English Version
This Site Is Available In English

تولد یک‌سال رهایی مسافر مهران

تولد یک‌سال رهایی مسافر مهران

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان مهران هستم یک مسافر؛ تخریب 10 سال، آنتی‌ایکس مصرفی شیره. مدت سفر ده ماه و پانزده روز، روش درمان DST، داروی درمان OT راهنما آقا رضا مسعودی از لژیون پانزدهم، ورزش فوتسال، رهایی یک سال و سی و پنج روز.

آرزوی مسافر:

آرزوی اول که در دل من است. آرزویی که دارم این‌که کنگره ۶۰ هر چه زودتر جهانی شود.

آرزوی همسفر:

آرزو می‌کنم همان‌طور که همسرم گفت کنگره ۶۰ جهانی شود و دیگر مصرف کننده‌ای نباشد.

خلاصه سخنان راهنمای مسافر:

سلام دوستان رضا هستم مسافر؛ خیلی خوشحال هستم. روز اولی که مهران آمده بود کنگره ۶۰، پس از اولین برخوردی که با من داشت؛ من را انتخاب کرد و سر لژیون نشست. جریان را گفت که من و همسرم مصرف‌کننده بودیم و تبریز زندگی می‌کنیم و به خاطر اینکه خانواده‌ام متوجه نشوند، برای درمان به مشهد آمدیم و ماندگار شدیم.

از همان اوایل سفر خیلی پسر مبادی آداب و خوبی بود. او گفت: من فارسی زیاد بلد نیستم و کلا چهار سال است که فارسی یاد گرفتم چون ترکیه زندگی می‌کردم. چون معذب بود، خیلی او را تشویق کردم. یک مثال از خود زدم و گفتم: خوب است که خودت باشی و خودت بودن باعث می‌شود در لحظاتی از زندگی خوش‌شانس باشی و به او گفتم که من سال ۷۲ در شهر زاهدان قرار بود استخدام بیمارستان بشوم، ناخودآگاه مشهدی صحبت کردم و کسی که من را گزینش می‌کرد خنده‌اش گرفت و از لهجه من خوشش آمد و من را پذیرش کرد.

به مهران گفتم این لهجه زیبای ترکی شما به داد تو می‌رسد؛ اولین کاری که کردم ایشان را گذاشتم دبیر لژیون، بسیار منظم و منظبط و تمام کارهای او روی اصول بود. به‌موقع می‌آمد و می‌رفت و همزمان همسفر ایشان در شعبه میخک سفر کرد. این پیام را برای مهران نوشتم: 《ساز دلت را کوک کن راهتان روشن است و پیام تان را جهانی کنید》.

روز اولی که ایشان را دیدم، به دلم آمد و گفتم که شما هردو موفق می‌شوید و به رهایی می‌رسید و انشاالله در ادامه راهنما خواهید شد و این باعث می‌شود که کنگره ۶۰ در خارج از کشور شعبه خواهیم زد و حتما پیام کنگره ۶۰ را به خارج از کشور خواهید رساند. این آرزوی قلبی من برای هر دو این عزیزان است. انشاءالله که موفق باشند و هردو در آزمون راهنمایی سال آینده قبول شوند.

سخنان همسفر :

سلام دوستان پریسا هستم یک مسافر؛ خیلی خوشحال هستم در جمع شما حضور دارم. از آقای مهندس دژاکام و خانواه محترم ایشان تشکر می‌کنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا ما مصرف کننده‌ها در امنیت کامل و با خیال راحت درمان شویم و به رهایی برسیم. از آقا رضا راهنمای همسرم تشکر می‌کنم به‌خاطر زحماتی که کشیدند و تولد یک سال رهایی همسرم را به ایشان تبریک می‌گویم. خیلی خوشحال هستم و برای او آرزوی بهترین ها را دارم . من و همسرم با هم سفر را شروع کردیم، پله‌ها تقریبا مانند هم بود و این موضوع باعث شده بود که همدیگر را درک کنیم و باعث دل‌گرمی همدیگر بشویم.

وارد کنگره ۶۰ شدیم، سفر کردیم و حال ما روزبه‌روز بهتر شد و الان خدا را شکر هر دو از خدمت‌گزاران فعال کنگره ۶۰ هستیم و برای این موضوع خدا را هم شکر می‌کنیم . پیام را که می‌بینم؛ 《ساز دلت را کوک کن راهتان روشن است و پیامتان را جهانی کنید》، یاد مسئله‌ای افتادم؛ زمانی که نروژ بودیم و وقتی شهروندی گرفتیم، برای این‌که مثلا خواستیم خوشحالی کنیم، همسرم رفتند کوکایین تهیه کردند و از شانس بد ما ایشان را دستگیر کردند و ما را دیپورت کردند.

مجبور شدیم که برگردیم و وقتی برگشتیم حال ما خیلی خراب بود؛ ولی الان که به فکر می‌کنم، می‌بینم که حکمتی بود و این موضوع باعث شد با کنگره ۶۰ آشنا شویم، سفر کنیم و آموزش‌ها را دریافت کنیم که اگر روزی دوباره به خارج از کشور برویم با دست پر برویم و پیام‌رسان کنگره ۶۰ در کشورهای مختلف باشیم.

در انتها از همسرم تشکر می کنم خیلی پر قدرت راه خود را ادامه دادند و به درمان رسیدند، مثل کوه پشتم بودند و از من حمایت کردند؛ در حالی که خود ایشان نیز سفر می‌کرد. حواس ایشان بیشتر به من بود. آرزوی بهترین‌ها را برای او دارم و امیدوارم که حافظ حال خوب خود باشیم و این تولد‌ها پرتکرار باشد. از همه ما متشکرم.

سخنان مسافر:

سلام دوستان مهران هستم مسافر؛ ابتدا از آقای مهندس دژاکام تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند که به درمان برسیم. تشکر می‌کنم از ایجنت محترم شعبه، راهنمای خوبم آقا رضا مسعودی که خیلی برای من زحمت کشیدند. من یادم نمی رود، وقتی ایشان را انتخاب کردم، چهار پنج جلسه که در لژیون بودم  چون فارسی را خوب یاد نداشتم و متوجه نمی‌شدم که دقیقا چه می‌گویند و منتظر بودم که ساعت ۸ شود و من بروم؛ این که می گویند حواس راهنما به همه رهجوها است، ایشان موضوع را متوجه شدند و جلسه بعد من را به عنوان دبیراعلام کردند که این مسئولیت باعث شد من در کنگره بمانم و سفر خود را ادامه بدهم و به رهایی برسم.

تشکر می‌کنم از مرزبان‌های قدیم و جدید و تمام خدمت‌گزاران شعبه و همه کسانی که تولد من را تبریک گفتند . انشاالله که سفر اولی‌ها هر چه زودتر به رهایی برسند. یک تشکر ویژه از همسرم دارم که اینجا حضور دارند و من را همراهی کردند و شهامت این را داشتند که به عنوان مسافر اینجا حضور پیدا کنند. انشاالله که همیشه پایدار باشند.

در مورد خودم بگویم؛ قبل از کنگره ۶۰ آدم حواس‌پرت و بی‌نظمی بودم. یادم است یک روز برای زیارت می‌خواستم مشهد بیایم، وقتی رسیدم تبریز اولین کار که کردم، رفتم مواد تهیه کردم و سوار قطار شدم. وقتی قطار حرکت کرد متوجه شدم که مواد را گم کردم. از آن‌جایی که دوران مصرف بود یکی‌یکی کوپه ها را رفتم و گفتم پدرم مصرف‌کننده است و مواد مصرفی خود را گم کرده‌است؛ اگر مصرف‌کننده هستید مقداری بدهید تا مصرف کند.

خلاصه پیدا نکردم و وقتی قطار در ایستگاه توقف کرد، رفتم بوفه و ۴بسته استامینوفن‌کدئین گرفتم و تا مشهد همه را خوردم. واقعا دوران سختی بود. وقتی وارد کنگره ۶۰ شدیم و رها شدیم، خدمت‌گزار شدیم و این خدمت آن‌قدر لذت‌بخش بود که طی یک سال رهایی یک بار توانستیم سفر برویم و آن‌هم داخل ایران. خوشحال هستم که با کنگره ۶۰ آشنا شدم و انشاالله آن حال خوشی که ما داریم را سفر اولی‌ها نیز تجربه کنند.

نگارش: مسافر یاسر
ویرایش و ارسال خبر: مسافر سجاد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .