English Version
This Site Is Available In English

انسان با حد و مرزهایی که مشخص می‌کند، به خود عزت می‌دهد. (نمایندگی رز تهران)

انسان با حد و مرزهایی که مشخص می‌کند، به خود عزت می‌دهد. (نمایندگی رز تهران)

یازدهمین جلسه از دوره سیزدهم سری کارگاه های آموزشی - خصوصی خانم های مسافر و همسفر نمایندگی رز تهران با استادی همسفر منیر، نگهبانی مسافر مهناز و دبیری مسافر زری با دستور جلسه «آداب معاشرت، ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی» روز یکشنبه ۱۸ خرداد ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان منیر هستم یک همسفر.

دستور جلسه این هفته «آداب معاشرت، ادب و بی‌ادبی، تعادل و بی‌تعادلی» است. در مورد ادب اگر بخواهم بگویم، آموزش‌هایی که در مسیر زندگی خود دریافت می‌کنیم، باعث می‌شود از لغزش‌ها دور شویم، و باعقل و تفکر ما رابطه مستقیم دارد و انسان عزت پیدا کند.

بالاترین سرمایه‌ای که انسان می‌تواند داشته باشد ادب است، سرمایه‌ای که با هیچ‌چیز قابل‌قیاس نیست. وقتی ما از ادب سخن می‌گوییم نوعی رفتار خاص از طرف مقابل در ذهن خودمان ترسیم می‌کنیم. منتظر هستیم که ببینیم چه کاری انجام می‌دهد تا ما را بتواند جذب کند.

من یادم هست پدرم عادت داشتند ۳ یا ۴ روزنامه می‌گرفتند و ۵-۶ ساعت زمان می‌گذاشتند و آن را می‌خواندند، ولی من تنها ۱۰ دقیقه می‌خواندم، چون فقط تیترهای بزرگ را می‌خواندم. در جدول روزنامه هم ۲ تا اسم بازیگر را پیدا می‌کردم، تیک می‌زدم و تمام می‌شد و به این نتیجه رسیدم که پدرم بعد از تیترهای بزرگ، جزئیات و توضیحاتی که دررابطه‌با تیتر بزرگ‌داده شده بود را هم می‌خواندند تا آگاهی‌شان بالا رود.

من فقط به تیترهای بزرگ دقت می‌کردم. ادب همان تیتر بزرگ است که هنر است؛ اما زیر مجموعه خیلی زیادی دارد، مانند لباس پوشیدن، پرسش‌، پاسخ و صحبت‌کردن. حتی در ازدواج بالاترین رکن ادب است، اگر آن را نداشته باشم، مانند موتوری است که روغن نداشته باشد.به همین دلیل ادب در هر امری بسیار مهم است. امام صادق (ع) می‌فرمایند: از پدرم سه نکته دررابطه‌با ادب آموختم. هرکس با رفیق بد هم‌نشینی کرد، سالم نماند، هرکس مراقب گفتار خود نبود، پشیمان گشت و هرکس به مکان‌های بد رفت‌وآمد کرد، متهم شد.

انسان با حد و مرزهایی که مشخص می‌کند، به خود عزت می‌دهد. مانند نقاشی که نقاش آن را ترسیم می‌کند، تمام می‌کند؛ اما درنهایت آن را دورگیری می‌کند. یعنی به آن نقاشی رنگ‌، بو و جلا می‌دهد. بالاترین صفت انسان می تواند ادب او باشد که صفات دیگر را کامل می کند.

من به خانم سولماز و هم لژیونی‌هایم می‌گفتم؛ من انرژی تمام هفته خود را از پارک می‌گیرم. برایم حس خیلی خوبی دارد. ما ۳-۴ خواهر و برادر اگر بخواهیم هر هفته با هم قرار بگذاریم و رأس ساعت بیرون برویم، حتماً بعد از ۲-۳ ماه به مشکل برخورد می‌کنیم. یا یک نفر نمی‌آید یا اختلاف پیش می‌آید یا آن برنامه کنسل می‌شود و…اما در کنگره باوجود بالابودن تعداد افراد، همچنان برنامه برگزار می‌شود. در اینجا نظم است و پشت این نظم حتماً ادبی وجود دارد که می‌تواند این گروه را هدایت و به ما حس خوب منتقل کند.

دررابطه‌با تعادل و بی‌تعادلی، انسان اگر از نظر جسمی به بی‌تعادلی برسد، دچار سرگیجه، تاری دید و شل‌شدن عضلات می‌شود که هرکدام از این علائم برای هر شخصی اتفاق بیفتد سریع می‌توانیم به او کمک کنیم و مشکل را حل کنیم.

آیا عدم تعادل روان به‌راحتی مشخص و درمان می‌شود؟ ما باید سعی کنیم روی تعادل روان خود کار کنیم تا بتوانیم برای خود و خانواده ارزش قائل شویم. برای رسیدن به این مسئله باید آموزش ببینیم. آموزش به‌آرامی ما را به تعادل می‌رساند.

دعایی که من همیشه در سفر اول برای خود و مسافرم می‌کردم این بود که؛ به رهایی برسیم. از زمانی که به رهایی رسیدیم، در دعاهای دسته‌جمعی و زنجیره‌ای می‌گویم که من و مسافرم به تعادل برسیم، زیرا زمانی که به تعادل برسی هر چیزی برایت مفهوم پیدا می‌کند، مانند لباس پوشیدن، غذاخوردن و برخورد با افراد. اگر آموزش نبینیم به تعادل نمی‌رسیم.

زمانی که به تعادل برسیم؛ مانند این است که کشتی‌مان به ساحل امن رسیده است. پنج نکته طلایی که دیروز دررابطه‌با تعادل در اینترنت سرچ کردم این بود که؛ تعیین هدف داشته باشیم، یعنی هدف‌های خود را نشانه‌گذاری کنیم. انگیزه داشته باشیم. اعتمادبه‌نفس، برنامه‌نویسی و رفتارهای قاطعانه داشته باشیم تا بتوانیم در مسیر تعادل حرکت کنیم.

حتی برنامه تغذیه سالم، ما را در سفر دوم گذاشتند، یعنی ابتدا باید به تعادل برسیم تا بتوانیم در غذاخوردن هم تعادل داشته باشیم. می‌خواهم بگویم که سفر دوم خیلی مهم است؛ زیرا ما را به تعادل می‌رساند. تعادل به معنی ایجادشدن آرامش و امنیت در ذهن هر فرد و دورشدن از هراس، ترس و آشفتگی‌ها است.

آخرین ترسی که گریبان گیر من شد زمانی بود که، خانم سولماز به من اعلام کردند که برای خدمت در جایگاه استادی، انتخاب شده ام. خیلی ترسیدم اما به خود گفتم، ترس ندارد. من بدترین بحران های زندگی خود را با شما و با حس های خوبی که از شما دریافت کردم، توانستم بگذرانم، اینکه خدمت با حال خوب است، نهایت چند تا خطا می‌کنم و می‌گذرد، مرحله بعدی استاد جلسه بهتری می‌شوم. پس باید به همه این احساسات غلبه کرد تا به تعادل برسیم. 

تایپ: همسفر پگاه - لژیون ششم - نمایندگی رز تهران
ویرایش: راهنما مسافر سمیرا - نمایندگی رز تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: مرزبان خبری مسافر رؤیا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .