جلسه سیزدهم از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی بوئینزهرا با استادی مرزبان همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر سکینه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه(آداب و معاشرت،ادب و بی ادبی،تعادل و بی تعادلی) روز یکشنبه 18 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که امروز در جمع شما عزیزان هستم. از نگهبان جلسه و دبیر تشکر میکنم که این فرصت را به من دادن تا اولین مشارکتم را در خدمت شما عزیزان باشم.از ایجنت همسفر الهه و همه خدمتگزاران شعبه بوئینزهرا و همچنین از راهنما همسفرخدیجه و راهنما همسفر فاطمه تشکر و قدردانی میکنم.
مایهٔ افتخار و خرسندی بنده است که در جمع صمیمی و سرشار از مهر و محبتِ شما عزیزان حضور دارم و توفیق نخستین مشارکت در کنار شما را یافتهام. اما دستور جلسهٔ امروز، با عنوان آداب و معاشرت، ادب و بیادبی، و تعادل و بیتعادلی، موضوعی بسیار حائز اهمیت و قابلتأمل است.
دستور جلسهٔ امروز از سه بخش اساسی تشکیل شده است؛ سهبخشی که پیوندی عمیق و ناگسستنی با یکدیگر دارند و در مجموع، ساختاری شبیه به یک مثلث کامل را پدید میآورند. این نوع نگاه برای ما در کنگره کاملاً آشناست، چراکه در کنگره بسیاری از مفاهیم، در قالب مثلثهایی ترسیم و تبیین میشوند؛ رویکردی هدفمند که موجب میشود مطالب به شکلی منسجمتر در ذهن ما نقش ببندد و ماندگارتر گردد.
این دستور جلسه، در تمامی مراحل زندگی نقشی بس شایسته و تأثیرگذار ایفا میکند؛ چراکه تنها در سایهٔ تعادل است که میتوان به آرامش، امنیت و صلح واقعی دستیافت. تعادل، زمینهساز آرامش درونی و بیرونی انسان است و راه را برای رسیدن به زیستی آگاهانه و هماهنگ هموار میسازد. در واقع، این همان هدف والایی است که همگان در مسیر زندگی در جستوجوی آناند؛ و بیتردید، تحقق آن جز با حفظ و تقویت تعادل میسر نخواهد بود. اگر با نگاهی ژرفتر به فضای اجتماعی بنگریم، بهروشنی درمییابیم که پدیدهٔ عدم تعادل، بهگونهای فراگیر در سطح جامعه گسترشیافته و منحصر به قشر یا طبقهای خاص نیست. نمیتوان چنین پنداشت که این ناهنجاری تنها در میان گروهی خاص پدیدار میشود؛ چراکه در تمامی سطوح اجتماعی، حتی در میان افرادی که از نظر جایگاه اجتماعی، تحصیلات، شهرت یا ثروت در موقعیتی ممتاز قرار دارند، نشانههایی از عدم تعادل به چشم میخورد. این اختلال، دلایل گوناگونی میتواند داشته باشد و هنگامی که انسان دچار بیتعادلی گردد، نخستین چیزی که آسیب میبیند، توانایی تفکر صحیح و سنجیده است. در چنین شرایطی، قدرت تشخیص، تصمیمگیری و مدیریت زندگی بهشدت تضعیف میشود. بیتردید، عدم تعادل در انسان میتواند ناشی از عوامل گوناگون و ریشهدار باشد. زمانی که فردی گرفتار این بینظمی درونی میشود، توان تفکر منطقی و تصمیمگیری خردمندانه را از دست میدهد. در چنین شرایطی، با کوچکترین ناملایمات یا برخوردهای ناخوشایند، واکنشی تند، ناهنجار و بهدور از اخلاق و ادب اجتماعی از خود بروز میدهد؛ رفتاری که نهتنها در شأن مقام والای انسانی نیست، بلکه جایگاه فرد را در نگاه دیگران مخدوش میسازد و روابط او را دچار آسیب میکند. اکنون شایسته است که با تأملی ژرف به این پرسش بنیادین بپردازیم: *علت این بیتعادلی در وجود ما چیست و از کجا سرچشمه میگیرد؟
بیتعادلی در وجود انسان، گاه ریشه در انجام اعمالی دارد که برخلاف ارزشهای انسانی و اخلاقیاند؛ اعمالی که بهتدریج و بهگونهای خاموش، ما را از مسیر مستقیم و زندگی سالم و متعادل منحرف میسازند. تکرار این رفتارهای ناصواب، انسان را از اصول و معیارهای والای انسانی دور کرده و او را بهسوی سردرگمی و ناهنجاری سوق میدهد. از سوی دیگر، یکی از جلوههای پنهانِ عدم تعادل، تبدیلشدن انسان به موجودی یکبعدی است؛ فردی که تنها به یک جنبه از زندگی خویش چنگ میزند و سایر ابعاد وجودی خود را نادیده میگیرد. چنین نگرشی، انسان را از مسیر رشد متوازن بازمیدارد و او را در تنگنای محدودیتهای ذهنی و رفتاری گرفتار میسازد. انسانی که تنها در یک بُعد از زندگی تمرکز دارد، بیتردید دچار نوعی بیتعادلی درونی است؛ چراکه حرکت صرف در یک مسیر و غفلت از سایر جنبههای وجودی، او را از توازن لازم برای یک زیست سالم و انسانی بازمیدارد. برای مثال، فردی که تمام اندیشه و تلاش خود را صرف جمعآوری ثروت میکند و تنها دغدغهاش ثروتمند شدن است، بهمرور از سایر عرصههای مهم زندگی فاصله میگیرد. چنین فردی ممکن است نتواند به خانوادهاش رسیدگی شایستهای داشته باشد، یا در حفظ ارزشها و اصول اخلاقی دچار کاستی شود؛ چراکه ذهن و وجودش یکسره درگیر اندوختن مال و دارایی است.ازاینرو، تکبعدی بودن نیز خود میتواند زمینهساز عدم تعادل شود و انسان را از مسیر رشد همهجانبه و هماهنگ منحرف سازد. تعادل چیست و چرا رسیدن به آن تا این اندازه برای انسان ضروری است؟
تعادل، به معنای پایداری و ثبات در تمامی ابعاد زندگی است؛ از اندیشه و احساس گرفته تا رفتار، گفتار، تغذیه، استراحت، ارتباطات و حتی باورهای معنوی. این مفهوم، فراتر از یک وضعیت روانی یا جسمی، در حقیقت تجلی نوعی هماهنگی عمیق میان اجزای درونی و بیرونی انسان است. در کنگره ۶۰، تعادل نهتنها مفهومی بنیادین، بلکه یکی از ارکان اصلی مسیر درمان و بازسازی شخصیت انسان به شمار میآید. در این مکان، اعتقاد بر آن است که:
» درمان، امری فراتر از دانستن است؛ و تعادل، جایگاهی فراتر از درمان. «
بدین معنا که رسیدن به تعادل، نه صرفاً نشانهای از بهبود، بلکه اوج بلوغ، آگاهی و سلامت حقیقی انسان است.تعادل، آن نقطهٔ میانه و متعادل میان افراطوتفریط است؛ جایگاهی که در آن، انسان در صلح و آشتی با خویشتن، با دیگران و با هستی قرار میگیرد و بیتردید، چنین آرامش و استواریای، مطلوب غایی هر انسانیت که در جستوجوی زندگی سالم، پویا و سرشار از معناست. و دقیقاً به همین دلیل است که فرایند درمان در کنگره ۶۰ تا این اندازه موفق و ماندگار است؛ چراکه در اینجا، درمان تنها به رهایی جسم از وابستگی خلاصه نمیشود، بلکه با رسیدن به تعادل درونی و بیرونی همراه است.تعادل، همان پایداری حقیقی است؛ پایداری در فکر، رفتار، احساس، و شیوه زندگی. درمانی که بر پایهٔ تعادل بنا شود، درمانی است پایدار، ریشهدار و عمیق.از همین روست که درصد بازگشت در میان رهایافتگان کنگره ۶۰ بسیار اندک است. زیرا آنها نهتنها از بند اعتیاد رها شدهاند، بلکه به مرحلهای از رشد و تعادل رسیدهاند که توان حفظ سلامت جسم و جان خود را یافتهاند.تغییری که باید در انسان ایجاد شود، باید بهگونهای باشد که جسم، روان و جهانبینی او بهصورت همزمان رشد و تعالی یابند. چراکه در مثلث درمان، یک ضلع به جسم و روان مربوط میشود و ضلع دیگر به جهانبینی. با بهرهگیری از آموزشهای ناب و بهروز کنگره، میتوانیم سطح دانایی خود را ارتقا دهیم و زمینهساز تحولاتی عمیق و پایدار در وجود خود باشیم.اگر دانایی ما رشد نکند، نه در درون ما تحولی رخ خواهد داد و نه در جهان بیرون. در چنین شرایطی، هرگونه تغییر سطحی و ناپایدار خواهد بود، مگر آنکه داناییمان به دانایی مؤثر تبدیل شود - یعنی دانشی که در عمل به کار گرفته میشود. چنانکه گفته شد، تعادل به معنای پایداری است، و میتوان بازتاب دیگری از این مفهوم را در واژهٔ "عدالت" یافت؛ چراکه عدالت نوعی نظم و توازن در جایگاهها و اندازههاست.عدالت یعنی هر چیز در جای خودش و به اندازهٔ خودش قرار گیرد. اگر بخواهیم سفری درست و سالم را آغاز کنیم و به تعادل برسیم، لازم است اضلاع مثلث درمان - جسم، روان و جهانبینی - به طور همزمان و هماهنگ رشد کنند. این، معنای حقیقی عدالت است: هماهنگی، توازن و قرارگرفتن هر عنصر در جای شایستهاش. زیرا ما آگاهیم که خواستهٔ نیروهای منفی، افراطوتفریط است؛ اما خواستهٔ ما، رسیدن به تعادل و آرامش پایدار است.برای رسیدن به تعادل، باید جسم، روان و جهانبینی انسان بهصورت همزمان رشد کنند. در مثلث درمان، این سه ضلع بهگونهای درهمتنیدهاند که بدون پیشرفت همزمان آنها، هیچ تغییر پایداری ممکن نخواهد بود. آموزشهای ناب و علمیِ کنگره بستری فراهم میکنند تا داناییمان افزایش یابد و به دانایی مؤثر تبدیل شود - یعنی دانشی که در زندگی جاری میشود و ما را دگرگون میسازد.تعادل، در اصل، همان پایداری است؛ و معنای دیگر آن را میتوان در مفهوم عدالت یافت - عدالتی که هر چیز را در جای خود و به اندازهٔ خود مینشاند. این معنا، پایهای است برای هر تحول واقعی.برای دستیابی به چنین تعادلی، باید در مسیر آموزش گام برداشت و از فرصتهای کنگره بهره برد. البته این مسیر بدون رعایت قوانین و حفظ حرمتها، نتیجهای نخواهد داشت. همانگونه که ورود به هر جمع یا ارتباط با هر فرد نیازمند احترام به اصول است، در کنگره نیز رعایت حرمتها، ضامن یک سفر موفق و رسیدن به تعادل درونی و بیرونی است.در زندگی روزمره و در بستر اجتماع، گاه با وضعیتهایی مواجه میشویم که تعادل روانی و رفتاری افراد برهم میخورد. این ناهماهنگی درونی میتواند مانع از شکلگیری روابط سالم و مؤثر میان انسانها گردد. چنین شرایطی ممکن است در هر زمان و مکانی رخ دهد؛ حتی در کوتاهترین لحظات، تغییری اندک در حالوهوای فردی میتواند او را از تعادل خارج کند. برای نمونه، این عدم تعادل میتواند در صف نانوایی پدید آید، یا در حین رانندگی، و در هر موقعیتی که آدمی با دیگران در تعامل است، نمود پیدا کند.اگر ما نسبت به آداب و مقررات حاکم بیتفاوت باشیم و آنها را رعایت نکنیم، نتیجهاش بروز بیتعادلی در روابط انسانی خواهد بود. چنین بینظمی نهتنها آرامش فردی و جمعی را بر هم میزند، بلکه شکل و شیوهٔ زندگی را نیز دستخوش آشفتگی میسازد. ساختاری که میتوانست جلوهای زیبا و منظم داشته باشد، به دلیل بیتوجهی ما به اصول رفتاری، دچار خدشه میشود و آن زیبایی مورد انتظار از میان میرود. در زیست اجتماعی، ما ناگزیر به پذیرش مجموعهای از مقررات و هنجارها هستیم. این قواعد باید محترم شمرده و رعایت شوند. زندگی اجتماعی، آیینهایی دارد: از شیوهٔ رفتوآمد و برقراری ارتباط گرفته تا آداب رانندگی، سلامدادن، احوالپرسی و حتی نحوهٔ ورود به جمع. رعایت این آداب، ضامن سلامت روابط و پایداری نظم در جامعه است.در بستر زندگی اجتماعی، گاه با موقعیتهایی مواجه میشویم که تعادل روانی و رفتاری افراد دچار اختلال میشود. این بیتعادلی میتواند مانع از شکلگیری روابطی سالم و سازنده گردد. چنین حالتی ممکن است در هر زمان و مکانی رخ دهد؛ حتی در لحظهای کوتاه، تغییر کوچکی در شرایط یا ذهنیت یک فرد میتواند او را از مدار تعادل خارج سازد. برای نمونه، این وضعیت میتواند در صف نانوایی یا حین رانندگی پدید آید، و بهسادگی تعامل انسانی را مختل کند.اگر آداب و قواعد اجتماعی را نادیده بگیریم و به اصول رفتاری بیتوجه باشیم، بیتعادلی بیشتری در روابطمان بروز خواهد کرد. این بینظمی، نظم زندگی را برهم میزند، ساختار زیستن را دچار تزلزل میکند و زیبایی و هماهنگی طبیعی آن را از بین میبرد. جامعه بر پایه مقرراتی نانوشته و آدابی دقیق شکلگرفته است.
از چگونگی رفتوآمد و ارتباطگیری، تا شیوههای احوالپرسی، رانندگی، و حتی ورود به یک جمع، همگی نیازمند رعایت آیینهایی مشخصاند. احترام به این اصول، تضمینکنندهٔ سلامت تعاملات و استمرار آرامش اجتماعی است.رفتار پسندیده، در حقیقت یکی از والاترین ویژگیهای انسان است؛ رفتاری که افزون بر جلب احترام دیگران، موجب احساس رضایت، اعتمادبهنفس، و آرامش درونی فرد نیز میگردد. حفظ تعادل در گفتار و کردار، و در مناسبات اجتماعی، نهتنها موجب رشد و بالندگی شخصیت فردی میشود، بلکه چهرهای موزون، سنجیده و دوستداشتنی از انسان در جامعه به نمایش میگذارد. چنین فردی، هم خود در آرامش است و هم مایهٔ آرامش دیگران.در نگاهی کلان، «آداب و معاشرت» را میتوان مجموعهای از رفتارهای نیکسرشتاند و سنجیده دانست که ریشه در درک متقابل، ادب، و ارزشهای انسانی دارند. این رفتارها نهتنها در درون ما احساس آرامش، لذت و رضایت ایجاد میکنند، بلکه زمینهساز تعاملات سالم و محترمانه در سطح اجتماع نیز هستند. هنگامی که فرد به این آداب پایبند باشد، نه موجب رنجش دیگری میگردد و نه خود دچار آشفتگی درونی میشود، بلکه با رفتار خود، بذر آرامش و اعتماد را در دل جامعه میپراکند.در حقیقت، جوهره این گفتار بر آن است که جهان هستی بر پایه قوانینی حکیمانه استوار است؛ قوانینی که اگر با آنها همسو شویم، زندگیمان به نظمی درونی و بیرونی خواهد رسید. زیستن نیز همچون طبیعت، دارای قواعد، آداب، و چارچوبهایی است که رعایت آنها شرط اصلی آرامش، رشد و تعادل در حیات فردی و جمعی است. بیتوجهی به این اصول، گسست در روابط انسانی و فروپاشی اخلاق اجتماعی را در پی خواهد داشت؛ درحالیکه تعهد به این آداب، ما را در مسیر زندگیای متعادل، شریف و سرشار از احترام متقابل هدایت میکند.
.jpg)
مرزبان کشیک: همسفرسمیه
تایپ، ویرایش: همسفرمعصومه رهجوی راهنما همسفرآمنه (لژیون دوم)
عکس: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفراعظم (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر مینا، رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بوئینزهرا
- تعداد بازدید از این مطلب :
86