در دوران نامزدی، من به بعضی از رفتارهای همسرم مشکوک شده بودم چون اصلا تعادل روانی نداشت منیتش خیلی زیاد بود. وقتی در آن دوران به منزل ایشان میرفتم من را تنها می گذاشت و می گفت من به خانهی دوستانم شب نشینی میروم و وقتی به خانه بر میگشت از بوی لباسهایش متوجه میشدم که چیزی مصرف کرده است ولی چیزی بهش نمیگفتم، تا اینکه بعد از مراسم عروسیمان موضوع را بهش گفتم؛ اما زیر بار نرفت و گفت: تفریحی مصرف میکنم. اما چندی نگذشت که فهمیدم، هرروز داره مصرف می کنه تا اینکه پسرم به دنیا آمد و من توقع داشتم که بعد از تولد فرزندمان ایشان مواد را کنار بگذارند اما این اتفاق نیفتاد، همچنان به فکر رفقایش بود و روزگار را با آنان سپری میکرد هر کجا که منزل استیجاری میگرفتیم؛ در نبود من همهی رفقایش را در منزلمان جمع میکرد و صاحبخانه که متوجه این موضوع شده بود ما را بیرون میکرد، مسلما این اشتباه مستاجر را هیچ صاحبخانهای قبول نمیکرد، کار هر روز من شده بود بحث و دعوا کردن، پس از مشاجرههای طولانی من مجبور به ترک خانه میشدم که اصلا فایده هم نداشت، بالاخره بعد از گذشت 17سال تخریب، با کنگره آشنا شدیم؛ مسافرم 10ماه سفر کردند و بدون کوچکترین اذیتی سفرش را به پایان رسانید خدا راشکر میکنم که سفر کردند و رهاییشان را گرفتند. به امید رهایی همه عزیزان سفر اولی کنگره۶۰.
نویسنده:همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)
تایپ و ویرایش: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم )
بارگزاری:همسفر زهرا نگهبان سایت رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
140