English Version
This Site Is Available In English

هر چیز بهایی دارد

هر چیز بهایی دارد

پنجشنبه دیده‌بان محترم آقای زرکش در نمایندگی صادق قم حضور داشتند شما را به گفتگویی با ایشان دعوت می‌کنیم:


لطفا به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید.
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی تریاک و شیره، ۹ ماه و ۱۵ روز سفر کردم به راهنمای آقای محمد صداقت، مدت ۲۰ سال و چند ماه است که رها هستم.
 

با توجه به صحبت‌های شما در لژيون سردار که عنوان کردید بحث مالی نيست، مطرح کرديد بحث انفاق، گذشت و عبور از منيت می‌باشد لطفاً کمی بیشتر توضیح دهید.
ما همه شاگرد هستیم، حتی در جایگاه يک استاد در جای ديگری شاگرد هستیم. اين از کوچک‌ترين جزئی از کنگره۶۰ شروع می‌شود تا بالاترين جزئي از کنگره۶۰ که جناب مهندس دژاکام هستند. جایی خودشان را استاد معرفی ميکنند و در جای دیگر خودشان را شاگرد معرفی می‌کنند.

در جایگاه استادی نبايد اشتباه کرد. ولي در جایگاه شاگردی اجازه اشتباه داريم تازمانی که متوجه شویم قضيه مسير سفر دوم و لژيون سردار و انفاق هم اينگونه است. جناب مهندس می‌گویند: کسي که ميخواهد پهلوان شود يا کسی که ميخواهد وارد بخشش کردن بشود، نبايد برای بخشش جايگاه انتخاب کند. يعنی من اين کار را انجام می‌دهم در قبال اين کار يا من اين مبلغ را می‌دهم که یک چیزی به من باز گردد.

در چارچوب بخشش يک همچين تعريفي وجود ندارد. قطعا هر عملی يک عکس العملی هم دارد ولي بخشش طوری است که متوجه می‌شود. متوجه می‌شوید چه می‌گویم؟ شما وقتی يک سنگ پرتاب مي‌کنيد به نيت اینکه به آن هدف برخورد کند.

ولی بخشش خودش فهم دارد وقتی می‌بخشی خود آن بخشش میفهمد که درد شما کجا است و کجا را بايد درمان کند! وقتی به آن آدرس می‌دهید وقتی فرمان می‌دهید آن ناچار است که به فرمان شما حرکت کند و خوش به حال کسی که برای بخشش جايگاه مشخص نميکند. چون بخشش خودش نمی‌داند تا چه زمانی حسابش با شما تسويه می‌شود. متوجه می‌شوی چه می‌گویم؟ مسيری که بايد حرکت بکنید را برای شما هموار می‌کند برای همين سر و تهش را بزنید کار را خراب ميکند.
 

جايگاه واقعی دريافت چيست؟ من جايگاه واقعی دريافت را چطور می‌توانم درک کنم؟ چگونه می‌توانم اين ادبی‌ که در لژيون سردار صحبت می‌شود در زندگی‌ام جاری کنم؟
جايگاه دريافت ما، نياز ما است، پيرو سوال قبلی شما است يعنی خود بخشش می‌آيد روی نياز ما می‌نشيند. شايد يک زمانی ما نياز داريم ولی نيازمان را متوجه نمی‌شويم. هميشه برای اينکه نياز ما برطرف شود، يک پيش‌نياز وجود دارد. بخشش می‌آيد آن پيش‌نياز ما را درست می‌کند و خيلی اوقات ما نمی‌دانيم اصلاً نياز ما چيست، پيش از نياز ما چيست، ولي مهم اين است که نيتمان درست باشد، مبنای کارمان درست باشد. ما برای چه خدمت می‌کنيم؟ برای خودمان خدمت می‌کنيم يا برای ديگران؟

ما برای چه انفاق می‌کنيم؟ برای چه گذشت می‌کنيم؟ برای اينکه ديده شويم؟ براي اينکه يک تومان می‌دهيم هزار تومان پس بگيريم يا نه؟ برای بخشش، بخشش می‌کنيم، برای اينکه بگوييم ما انسان‌ها صفت بخشش را در درون خودمان داريم. اين‌ها مهم است. يک دفعه ديگر سوالت را بخوان. جايگاه واقعی دريافت چيست؟

چگونه ادب لژيون سردار را می‌توانم در خودم و زندگيم جاری کنم؟ اينجا ياد می‌گيريم ببخشيم، به قول شما فقط بخشيده باشيم. اين را چگونه می‌شود در زندگی بيرون جاری کرد؟ ما هميشه در حال قضاوت هستيم. اين کار را کردم، نفهميدم. جواب: وقتي پشت فرمان مي‌نشيني، اگر صدای ضبط ماشین زياد باشد يا داخل ماشين همهمه باشد، متوجه نمی‌شوی که ماشين کناری بوق زده است، متوجه نمی‌شوی ماشين کناری دارد راهنما می‌زند، متوجه نمی‌شوی که يک عابر پياده از جلويت می‌گذرد، متوجه نمی‌شوی که يک دست‌اندازی هست و بايد سرعت را کم کنی.

چگونه ادب لژيون سردار را مي‌توانيم در زندگی‌مان جاری کنيم؟ وقتی حواست باشد، می‌فهمي. وقتی حواست به خودت هست، صرف اينکه کسی پول می‌دهد يا اتفاقی در بخشش می‌کند، اين نيست که خود بخشش می‌آيد کارت را راه می‌اندازد. حالا تو خودت بايد کارت را حل کنی. اگر کسی که می‌بخشد در مسير سفر دوم حرکت کند، بخشش را می‌بيند و کاملاً درکش می‌کند.

 

ما انرژی خودمان را صرف می‌کنیم تا ظرف ما خالی شود و بتوانيم دوباره انرژی بگيريم. چطور مي‌شود به اين ايمان رسيد؟ با اين شرايط چطور هم ببخشد که ظرفش خالی شود؟
هر کس به اندازه خودش باید ببخشد، برای همين جناب مهندس سردار را تقسيم کرده‌اند، بخشش را تقسيم کرده‌اند و روز گلريزان داريم، فردي يک ميليون تومان می‌دهد، هزار تومان می‌دهد، پس، به اندازه خودش است. ما هميشه اندازه‌ها را اشتباه مي‌کنيم. هميشه از خدا چيزي مي‌خواهيم که برای ما نيست.

هميشه داريم پياده می‌رويم، يک ماشين ميلياردی از کنارمان گذر می‌کند، يک مازراتی از کنارمان رد مي‌شود، احساس می‌کنيم ای کاش آن مال من بود، من بايد تفکر کنم که اي کاش من يک دوچرخه داشته باشم نه يک مازراتي. من اگر بتوانم جايگاه خودم را درک کنم، مي‌توانم جايگاهم را تغيير دهم. بخشش اين اجازه را مي‌دهد که ما از نظر مالي جايگاه خودمان را درک کنيم. من الان مي‌توانم يک سبد جلويم بيايد، يک هزار تومانی داخل آن بگذارم، با تمام وجودم نمي‌توانم هزار تومانی که شخص کناری‌ام مي‌اندازد را من هم بی‌اندازم اصلاً ايرادي ندارد اصلاً به موقعيت مالي و اجتماعي نمي‌توانيم قياس کنيم.

در اين شهر همه آدم‌ها دارند زندگي مي‌کنند، در کنگره۶۰ همه آدم‌ها دارند زندگي مي‌کنند، همه به اندازه خودشان زندگي مي‌کنند و همه تلاش مي‌کنند. اندازه‌شان را بفهمند و اندکي اندازه‌شان را اضافه کنند. در بخشش هم همين‌طور است. من اندازه‌ام اينقدر است، با اينقدر بازي مي‌کنم. ديگر وضعيت مالي و اوضاع اقتصادي جامعه مهم نيست، مهم اين است که من دارم مي‌دوم.

حالا من نمي‌توانم بروم در تيم استقلال يا پرسپوليس بازي کنم ولي مي‌توانم بروم و داخل یک پارک بدوم. بحث ورزش است ديگر، بحث تغيير است ديگر، بحث بخشش است ديگر کسي که مي‌آيد روزي مثلاً يک گرم دارد مصرف مي‌کند ۱ ميلي‌گرم کم مي‌کند قطعاً آن چيزي که کم مي‌کند بيشتر است. مهم در مسير ماندن و حرکت کردن است.
 

شما فرموديد اعضا با پرداخت هزينه OT در باطن مسير کمال را طي مي‌کنند. اين را مي‌شود بيشتر توضيح دهید؟
اينکه به کسي در کنگره OT رایگان نمي‌دهند، داروي درمان است ديگر مي‌توانند بگویند اوOT را رایگان بگيريد، سرنگ‌تان را رایگان بگيريد، ناهار و شام‌تان را رایگان بگيريد. اگر رايگان باشد کسي به درمان نمي‌رسد، کسي با OT رايگان به رهايي نمي‌رسد، کسي با سي‌دي رايگان به جهان‌بيني نمي‌رسد، کسي در سفر دوم بدون عضو شدن و کمک نکردن به ديگران به خودشناسي نميرسد و مسئله مهم این است کسي که در سفر اول داره دارویش را خریداری می‌کند داره بهایش را می‌پردازد آن به رهايي مي‌رسد. کسي که در سفر دوم راهنمايي که خدمت مي‌کند، در لژيون سردار هم شرکت مي‌کند با تمام اندازه‌هاي درستش، آن مي‌تواند در مسير سفر دوم حرکت کند.

 

به عنوان کلام آخر، اگر صحبتی دارید، بفرمائید.
کنگره ۶۰ هيچ شعبه‌اي ندارد... همه ما يکي هستيم. در کنگره ۶۰ يک خبري است. همه خبر سفر اول رو مي‌دانند، همه مي‌دانند که در کنگره۶۰ در سفر اول چه خبر است ما مي‌آيم بدنمان را به درمان مي‌رسانيم. خب يعني مي‌آیم، در کنگره۶۰، در سفر اول خيلي خبر است، ولي سفر اول دبستان است کودکستان است. ما بايد رد کنيم کودکستان را و بيايم در راهنمايي، صاحب راهنما بشویم. در سفر دوم بيايم در دبيرستان، بايد دبيري کنيم آقاي مهندس دبيري کرده‌اند که امروز در دانش و دانشگاه کنگره صاحب دانشي هستند که در آگاهي مي‌توانند اجرا کنند.

خب و اين تا يک جايي داده می‌شود، از يک جايي به بعد شاگرد بايد متفاوت عمل بکند آنجايي که همه خودشان را کنار می‌کشند، تازه شاگردهای واقعي رخ نشان مي‌دهند. آنجايي که باد مي‌آید، طوفان مي‌آید، آنجايي که تکان تکان مي‌خورند زمين و زمان، خب آن موقع، آنجايي که کن فيکون مي‌شود، آنجا يک سري چيزها  بالا می‌آیند ، يک سري چيزها به پايين می‌روند. آنجا يک سري شاگردهاي واقعي خواهان مطالب بالا می‌آیند. آن هایی که ظرفشان پر شده به پایین می‌روند آن هایي که هنوز گرسنه مطلب هستند مي‌آیند به جلو با دهن باز و دست باز.

خب، مهم سفر دوم است، خيلي مهم است. سفر اول پيش‌نياز است نباشد نمی‌شود، ولي هست من تنم به رهايي رسيده است ولي آيا چقدر از خودم مي‌دانم؟ سفر دوم دانستن خويش است يعني صور پنهان، و فقط به بخشش بستگي دارد که کليدش با اين باز مي‌شود بخشش نه در کنگره، بيرون کنگره هم همینطور ما در کنگره فقط ياد مي‌گيريم. سپاس از شما دیده‌بان محترم که وقت گذاشتید و ممنون بابت آموزش‌هایتان

تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی محمدی‌پور، قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .