم، باز هم این کتاب بود که به من یاد داد چطور با او رفتار کنم، حمایت کنم بدون وابستگی، چطور بدون کنترل دوستش داشته باشم.
در «کتاب۶۰ درجه زیر صفر» حقیقتی پنهان شده است که نمیتوان با یک بار خواندن درکش کرد. من بارها و بارها آن را خواندهام و هر بار مطلب تازهای کشف کردهام، نه فقط درباره اعتیاد، بلکه درباره انسان بودن، رنج، صبر، ایمان و حتی عشق.
آقای مهندس من شما را هرگز از نزدیک ندیدهام؛ اما با تمام وجودم سپاسگزار شما هستم. شما برای من مثل کسی هستید که در دل یک بیابان سوزان به من آب دادهاید. با نوشتههایتان من نجات پیدا کردم، من دوباره متولد شدم و مادر شدم.
اگر بخواهم این کتاب را در یک جمله خلاصه کنم؛ باید بگویم: «کتاب۶۰ درجه زیر صفر داستان بازگشت انسان به خودش است.» این بازگشت، ارزشمندترین هدیهای بود که کنگره60 به من داد.
نویسنده و تایپ: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر هستی (لژیون یکم)
ویرایش: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر هستی (لژیون یکم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوازدهم)
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر فریناز نگهبان سایت
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
16