جلسه دوازدهم از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی بوئینزهرا با استادی مسافر نیکوتین همسفر ساغر، نگهبانی همسفر سکینه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «دخانیات (سیگار، قلیان، ناس، پیپ، ویپ)» روز یکشنبه ۱۱ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را سپاسگزارم که به من فرصت داد بار دیگر در این جایگاه خدمت کنم و از نگهبان و دبیر جلسه تشکر میکنم. از ایجنت، مرزبانان و راهنمایان تشکر میکنم که بنده را همراهی کردند. خوشآمدگویی به تکتک شما عزیزان و یک خیر مقدم خاصتر به خودم، چون هر کسی که بیرون از کنگره است شاید هنوز اذن حضورش به این جمع صادر نشده که در این جمع قرار بگیرد. دستور جلسه امروز راجع به سیگار، قلیان، ویب و پیپ است که امروز ما در جامعه استفاده از آن را بهوفور میبینیم.
میخواهم بگویم که تخریب من کمتر از تخریب نیکوتین آقای مهندس نبود، ۱۷ سال مصرف سیگار داشتم و مصرف سیگار من اول با یکی دو نخ سیگار یواشکی شروع شد و اوایل پدرم سیگار را روشن میکرد، میرفتند آشپزخانه تا برگردند من دوست داشتم از پوکی که پدرم میزند و لذتی که میبرد من هم استفاده کنم. اینکه مصرف سیگار پدر من در خانه به پدرم احساس قدرت میداد و اینکه همه به او احترام میگذاشتند، مادرم برایش بهترین جاسیگاری را میآورد؛ مثلاً به من یک نیمنگاهی میکرد و من میدانستم که باید برایش جاسیگاری بیاورم و به خواهر کوچکم که نگاه میکرد، باید میرفت و فندک را میآورد. از اینکه در خانه خیلی دختر پرجنبوجوشی بودم منهم دوست داشتم از این قدرت استفاده کنم و همه چیز را به نفع خودم تمام کنم.
از وقتی وارد دانشگاه شدم و برای اینکه دستم در جیب خودم بود راحت میتوانستم سیگار برای خودم تهیه کنم، از کسی پول توجیبی نمیگرفتم رفتهرفته راه برایم بازتر شد، دوستان دیگری پیدا کردم که با آنها در مسیر ضد ارزشها قرار گرفتم و دیگر ترسی نداشتم از اینکه پدرم و مادرم متوجه مصرف من شوند، دیگران نظرشان را بگویند، زندگی آینده من چه میشود. دوست داشتم از این قدرت استفاده کنم.
من و مسافرم با معاشرتی که داشتیم زندگی خودمان را شروع کردیم؛ چون شخصیت فعالی داشتم دستم در جیب خودم بود و از کسی پول توجیبی طلب نمیکردم، کاملاً همه چیز برایم مهیا بود از هیچچیز نمیترسیدم، وقتی با مسافرم میخواستیم به مسافرت برویم اول برای خودم یک بوکس سیگار میخریدم، مسافرم اصلاً سیگاری نبود میگذاشتم در داشبورد ماشین و میگفتم دست به سیگار من نمیزنید و همه بوکس سیگار را خودم تمام میکردم. روزها گذشت تا اینکه اذن ما صادر شد و چرخ گردون ما را به کنگره۶۰ آورد.
نکتهای که در دستور جلسه و حرمتها خوانده میشود، همسفرانی که مصرف دارند نمیتوانند بهعنوان همسفر در کنگره باشند و من احساس میکردم که بین شماها که شال سفید سرتان هست شال سیاه سر من است و تمام گردوغبار نیکوتین روی سرم است و از آن به بعد سیگار کشیدن به حس خوب نمیداد، حتی زمانی که بیرون از کنگره یا شمال میرفتیم عذاب وجدان میگرفتم.
این موضوع را برای رهجوهای شعبه کاسپین تعریف کردم و همه میگفتند؛ ساغر شما چهقدر تخریب داشتید برای شما هم تعریف میکنم که بدانید سیگار با آدم چهکار میکند. وقتی سیگار میکشیدم و بین دو تا انگشتانم میگذاشتم، دستم را از شیشه ماشین بیرون میبردم، همیشه فکر میکردم باکلاس هستم و با همه فرق میکنم و یک سروگردن از همه بالاترم. وقتی که سیگار میکشیدم و دود سیگار را که بیرون میدادم و فوت میکردم، همیشه به عمقش نگاه میکردم و شکل ابری که تشکیل میشد آنقدر به من انرژی کاذب میداد که آن زمان با هیچچیز عوض نمیکردم.
میخواهم این را بگویم که وقتی سیگار میکشیدم و زمانی که به واسطه مسافرم به کنگره آمدم پیش خود گفتم: خدا چهقدر من را دوست دارد شاید تا الآن اگر من مصرفکننده بودم، حتماً کپسول اکسیژن روی دوشم بود؛ اما بعد از اینکه پایم به کنگره باز شد خدا را شکر میکنم که یکی از اعضاء ابتدایی شعب قزوین بودم که توانستم مسیر درمان را پیدا کنم، خودم را نجات دادم، زندگیام و فرزندانم را نجات دادم و حتی مصرفکننده هروئین یعنی مسافرم نجات یافت. اکنون صبح که بیدار میشوم خدا را شکر میکنم و جلوی آینه میایستم و میگویم؛ آفرین ساغر خودم را تشویق میکنم.
خوشحالم که بین شما همسفران هستم، ساغری که مرز ۴ سال رهایی نیکوتین و جزء سردمداران ویلیام وایت نمایندگی قزوین است. من توانستم اولین نفر در قزوین رهایی ویلیام را بگیرم و بعد از من راهنماهای بسیار زیادی از شعبههای کاسپین، دهخدا، الوند بیرون بیاید و همسفرانی را در لژیون خودشان قرار بدهند. اگر همسفری با مصرف سیگار، قلیان، ویب و هرگونه مواد مخدر که بعد از دو ماه که در لژیون قرار میگیرد، مصرف هرگونه آنتی ایکس داشته باشد، همسفر محسوب نمیشود و باید در لژیون مسافر قرار بگیرد، میخواهم به شما بگویم که این ضد ارزش را از خودتان دور کنید.
برای یک مادر که بخواهد بچهدار شود، اینها همه تأثیر مخربی در اعصاب و روانش دارد و شخص را به هم میریزد. خدا را شکر میکنم که من هم توانستم سفر ویلیام انجام بدهم و این دستور جلسه آنقدر ارزش دارد که آقای مهندس توانستند در دستور جلسات بگنجاند. مسئله بعدی این بود که ترس از قضاوت داشتم، باعث شود من در لژیون سیگار قرار نگیرم و اعلام سفر نکنم؛ اما با یاری راهنمایم همسفر محدثه توانستم بر این ترسم غلبه کنم و با شجاعت تمام بهعنوان مسافر اعلام سفر کنم که آن لحظه مانده بودم، من مسافرم یا همسفرم؟ از تکتک شما همسفران تقاضا میکنم که اگر مصرفکننده سیگار دارید حتماً کنگره۶۰ را معرفی کنید تا در لژیون ویلیام شرکت کنند و به رهایی برسند.
.jpg)
اهداء لوح لژیون سردار به همسفران
.jpg)
مرزبان کشیک: همسفر محبوبه
تایپیست: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون اول)
عکاس: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفراعظم (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون اول)
همسفران نمایندگی بوئینزهرا
- تعداد بازدید از این مطلب :
244