گاهی در سکوت یک نگاه، در دردِ یک خاطره، در صدای آهسته یک دعا، بذرِ نجاتی کاشته میشود که سالها بعد، در آفتابِ عشق و آگاهی، به درختی پرشکوفه بدل میگردد. هر سفرِ رهایی، تنها عبور از تاریکی نیست؛ تولدی دوباره است در روشناییِ فهم، صبر و ایمان. خانوادهای که امروز میهمان ما هستند، تنها خانوادهای نیستند که از مسیر سختِ اعتیاد عبور کردهاند؛ آنان مسافرانِ نور بودهاند و همسفرانشان، فانوسهای این راه. هر کدامشان آینهای است از تغییر، آموزش و خدمت. با هم همراه میشویم تا بشنویم از لحظههای تاریک و روشن، از نجوای امید در دلِ ناامیدی و از تولدِ دوباره یک خانواده رهاشده». شما مخاطبان همیشگی را به خواندن مصاحبه این خانواده خدمتگزار دعوت مینماییم.
مسافر علی با بیش از ۲۵ سال تخریب مصرف انواع مواد مخدر سفر درمان خود را در کنگره ۶۰ با روش DST و داروی اپیوم آغاز کرد. او با راهنمایی مسافر حسین و طی ۱۰ ماه و ۷ روز تلاش مستمر، در تاریخ ۱۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ به رهایی رسید و هم اکنون ۱ سال و حدود ۱ ماه هست به دستان پر توان آقای مهندس رها هستند.
مسافر علی:
از زمان شروع درمان چه تغییراتی در شما اتفاق افتاد که برایتان ارزشمند بود؟
از زمانی که وارد مسیر درمان شدم، بزرگترین تغییری که در من ایجاد شد بازگشت آرامش به زندگیام بود. یاد گرفتم که مسئولیت رفتار و احساساتم را بپذیرم و کمکم اعتمادبهنفسِ از دسترفتهام را بازسازی کنم. نگاهم به زندگی و اطرافیانم عوض شد؛ دیگر بهجای فرار از مشکلات، سعی میکنم با آنها روبهرو شوم و راه درست را انتخاب کنم. این تغییرات برای من خیلی ارزشمند است؛ چون احساس زندهبودن میکنم، نه فقط زندهماندن.
به نظرتان حضور خانوادگی در این مسیر چه تأثیری در پروسه درمان دارد؟
حضور خانواده مانند نوری است که مسیر تاریک درمان را روشنتر میکند. وقتی خانواده هم در کنار مسافر حرکت میکند، هم انگیزه بیشتری ایجاد میشود، هم سوءتفاهمها و فاصلهها کمکم از بین میرود. همسفر بودن نه فقط همراهی فیزیکی، بلکه نوعی مشارکت عاطفی است که باعث میشود مسافر حس کند تنها نیست و کسی هست که به او ایمان دارد.
چه پیامی برای مسافرهایی دارید که در ابتدای راه دچار ترس و تردید میشوند؟
میفهمم ترس و تردید در شروع راه طبیعی است؛ زیرا وارد مسیری میشوید که قبلاً تجربهاش نکردهاید؛ اما بدان که در این مسیر تنها نیستی. کسانی هستند که مثل تو بودهاند و حالا دارند زندگی جدیدی را تجربه میکنند. فقط کافی است به خودت و این راه اعتماد کنی و قدم اول را محکم برداری. تغییر ممکن است و تو هم میتوانی. فقط باید بمانی، گوش بدهی و عمل کنی.
همسفر فاطمه (مرزبان گروه خانواده):
بزرگترین تغییری که کنگره در زندگی خانوادگی شما ایجاد کرد چه بود؟
بزرگترین تغییری که کنگره۶۰ در زندگی من ایجاد کرد این بود که یاد گرفتم مسئولیت زندگی خودم را درست و بهاندازه قبول کنم. من همیشه بیش از حد مسئولیتپذیر بودم، حتی برای چیزهایی که به من مربوط نبود و این باعث شده بود از درون خسته و فرسوده شوم. از طرفی هیچ اعتقادی هم به درمان نداشتم و فکر میکردم بهبودی واقعی امکانپذیر نیست؛ اما کنگره۶۰ باعث شد هم به درمان باور پیدا کنم و هم درمان واقعاً اتفاق بیفتد. علاوه بر بهبودی جسمی، آرامش فکری پیدا کردم و نگاهم به زندگی و مسائل اطرافم تغییر کرد. جهانبینیام وسیعتر شد و حالا بهتر میفهمم که چطور با خودم، اطرافیانم و زندگی برخورد کنم.
در طول این مسیر با چه چالشهایی مواجه شدید و چطور با آنها کنار آمدید؟
در این مسیر با چالشهای زیادی روبهرو شدم؛ ولی بزرگترین چالش برای من زمانی بود که باید با ترسها و تردیدهای درونی خودم روبهرو میشدم. من ایمان داشتم که اگر درمانی وجود داشته باشد تنها در کنگره اتفاق میافتد و به همین دلیل وارد کنگره شدم؛ اما در ابتدای کار با چالشهایی مثل صبر کردن و درک اینکه درمان یک فرآیند زمانبر است، مواجه شدم. مشکلات دیگری هم مثل مواجهه با رفتارها و عادتهای قدیمی خودم و تغییر آنها وجود داشت؛اما چیزی که به من کمک کرد این بود که کنگره به من یاد داد باید با هر مرحله از درمان صبور باشم و همیشه خودم را در مسیر رشد ببینم. مهمترین درسی که گرفتم این بود که بهجای تلاش برای کنترل همهچیز باید بپذیرم که بعضی مسائل زمان میبرند و فرآیند تکاملی انسانها با یکدیگر متفاوت است و در نهایت هر انسانی مزد تلاش خودش را خواهد گرفت.
آیا اولین جلسهای را که شرکت کردید به خاطر دارید؟ چه چیزی باعث شد که بمانید و به مسیر خود ادامه دهید؟
بله! اولین جلسهای که در کنگره شرکت کردم جشن راهنما بود. چیزی که باعث شد در اینجا بمانم جو مثبت و دوستانهای بود که در آن جلسه احساس کردم. خیلی خوش گذشت و حس کردم اینجا جایی است که میتوانم خودم را پیدا کنم. انگار این تکه از زمین با همهجا فرق داشت. وقتی دیدم افراد دیگری که روزی مثل من در شرایط سخت بودند حالا با امید و انگیزه زندگی میکنند این باور در من شکل گرفت که حتما این مسیر میتواند به من کمک کند. بعد از جلسه با ذوق و شوق برای بچههایم تعریف کردم و احساس کردم اینجا جایی است که میتوانم برای تغییر به سمت بهتر شدن حرکت را شروع کنم. این تجربه باعث شد تصمیم بگیرم که کنگره را به شکل جدی ادامه دهم و مسیر درمانم را آغاز کنم.

همسفر آتوسا (نگهبان سایت):
زمانی که برای اولینبار وارد کنگره شدید چه احساسی داشتید؟
اولینباری که به کنگره آمدم وجودم پر از ترس و خشم بود و تمام افکار من درگیر این بود که چرا من باید به کنگره بیایم؟ مگر من مصرفکننده هستم؟! آن زمان را خوب به خاطر دارم که با چه حال بدی در جلسات شرکت میکردم و انتظار معجزه یکشبه را داشتم. اگر اکنون در این مکان مقدس حضور دارم، بابت تلاشهای مادرم بود که من را با کنگره آشنا کرد و نگذاشت از مسیر خارج شوم.
همسفر بودن چه چیزی را به شما آموزش داد که امروزه در جامعه کمتر دیده میشود؟
از زمانی که آموزشها کمکم در من شکل گرفت ارتباط با افراد در جامعه برای من سختتر میشد. اینکه دیدگاه من با دیگر همسالانم متفاوت است در ابتدا آزاردهنده بود؛ اما با مرور زمان آموختم که چگونه خود را با هر شرایطی وفق دهم. نکته همین است همسفر بودن به من آموخت که باید متفاوت بود اما در جهت مثبت. باید مانند مایعات خود را بر اساس ظرفی که در آن قرار میگیریم، شکل دهیم. باید برای رسیدن به روشنایی تاریکی شب را طی کنیم. در ابتدا شاید همهچیز تاریک و سخت بهنظر برسد؛ اما قطعاً میوه آن ارزش اینهمه صبر را دارد.
آیا بودن در کنار خانواده در این مسیر باعث شد که رابطهتان عمیقتر یا متفاوتتر باشد؟
قطعاً همینطور است؛ همانطور که همه ما بهخوبی میدانیم حضور در جمع باعث میشود که همه بتوانند از تجربیات هم استفاده کنند و زمانی که انسان تصمیم بگیرد مسیر را به تنهایی طی کند توسط نیروهای بازدارنده نابود میشود. در کنگره هم همینطور است؛ اینکه اعضاء خانواده در کنار مسافرشان حرکت کنند در برابر ناملایمات زندگی ایمن میشوند و همسفری که خود در حال آموزش باشد بهخوبی بلد است چگونه با مسافر خود برخورد کند. گویی کنگره به همه اعضاء خانواده زبان مشترکی آموخته است؛ خانوادهای که شاید در گذشته با هم ارتباط خوبی نداشتند، الان میتوانند ساعتها درباره مسائل مختلف با هم صحبت کنند و به نتیجه مطلوب برسند و این باعث عمیقتر شدن محبت بین اعضاء خانواده است.
همسفر کسری:
چه چیزی در کنگره۶۰ یاد گرفتید که در بقیه ابعاد زندگی هم به کارتان آمده؟
جریان حسها؛ اینکه فهمیدم هر چیزی در اطراف ما دارای حس است، حتی صندلی که ما روی آن مینشینیم. حس مثبت و منفی یا نیروهای بازدارنده برای من جذابترین قسمت است؛ زیرا متوجه شدم با چه انسانهایی رفتوآمد کنم و برای حسهایم ارزش قائل باشم.
از دیدگاه شما آیا کنگره۶۰ فقط جایی برای درمان اعتیاد است؟
خیر؛ به قول آقای مهندس حسین دژاکام درمان اعتیاد مانند بلند کردن مگسی از روی شلوار بوده. اکنون در حوزه درمان سرطان، MS و بیماریهای دیگری که بیرون از کنگره هیچ درمانی ندارند، فعالیت میکنند و مقولهی جهانبینی که در بهتر زندگی کردن و پیدا کردن آرامش خیلی به من کمک کرد.
دوست دارید در آینده در چه قسمتی از کنگره۶۰ فعالیت کنید؟ چرا؟
راهنمایی؛ شاید از هر کسی داخل کنگره سؤال کنید همین جواب را بدهد. من هم مثل بقیه خیلی دلم میخواهد این جایگاه خدمتی را تجربه کنم و به همسفرانی مثل خودم که در دوره مصرفِ مسافرشان در ناامیدیِ اینکه اعتیاد درمان ندارد به سر میبردند، کمک کنم. من هم اولین بار که وارد کنگره شدم در همین ناامیدی بودم که اعتیاد درمان ندارد ولی با راهنماییهای مسافر محمود، راه برای من نمایان شد.
«مسیر رهایی این خانواده تنها پایان یک درد نبود، آغاز فهمی تازه از زندگی بود؛ سفری که نهفقط یک نفر، که تمام اعضاء خانواده در آن قدم برداشتند. حضور فرزندان در نقش همسفر نشانی بود از آنکه این راه میتواند پلی باشد میان نسلها؛ پلی به سمت آگاهی، عشق و انتخابهایی روشنتر. برای هر پدر، مادر یا جوانی که هنوز درگیر تاریکیهاست کنگره۶۰ فقط یک مکان درمانی نیست؛ مدرسهای است برای ساختن دوباره خود و خانواده. راه باز است و هر کسی که بخواهد، میتواند از نو آغاز کند. حتی اگر همهچیز از هم پاشیده باشد، حتی اگر دیر به نظر برسد. امید همینجا در کنار شماست. فقط کافی است قدم اول را بردارید.»
مصاحبه کننده: همسفر سعیده مرزبان خبری
ویراستاری و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1551