English Version
This Site Is Available In English

زندگی به ما ماهی نمی‌‌‌‌دهد ماهیگیری یاد می‌‌‌‌‌‌دهد

زندگی به ما ماهی نمی‌‌‌‌دهد ماهیگیری یاد می‌‌‌‌‌‌دهد

دیده‌‌بانان، آن سایه‌‌های روشن در تاریکی‌‌های مسیر‌‌ند، چشمانی بیدار که به پاسداری از حقیقت،
در دل شب‌‌های پر رمز و راز، آرام نمی‌‌گیرند. آن‌‌ها ستون‌‌ها‌‌‌یی‌‌ استوار‌‌‌‌‌ند در بادهای سرد، که نه‌تنها راه را می‌‌‌جویند، بلکه چراغی روشن برای دیگران می‌‌افروزند. با دلی آکنده از عشق به خدمت،
و دستی پرتوان برای ساختن فردا‌‌های بهتر.
به مناسبت هفته باشکوه دیده‌‌بان در کنگره ۶۰، سایت همسفران نمایندگی دهخدا فرصتی ارزشمند فراهم کرد تا با انجام گفت‌وگویی صمیمی و سرشار از آموزش با دیده‌‌بان، آقای رضا ترابخانی (دیده‌‌بان راهنمایان) ترتیب داده است؛ شما را به خواندن این گفت‌وگو آموزنده و الهام‌‌بخش دعوت می‌کنیم.
مسافر رضا با تخریب ۱۰ سال، آنتی ایکس مصرفی تریاک وارد کنگره شدند، به مدت ۱۰ ماه و ۲۰ روز به روش DST و داروی اپیوم به راهنمایی مسافر مجید سفر کردند، هم‌‌اکنون به مدت ۲۴ سال و ۲ ماه و چند روز است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها شده‌‌اند؛ ایشان تمام جایگاه‌‌های خدمتی را گذرانده‌‌اند و در حال حاضر در جایگاه دیده‌‌بان در شعبه آکادمی حضور دارند.

بسیاری از افراد، پس از مدتی حرکت در مسیر ارزش‌‌ها و فاصله‌گرفتن از ضد‌‌‌‌‌‌ارزش‌‌ها و دریافت شیرینی خدمت، تصور می‌کنند که دیگر نباید با درد، رنج یا مخالفت از سوی اطرافیان مواجه شوند. یا حتی گاهی انتظار دارند که دیگران مطیع آن‌‌ها باشند. این‌ انتظارات چه تأثیری بر مسیر آن‌‌ها دارد و چگونه می‌‌توان به درک درستی از مفهوم آرامش در صراط مستقیم رسید؟
نکته‌‌ بسیار مهم که در کنگره وجود دارد، این است که آقای مهندس بسیاری از قوانین و اصول زندگی را به‌‌صورت کامل و کاربردی در فایل‌‌های صوتی بیان می‌کنند، مانند روش صحیح تفکرکردن، شیوه درست زندگی و نگاه صحیح به مسائل؛ در‌‌صورتی‌‌که من نمی‌‌‌توانم این نکات را به‌‌درستی بشنوم یا مفهوم آن‌‌‌ها را درک کنم، ایراد از این قوانین یا آموزه‌‌ها نیست، بلکه مشکل از جانب من است.
در بسیاری از مواقع، ذهن ما به دلیل گرفتاری‌‌‌ها و مشکلات اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی یا هر نوع مشغله ذهنی، ظرفیت دریافت و درک مفاهیم آرامش را ندارد؛ این اختلال، یک مشکل در شنوند‌‌گی است نه در محتوای آموزش.
کنگره به ما می‌‌آموزد که باید قوانین و چارچوب‌‌های وادی‌‌ها را پیدا کنیم و بفهمیم که هر فرد، به‌‌عنوان یک انسان، در‌‌صورتی‌‌که بتواند مفاهیم وادی‌‌‌ها را در زندگی خود جاری کند، به آرامشی که در پی آن است، خواهد رسید، اگر من نمی‌‌توانم آن‌‌ها را اجرا کنم، به این معناست که هنوز به درک درستی از آن‌‌ها نرسیده‌‌ام؛ بنابراین مشکل، نبود آرامش یا ناکارآمدی قانون نیست، بلکه اختلال در درک من از مفهوم آرامش و مسیر زندگی است.
آقای مهندس، هر هفته فایل‌‌های آموزشی ارزشمندی ارائه می‌‌دهند؛ اما شرایط زندگی و تنگنای زمان ممکن است مانع از آن شود که ما این مطالب را به‌‌‌خوبی بشنویم یا در ذهن بسپاریم،  بااین‌حال، حتی اگر نتوانیم جزئیات را به‌‌خاطر بسپاریم، همان حس خوبی که هنگام گوش‌‌دادن به این فایل‌‌ها دریافت می‌کنیم، خود نشانه‌‌‌ای از نور است؛  نوری که در انتهای مسیر، راه را برای‌ ما روشن می‌‌سازد. ممکن است هنوز کامل و صد‌‌‌‌در‌‌‌‌صد نشده باشیم؛ اما اگر در مسیر باشیم و در جهت درست حرکت کنیم، قطعاً به درک، به حال خوش و به آرامش واقعی خواهیم رسید؛ مهم، در مسیر بودن است، نه بی‌‌نقص بودن.

زمانی‌ که همسفر با عشق در مسیر خدمت، ساختن و زندگی حرکت می‌کند؛ اما مسافر پس از ورود به سفر دوم دچار دلسردی و بی‌‌‌‌انگیزگی می‌شود و حتی حضورش در جلسات کم‌رنگ می‌‌گردد، در چنین شرایطی، همسفر باید چه واکنشی نشان دهد؟
به نظر من، قضاوت در این موقعیت کار دشواری‌ است، این‌‌که خود را جای دیگری بگذاریم و تصمیم بگیریم که او باید چه‌کار کند، کار ساده‌‌ای نیست؛ اما یکی از درس‌‌های مهمی که آقای مهندس در چنین شرایطی آموزش داده‌‌اند این است که هر فردی که به کنگره می‌‌آید، برای خود می‌‌آید.
همسفر در ابتدا ممکن است صرفاً برای مسافر‌‌ش وارد کنگره شود؛ اما زمانی که با ساختارها، قوانین، خدمت و تفکر کنگره آشنا می‌شود، متوجه می‌شود که شاید مسافر بهانه‌‌ای بوده است و از آن به بعد، حضورش به‌‌خاطر خودش خواهد بود؛ آیا همسفر‌‌ی که راهنما یا ایجنت می‌شود، فقط به‌‌خاطر مسافر‌‌ش آمده است؟

بسیاری از همسفران هستند که دوره خدمت‌ مسافر‌‌شان تمام شده است و لژیون را تحویل داده‌‌اند یا دیگر در کنگره حضور ندارند؛ اما آن‌‌ها همچنان در حال خدمتگزاری‌اند.
این طرز فکر بر پایه این اصل است که هر فرد، کاری را که انجام می‌‌دهد، در نهایت برای منفعت خود انجام می‌‌دهد، ما در زندگی نمی‌‌توانیم بر بسیاری از اطرافیان تأثیر بگذاریم؛ باید این حقیقت را درک کنیم که هر کس تصمیم‌‌گیرنده زندگی خود است.
اگرچه ما در یک خانواده زندگی می‌کنیم؛ اما تجربه زندگی هر فرد در همان خانواده متفاوت است، ممکن است در ظاهر همه با هم باشیم؛ اما هر‌‌کدام از ما زاویه دید، درک و جریان فکری متفاوتی داریم، بنابراین نمی‌‌توانیم یک موضوع را از نگاه واحدی بررسی کنیم؛ از جایی به بعد، هر کس مسیر خود را طی می‌کند.
کنگره تلاش می‌کند این تفاوت نگاه‌‌‌ها را به هم نزدیک کند و آن‌‌ها را از نگاه فردی و شخصی به‌سوی نگاه جهان‌‌بینی هدایت نماید، مهم این است که دیدگاه فرد، بر پایه آموزش‌های جهان‌‌بینی شکل‌گرفته باشد؛ آیا فرد توانسته است مفاهیم وادی‌‌ها را درک کند و بر اساس آن‌‌ها تصمیم بگیرد؟
برای مثال، وادی پنجم درباره تسلیم، توکل و رضا صحبت می‌کند؛ اما سؤال اینجاست که ما چه‌‌قدر این مفاهیم را در زندگی روزمره جاری می‌کنیم؟ توکل ما به خداوند تا چه اندازه است؟ آیا زمانی‌ که با مشکلی مواجه می‌‌شویم، به‌‌جای تلاش و تفکر، به‌‌‌سرعت می‌‌‌گوییم: “خدایا زورم نمی‌‌‌رسد، نمی‌‌‌توانم حقم را بگیرم. بیا تو پدرش را در بیاور! ” گویی خداوند را شر‌‌خر فرض می‌کنیم! در‌‌حالی‌‌که شاید خودمان بر اساس اصول تفکر، جهان‌‌بینی و آموزه‌‌های وادی‌‌ها عمل‌نکرده‌ایم و تصمیم ما از روی وابستگی بوده، نه دانایی.

چرا در میان سختی‌‌ها و بحران‌‌ها، زندگی از دیدگاه مسافر و همسفر زیباتر دیده می‌شود؟

زیرا آن‌‌ها با نگاه جهان‌‌بینی و بر مبنای حرمت‌‌ها به مسائل نگاه می‌کنند؛ تجربه شخصی هر فرد در آن خانواده اثرگذار است و همین نگاه سبب می‌شود که زندگی با‌‌معنا، با‌‌‌هدف و زیباتر ادامه پیدا کند.

از دیدگاه شما، راهنمای ایده‌‌آل چه ویژگی‌‌هایی دارد؟ چه نکاتی را باید در طول دوران خدمت رعایت کند تا بتوان گفت وظایف خود را به‌‌درستی انجام داده است؟
تمامی راهنما‌‌ها در تلاش‌‌اند تا بهترین نسخه از خود را به وجود بیاورند؛ زیرا در مسیر خدمت راهنمایی، نخستین  و مهم‌‌ترین درس این است که ما در حین آموزش‌‌دادن، در حال آموزش‌‌دیدن نیز هستیم، هیچ‌‌کدام از ما کامل نیستیم که بخواهیم همه چیز را به دیگران بیاموز‌‌‌یم؛ ما راهنمای درمان اعتیاد به مواد‌‌‌مخدر هستیم و در کنار اجرای پروتکلی که به‌‌ واسطه آن شال راهنمایی به ما اهدا شده است، موظف به اجرای دقیق قوانین و مقررات کنگره هستیم.
تمام حرمت‌‌ها و قوانین مطرح‌‌شده، در درجه اول برای حفظ خود راهنما است؛ زیرا گاهی سوءتفاهم‌هایی شکل می‌‌گیرد، به‌‌عنوان‌‌مثال  ممکن است تصور کنیم اگر رهجو‌‌ مشکل اقتصادی یا حقوقی دارد، می‌‌توانیم در بیرون از این فضا به او کمک کنیم، در‌‌حالی‌‌که این کار نه‌‌تنها خارج از حیطه مسئولیت ما است؛ بلکه ما دانش و تخصص لازم را در آن حوزه نداریم؛ ما نباید از چارچوب‌‌های مشخص‌‌شده فراتر برویم.
این شال، در کنار مسئولیت راهنمایی و اجرای پروتکل، ما را موظف کرده است تا قواعد و مقرراتی را که آموزش دیده‌‌ایم، به دیگران نیز منتقل کنیم، اگر این وظایف را به‌‌درستی انجام دهیم، راه برای قدم‌‌های بعدی و مسئولیت‌‌های بزرگ‌‌تر باز می‌شود؛ در این مسیر، برداشت عمیق‌‌تری از قوانین پیدا می‌کنیم و حال بهتر‌ی را تجربه خواهیم کرد؛ این روند رشد، فرایندی است که هر راهنما آن را شخصاً درک و لمس می‌کند.
بسیاری از راهنما‌‌های ما، پس از سال‌‌ها تجربه و خدمت، به‌واسطهٔ رشد و بلوغی که به دست آورده‌‌اند، مسئولیت اداره چندین شعبه را برعهده می‌‌گیرند، آن‌‌ها در ارتباط مستقیم با دیده‌‌بان، اسیستانت‌‌ها و دیگر مسئولین قرار می‌‌گیرند.
این مسیر، روندی پیوسته و تدریجی است که در آن، با همراهی یکدیگر، خود را شکل می‌‌دهیم؛ رشد می‌کنیم و از یک راهنمای متعهد، به فردی با مسئولیت‌‌های گسترده‌‌تر تبدیل می‌‌شویم.


 

چرا گاهی باوجود آگاهی از اصول وادی اول، زمانی‌ که با موقعیتی تنش‌‌زا یا یک بحران رو‌‌به‌‌رو می‌‌شویم، تفکر کنار می‌رود و جای خود را به واکنش‌‌های هیجانی و ناگهانی می‌‌دهد؟ چه تمرین‌‌ها یا ساختارهای ذهنی می‌‌تواند به ما کمک کند که تفکر را در لحظات بحرانی حفظ کنیم؟
ما اغلب تصور می‌کنیم که در حال تفکر هستیم، اما در واقع احساسات و عواطف را با تفکر اشتباه می‌‌گیریم. تفکر نیازمند زمان و حوصله است. بسیاری از ما حرف‌‌های زیبایی می‌‌زنیم؛ اما روزگار در لحظات خاصی ما را در معرض آزمون قرار می‌‌دهد؛ تا زمانی که آن درس‌‌ها را پشت سر نگذاریم، نمی‌‌توانیم رشد و ارتقا پیدا کنیم.
وادی اول دقیقاً به همین موضوع اشاره دارد. زمانی که حال‌ ما خوب است یا به زبان ساده، وقتی در حال نشئگی هستیم، به فکر ترک می‌‌افتیم؛ اما آیا زمانی که در خماری هستیم چنین فکری به ذهن‌ ‌ما می‌‌رسد؟ این‌‌که چه زمانی و چگونه تفکر می‌کنیم، میزان دانایی ما را نشان می‌‌دهد.
اگر به اتفاقات از زاویه هیجان، ترس، منیت یا ناراحتی نگاه کنیم، در حال تفکر نیستیم، ممکن است تصور کنیم تصمیم‌ ما حاصل تفکر است؛ اما در حقیقت آن تصمیم‌ از روی عصبانیت یا وابستگی گرفته شده است؛ چنین تصمیمی نمی‌‌تواند حاصل یک تفکر واقعی باشد.
تفکر سازنده آن است که به‌دوراز وابستگی‌‌ها، خشم، ترس و هیجان باشد. فرض کنید با ماشین در حال حرکت هستید، تصادفی رخ می‌‌دهد و خودرو آسیب می‌‌بیند؛ در آن لحظه که از ماشین پیاده می‌‌شوید و خشمگین هستید، این خشم است که تصمیم‌‌گیرنده می‌شود، نه تفکر. ممکن است فریاد بزنید که “ماشین را خراب کردی! ” اما اگر بتوانید از دریچه تفکر نگاه کنید، خواهید گفت: اتفاقی است که افتاده، باید تعمیر‌‌ش کنیم.
لحظه‌‌ای را تصور کنید که عجله دارید تا به یک قرار برسید؛ اما تصادف کرده‌‌‌‌اید و خسارت وارد شده است؛ آیا در آن شرایط می‌‌توانید تفکر داشته باشید؟ یا اینکه خشم و ناراحتی شما را به دعوا و درگیری می‌‌کشاند؟
وادی اول به ما می‌‌آموزد که چه زمانی بر اساس چه اصول و قواعد‌‌ی باید تفکر را به کار بگیریم. تفکر واقعی، تمرینی است که باید در دل بحران‌‌ها به اجرا درآید، نه فقط در آرامش و آسایش.

مرز بین همدلی درمان گران و درگیری عاطفی بیش از حد با رهجو را چگونه می‌‌توان برای راهنمایان تازه‌‌کار ترسیم کرد؟
تمام قوانین و حرمت‌‌هایی که در کنگره وضع شده‌‌اند دقیقاً به همین دلیل است که ما معمولاً مرزها را نمی‌‌‌شناسیم. یکی از دلایل بدشدن حال ما، این تصور اشتباه است که باید با رهجو رابطه‌‌ای صمیمانه و نزدیک برقرار کنیم و هرچه این ارتباط صمیمی‌‌تر و گرم‌‌تر باشد، حال بهتری خواهیم داشت؛ در‌‌حالی‌‌که در عمل، این مسئله نتیجه‌ معکوس دارد.
درکنگره ۶۰ قوانینی وجود دارد، حتی اگر نانوشته باشند اما مانند ستون‌‌های یک ساختمان هستند؛ اگر این ستون‌‌ها بیش از حد به هم نزدیک شوند، احتمال ریزش سازه وجود دارد و اگر فاصله‌‌شان زیاد شود نیز همین اتفاق می‌‌افتد؛ بنابراین حفظ فاصله درست شرط بقا ساختار است.
حرمت‌‌‌ها نیز دقیقاً چنین نقشی دارند، به ما یادآوری می‌کنند که اگر در روابط بیرونی‌ با خانواده، دوستان یا آشنایان، دچار مشکل شده‌‌ایم، به‌‌احتمال زیاد ناشی از رعایت‌نکردن همین مرزها و حرمت‌‌ها است؛ قوانینی مانند: نوشتن توافق‌‌های مالی حتی با نزدیک‌‌ترین افراد مانند: پدر، مادر یا برادر و... نه برای ایجاد فاصله، بلکه برای حفظ حرمت و سلامت روابط است.
گاهی با خودمان می‌‌گوییم او که برادرم است، مشکلی پیش نمی‌‌آید، اما قوانین می‌‌گویند: خیر! باید همه چیز به‌‌صورت شفاف و مکتوب باشد. این قوانین برای این نیست که ما را محدود کنند؛ بلکه برای این است که اگر انسانی یا محیطی برای ما اهمیت دارد، باید چارچوب‌‌هایی را رعایت کنیم تا آن ارتباط ماندگار و محترمانه باقی بماند.
اگر راهنما بتواند این مرزها را حفظ کند، حضور او در کنگره تداوم خواهد داشت؛ اما اگر نسبت به حرمت‌‌ها و قوانین برداشت‌ نادرست داشته باشد، می‌‌تواند موجب آسیب به خود راهنما شود. احترام به قوانین، احترام به خود‌‌‌ ما و رهجو است؛ راه رسیدن به تعادل و آرامش در خدمت نیز از همین مسیر می‌‌گذرد.

در پایان، اگر سخنی دارید، بفرمایید.
زندگی به ما ماهی نمی‌‌دهد، بلکه ماهیگیری را یاد می‌‌دهد. در کنگره این‌همه از آموزش، خدمت و تجربه صحبت می‌شود تا ما بتوانیم مفاهیم را در کجای زندگی خود جای دهیم و به‌‌درستی در مواجهه با مسائل و مشکلات از این آموزش‌‌ها بهره ببریم.
روند زندگی طبیعی است و ممکن است هرگز دقیقاً طبق خواسته‌های ما پیش نرود؛ اما آنچه من را می‌‌سازد، نحوه به‌‌کارگیری وادی‌‌ها و آموزش‌‌ها باهنر و توانایی خود در زندگی است.
در پایان، به ایجنت‌‌ها، مرزبانان و تمامی خدمتگزاران نمایندگی دهخدا خداقوت عرض می‌کنم. در بخش همسفران نیز تلاش و پیشرفت‌‌های خوبی دیده می‌شود. نمایندگی دهخدا بسیار خوب است و برای تک‌‌تک شما آرزوی موفقیت دارم.

از دیده‌‌‌بان محترم، مسافر رضا ترابخانی، کمال تشکر و قدردانی را داریم که با حضور گرم و پر‌‌مهر‌‌شان، چراغ این مسیر را روشن‌‌تر کردند. دعای خیر و آرزوی بهترین‌‌ها همراه همیشگی‌ ایشان باد.

طراح سوال ومصاحبه کننده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفرلیلا(لژیون چهارم)

عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سمانه(لژیون دهم)

ویراستار: همسفرفاطمه رهجوی راهنما همسفر سمانه(لژیون دهم)

ارسال: همسفر زیبا رهجوی راهنما همسفر زهرا(لژیون چهاردهم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .