چهارمین جلسه از دوره سوم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی قائمشهر روز پنجشنبه، با استادی دیدهبان مسافر مجید سلامی، نگهبانی ایجنت مسافر مهران، دبیری مسافر کمیل با دستور جلسه "هفته دیده بان" پنجشنبه 1 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم، امیدوارم حال همگی شما خوب باشد. خدا را شکر بعد از چهار یا پنج سال شعبه قائمشهر راهاندازی شد.
بعد از پنج، شش سال توانستم بیایم و در خدمت شما باشم. برداشت من در ذهنم از شعبه قائمشهر، یک مکان کوچک بود، ساعت ۳ وقتی آمدم با یک سالن بزرگ روبهرو شدم.
کار دیدهبان همین است که ببینند نه اینکه تجسس کنم. همینکه وارد میشویم که کنگره چه چیزی نیاز دارد، برق، سیستم صوتی و... چهطور است.
دیدم که چقدر صندلی چیدند. پرسیدم شما اینهمه صندلی میخواهید چهکار؟ گفتند: آقا کم هم میآید، گفتم؛ یعنی اینهمه جمعیت دارید؟ تصورات ذهنی من این نبود، فکر میکردم نصف این جمعیت یا یکسوم این جمعیت هستند. شعبه خیلی خوبی است حس و حال خوبی دارد.
انرژی خیلی خوبی است. امیدوارم که بهتر از این هم بشود و بتوانیم از کنار این نمایندگی یک نمایندگی بهتری بیرون بکشیم. استان مازندران این پتانسیل و توانایی را دارد، انشاءالله که این اتفاق بیفتد.
من این هفته را تبریک میگویم بهتمامی اعضای نمایندگی قائمشهر و کنگره ۶۰ دوستان و همکاران عزیز و جناب مهندس دژاکام و خانواده محترمشان. جشن دیدهبان جشن ما نیست؛ بلکه جشن همه ماست. اگر آقای سلامی این کار را کرده، آقای اشکذری این کار را کرده بهتنهایی کار ما نیست.
آقای اشکذری در مشارکت پارسال گفتند کار تیمی هدفمند انجام میشود. منظورشان این نیست که تیم باشد. ما در کنگره ۶۰ یک تیمی هستیم که همبستگی داریم و کار مشارکتی انجام میدهیم. مشارکت خیلی مهم است و جز قوانین است کار ما کار تیمی است علت این جشنها این نیست کف بزنیم سوت بزنیم جشن دیدهبان است و کار مشارکتی همه باید در آن مشارکت داشته باشیم؛ اما چند تا جشن داریم در کنگره ۶۰ که یکی از این جشن ها علت اصلی این است که متوجه شوید اصلاً دیدهبان چه است و چه خدمتی انجام میدهد. دیدهبان را از فضا نیاوردهاند، دیدهبانان از دل همین اعضایی که اینجا نشستهاند انتخاب میشوند.
تمام خدمتگزاران از انتخاب اعضا انتخاب میشوند؛ ولی ما دیدهبانان از طریق فیزیکی انتخاب میشویم تنها کسی که شاید نیاز به حضور فیزیکی نباشد پروفسور ویلیام است. از نظر معنوی نیاز است؛ ولی فیزیکی نیاز نیست آقای ویلیام است که به نظر من که ۲۵ سال در کنگره هستم، کنگرهایتر است؛ چون هر هفته با آقای مهندس مکاتبات دارند و گاهی اوقات مهندس در سایت میگذارد. اطلاعاتشان از کنگره دقیق است. در غیر این صورت ما هم مانند شما هستیم. سال ۷۹ من که به کنگره میرفتم، انتهای سالن آن موقع که من میآمدم کنگره ۶۰ روزهای دوشنبه بود یک جلسه را در شعبه آکادمی داشتیم که نامش سهروردی بود سه جلسه هم در شعبه انقلاب داشتهایم در خیابان مهدیزاده. کلاً چهارتا جلسه داشتهایم آن روزی که من آمدم ۴ یا ۵ نفر جلسه باز بودیم که روز اولی بود من وارد کنگره ۶۰ شدهام تعداد ما خیلی کم بوده؛ ولی من میآمدم و میرفتم انتها مینشستم، نه با کسی صحبت میکردم و نه با کسی کاری داشتم و فقط منتظر بودم پاهایم از کنگره بریده بشود.
آقای مهندس یک مثال قدیمی میزند که یک نفر رفت آبشار نیاگارا خودش را از بالاپرت کرد پایین هی اینطرف آن طرف را نگاه میکرد، عکاسها از ایشان عکس میگرفتند. عکاسها به آن گفتند آقا کجا را نگاه میکنی شما رکورد را شکاندی گفت من دنبال آن کسی میگردم که من را هول داده حضور من در کنگره و خیلیها به این شکل است که بگردیم ببینیم چه کسی هولمان داد.
من آمدهام نهتنها من؛ بلکه همه کسانی که آن جا بودهاند؛ مانند من بودند، همه سقوط آزاد بودند از گروههای دیگر و خانههایشان را ترک کرده بودند؛ مانند من. حتی من از آنها بهتر بودم، حالا تزی که داشته بودم ۵۰ روز شیره را دودی کم کرده و به ۲۰ دود رسیدهام، با خانوادهام جروبحث کردم. اینها رفتند خانه پدر و مادر خودشان؛ ولی من بودم با پسرم بهخاطر اینکه آنها برگردند ترک کردم ۵۰ روز سفر داشتهام از آنهایی که میآمدند خیلی متعادلتر بودم. حرکت کردم، حالا با فراز و نشیبهای زیادی تا آنجایی که خدا من را دوست داشت باحال خراب وصل شدم به آقای مهندس. آن روزها هر ده روز یک نفر میآمد نزد آقای مهندس. از صبح میآمدیم دوتایی مینشستیم صبحانه میخوردیم تا یک نفر از در بیاید. نفری یک پاکت سیگار میگذاشتیم بغل دستمان، چایی، سیگار، چای، یک سیگار تا ظهر، ظهر هم مهمان آقای مهندس میرفتیم کباب میخوردیم میآمدیم. باحال خراب من و خیلیها که دور آقای مهندس بودند.
آقای مهندس یکدانه برند داشت و داشت روی آن کار میکرد اسمش مهدی بود و به او میگفتند مهدی تزریقی، یک سی دی هم در موردش صحبت کردند که آن هم یا ۷ ماه گذشت مرد آقای مهندس پروژهاش به هم خورد. اینهایی که توضیح میدهم میخواهم بگویم با چه وضعیتی لشکر شکستخورده به این جا رسید.
آقای مهندس در سال ۷۹ دو سال پاکی داشت و هیچکسی را کنار خودش نداشت. این را همهجا میگویم یکی بود، یکی نبود، غیر از آقای مهندس هیچکس نبود. خودش درمان شد به روش دی اس تی خودش نگهبان بود، خودش راهنما بود، خودش بنیان بود، خودش دیدهبان بود، خودش بهتنهایی با یک لشکر شکستخورده فرقش در چه بود؟ فرقش در این بود که اول به راهی که شروع کرد ایمان داشت، دوم مبدأ و مقصد راهش مشخص بود.
میدانست که کجا شروع کرد و کجا؛ باید تمام کند و تمام این مسیر سیدیها سال ۷۳ را برای شما میگوید. کنگره ۶۰ از سال ۷۱ و ۷۲ شاید از قبلتر برنامهریزیهایش شده بود و به آن نویدش را داده بودند. مبدأ و مقصد مشخص بود و این مبدأ و مقصد خیلی مهم است و نقشه راه هم خیلی مهم است.
شما از اینجا میخواهید تهران بروید مبدأ قائمشهر است، مقصد تهران است. از کجا بروید که به ترافیک نخورید؟ در برفگیر نکنید. این خیلی مهم است که آقای مهندس همهٔ اینها را داشت و با همهٔ داشتهها از همه مهمتر ایمان داشت و به این مسیر باورداشت در این مسیر حرکت کرد. گفتم مثل لشکر شکستخوردهای مثل ما و آمدند آن موقع. من آمدهام کنگره ۶۰ آقای مهندس خودش دیدهبان بود مثل الان هم نبود اصلاً نمیدانستم دیدهبانی چه است، فقط میگفتند دیدهبان است ما هم میگفتیم دیدهبان است. الان دیدهبانان ۱ درجه خاصی دارند، بچهها آنها را میشناسند این هم در پس این جلسات این جشنها مرزبان میشوند ایجنت میشوند و اهمیت قائل میشوند.
بعد چند تا دیدهبان بیشتر نداشتهایم سه تا یا چهارتا بودهاند که دو تا از آنها به رحمت خدا رفتهاند و یکی هم از کنگره رفت و سرکار خانم آنی بودند آقای مهندس خودشان آمده بودند، نفر دوم خانم آنی، نفر سوم هم انتخاب کردهاند و الیآخر.
دیدهبانان جز قانونگذاران کنگره ۶۰ هستند از بین اعضا انتخاب میشوند از بیرون نمیآیند؛ چون باید بازیگر باشید؛ باید نقش آن را بدانید تا بتوانید بیایید و در آن جایگاه بازی کنید. نمیشود تخصص بیرون بیاورید و تعداد کمی بودهاند نمیدانستیم دیدهبانان که است اید دیگران که بودهاند میدانستند؛ ولی من نمیدانستم فقط میدانستم یک شال سفید دارم همین. آن موقع فقط یک شال سفید بود نه شال نارنجی داشتیم نه شال آبی داشتیم هیچ شالی نبود. آقای مهندس هم شال سفید داشتند.
دیدهبانان انتخاب میشدند میآمدند کارهای دیگر انجام میشد. یک شورایی داشتیم به اسم شورای نگهبان، کلاً ۴ نگهبان داشتیم که میآمدند در این شورا تصمیمات کار را میگرفتند و میدادند دیدهبانان تأیید میکردند و معمولاً تأیید میشد؛ چون آنها بیشتر درگیر کار بودند و انتخاب میکردند. امروز هم نوشتارها را میخواندیم جز قانونگذارها هستند از دید من.
این چیزها را میگویم از دید خودم، این قانونگذاری در مرحله چندم کار دیدهبانان است؛ یعنی این کارهایی که دیدهبانان انجام میدهند تا بتوانند قوانین را بنویسند چند مرحله پیچیده دارد. من اگر دیدهبانی باشم به نمایندگیها سر بزنم، من اگر دیدهبانی باشم که مسئولیتی از بخش کنگره نداشته باشم چه قانونی میتوانم بگذارم؟ میشود قانونی گذاشت؟ قانونگذاری بخشی از کارهای دیدهبانان است.
آن قانونگذاری همهترین بخش کارهای ما است خوب یک بخش قانونگذاری دیدهبانان است و بخش دیگر دیدهبانان هر کدام در یک جایگاه خدمتی در دفتر مرکزی مثل معاونتها فعالیت میکنند، من دیدهبان امور مالی هستم، دیدهبان پارکهای ورزشی داریم، مرزبانها، خانم کماندار هستند، هر کدام آنها در یکبخشی در کاری سیستم مرکزی کنگره زیر نظر ماست.
.jpg)
تمام این خدماتی که گفتم و برای شما توضیح دادم خدماتی بوده که من به خودم میکردم؛ چون در کنگره ۶۰ خدمت و آموزش است.
اگر خدمت میکنم در واقع آموزش میبینم، اگر آموزش دیدم و چیزی یاد گرفتم رشد میکنم و به ارتقا میرسم و وقتی به ارتقا رسیدم سطح انرژی من تغییر میکند، وقتی سطح انرژیام تغییر کرد تبدیل میشویم به رود خروشان و در آخر به بحر و دریا میرسیم، پس من برای ارتقاء خودم تلاش میکنم و هیچ منتی بر سر کسی نیست.
اگر امروز من در اینجا حضور پیدا کردم برای خودم بوده، حال جسمی من خوب نبوده، خیلی با خودم کلنجار رفتم میخواستم نیایم و کنسل کنم دلم نیامده؛ چون یک روز را کنسل کردم آقای مهندس دستور داده بود من به کرمان بروم قرار بوده سهشنبه بیایم و کنسل شده و برای امروز اینجا حضور پیدا کردم. من میآیم تا خودآموزش ببینم.
راهنمایی که سر لژیون مینشیند اولین کسی که انرژی دریافت میکند خود آن راهنما است. آقای تراب خانی خدا حفظشان کند همیشه میگویند و تزشان این است در لژیون مینشینند به حرف همه گوش میدهند خودشان زیاد صحبت نمیکنند میگویند من از سفر اولیها آموزش میگیرم. من هم واقعاً در جلسات میبینم یک سفر اولی یک صحبتی میکند که منبعد از ۲۵ سال میبینم او چقدر فاصلهاش با من زیاد است؛ چون نگاهها متفاوت است. هر شخصی از یک دیدگاه به موضوع نگاه میکند پس همه ما وقتی به اینجا میآییم چه شخصی که امروز آمده؛ چون او هم خدمت میکند. در واقع آن شخص به خود خدمت میکند، کمی که رشد کرد به لژیونش خدمت میکند، کمی که رشد کرد به شعبهاش خدمت میکند و در مراحل و جایگاههای مختلف فعالیت میکند پله، پله.
من همیشه همسفرم به من میگوید اگر شما جوری که کنگره را مدیریت میکنی زندگیمان را مدیریت میکردی اکنون تهران زیر پای ما بود؛ یعنی من این را در کنگره یاد گرفتم و این کارها را در کنگره آموزش گرفتم. روش زندگیکردن را در پس آموزشهای کنگره یاد گرفتم، خودم چیزی نداشتم یک سقوط آزادی حال خراب بودم و منتظر این بودم یک بهانهای داشته باشم تا دیگر به کنگره نیایم؛ ولی اکنون حل شده است و به دنبال بهانهای هستم که نیم ساعت زودتر در جلسه حضور پیدا کنم تا به کارها رسیدگی کنم این را به جهت توضیح گفتم با خودتان فکر نکنید من از خودم گفتهام.
من روزهای شنبه و یکشنبه به امور خودم رسیدگی میکنم و سهشنبه و دوشنبه ساختمان سیمرغ هستم و چهارشنبه هم هستم چهارشنبهشب هم یا میروم به اصفهان یا شهرکرد هر ۱۵ روز هم به قشم میروم. صبح شنبه به دفتر میروم به امور رسیدگی میکنم و به مغازه میروم شب هم کارم ساعت ۸ الی ۹ تمام شود برمیگردم به کنگره با خودم میگویم آن روز به دنبال بهانه بودم که از اینجا بروم حالا دنبال بهانهای هستم که بیشتر بمانم غیر از این است که ما از اینجا یک ثمرهای گرفتهایم.
من اگر از وقتم بخشیدهام، بخشیدن حتماً از پول و مال نیست به زمان و خیلی چیزهای دیگر است. وقتی میبخشیم چندین برابرش را دریافت میکنیم، وقتی کار معنوی انجام میدهیم خدا چندین برابرش را به ما میدهد، کار مالی میکنیم خدا ۷۰ برابرش را به ما بر میگرداند.
وقتی میبینم اینجا حالم خوب میشود خیلیها بیرون از اینجا هستند که دنیایی پول دارند؛ ولی آرامش و آسایش ندارند؛ چون فقط برای خودشان تلاش میکنند؛ ولی ما در کنگره کار تیمی انجام میدهیم چرا؛ چون هدف همه ما یک چیز است. در کنگره ۶۰ همه تک، تک شماها و ماههایی که به کنگره میآییم گفتم که چه تازهواردی که به کنگره آمده و چه ما که ۲۵ سال است در کنگره هستیم هدفمان مشترک است.
از سفر اولی تا آقای مهندس همه هدف ما یک چیز است رهایی انسانهاست. هیچکس هدفش خارج از این نیست یک سفر اولی که امروز روی این صندلی نشسته است هدفش رهایی یک انسان است آن انسان هم خودش است؛ باید این مراحل را طی کند باید از عقبه پایین بیاید آن موقع است که به خود میرسیم. کسی به ما کمک نمیکند، فقط خودمانیم. در وهله اول آموزش میبینیم میتوانیم به یک انژیو به یک شعبه، به یک شهر، به یک استان و یک به کشور خدمت میکنیم. آقای مهندس آموزشدیده به یک دنیا خدمت میکند و هدف همه همان رهایی انسانهاست. فکر میکنم هدفی مقدستر از این هم وجود نداشته باشد.
از رسول خدا در یک جمعی که همه نشسته بودند سؤال کردند بدترین انسانها چه کسانی هستند در روایت خیلی چیزها گفته شده ولی برداشت من از روایت این است که مقررترین انسانها نزد خداوند خادمین خلق خداوندگار هستند که هدف ما همین خدمت به خلقت است که هر کسی به نحوی چرخ عظیم کنگره را بگردانند ما دیدهبانها یک بخش از آن هستیم ما بخشی از مجموعه کنگره ۶۰ هستیم.
آنها آمدهاند نسبت به عملکردی که داشتهایم نسبت به توانایی ما جایگاه دیدهبانی را به ما دادهاند. چطور دیدهبان مالی شدهام؟ در روزهای اول در کنگره ۶۰ پنج شش نفر بودهایم و هر جلسه یک خزانهدار داشت دبیر خزانه را جمع میکرد و به خزانهدار تحویل میداد دبیر پولها را میگرفت چند جلسهای به کنگره نمیآمد و اگر خیلی انسان خوبی بود البته همه اینطور نبودند شب آن پول را میبردند پارک لاله و مشروب میخریدند. این بوده خزانهداری آنها میخواهم بگویم من چطور دیدهبان مالی شدم.
به آقای مهندس گفتم میشود من خزانهها را جمع کنم آقای مهندس گفتند: کار سختی است اگر میتوانی انجامش بده. این نکته هم بسیار مهم است به کنگره که میآیی نقش خود را خوب بازیکن وقتی نقش خود را خوب بازی کنید بازیگر خوبی میشوید، من این نقش رو پیدا نکردم آقای مهندس به من دادند گفتم میشود پول و من جمع کنم، جمع کردم و سه چهار ماهی طول کشید همه با من بدشدن و گفتند خودت را پیش مهندس لوس میکنی در واقع برایم مهم نبود و اهمیت نمیدادم؛ چون دو شخص باید میدانستند یک آقای مهندس دو خدا.
باقیاش برایم مهم نبود شروع کردم به جمعکردن منابع مالی سال ۷۹، شب چهارشنبهسوری من و آقای تراب خانی بهحساب رسیدگی کردیم. یک دفتر صدبرگ داشتیم ۵۰ برگ آن مختص شغل آزادم بوده، ۵۰ برگ دیگر را برای کنگره گذاشته بودم کل خزانه ۱۴ جلسه یک مبلغ بسیار کمی جمع شده بود خیلی مبالغ ناچیزی جمع میشده، سال ۷۹ کل آن مبالغ را جمع کردیم شد یک میلیون تومان. برای اولینبار در کنگره این اتفاق افتاد؛ چون قبل از آن همیشه بدهکار بودیم. میخواستیم تولد بگیریم اکنون تولدها اینطور نیست فشفشه بادکنک ریسه میگرفتیم و کنگره پولی نداشته خودمان میخریدیم و از پول خزانه بر میگرداندیم.
تو بحث آموزشی شما خیلی جلو هستید ما مال غارنشینها هستیم، کلاً سه وادی داشتیم حتی پول خرید برگه هم نداشتیم برای ثبتنام تازهواردین. کل نشریات ما صورتمسئله اعتیاد بود و وادی ۱، ۲ و ۳.
آقای مهندس که صحبت میکردند اگر به صحبتهایشان میرسیدیم که هیچ نمیرسیدیم خداحافظ تمام شد. نه کاستی نه سی دی، نه فایلی، دبیر هم معلوم نبوده چه مینویسد، خوب نمینوشتند و خیلی رو فرم نبودند. اکنون شما اراده میکنید و سی دی ایمان ۸ سال پیش آقای مهندس را گوش میدهید و هر موقع خواستید تمام امکانات را در شعبه برایتان فراهم میکنند.
میخواهم بگویم بگردید و نقش خود را پیدا کنید، نقش پیداکردن بسیار مهم است؛ چون خودم گشتم و نقشم را پیدا کردم البته با کمک آقای مهندس و تلاش خودم خزانهدار کنگره ۶۰ شدم من به نیت اینکه دیدهبان شوم این خدمت را نگرفتم.
تجربه ۲۵ساله خودم را میخواهم بگویم ببینید به سال آن تأکید میکنم ۷۹،۷۸ کنگره تأسیس شد کسانی که در کنگره دنبال جایگاه هستند به آن جایگاه نمیرسند؛ یعنی من به اینجا بیایم و خدمت کنم که مرزبان شوم خدمتکردن خوب است؛ ولی نه به نیت جایگاه چون بهمحض اینکه رأی نیاورد از کنگره میرود، به هم میریزد. در کنگره جایگاهها ما را انتخاب میکنند ما نمیتوانیم جایگاهها را انتخاب کنیم در بیرون از کنگره خیلی از این اتفاقها میافتد؛ ولی در کنگره خیر. در کنگره شما خدمت کنید از اصول و قوانین پیروی کنید، جایگاه خودش انتخابتان میکند کنگره به دنبال انسانهای روراست است.
من به شعبه آمده بودم و جلسه دیدهبانان تازه تمام شده بود، آقای لشکری خدا رحمتشان کند و آقای کریمی که جفتشان فوت کردند روی پلههای آکادمی به من گفتن مبارک است، پرسیدم چه شده گفتند آقای مهندس شما را دیدهبان اعلام کرده است سال ۸۲ بود. گفتم چه کاری؛ باید انجام بدهم حتی نمیدانستم کارم چیست؟ پرسیدند خوشحال نیستی؟ گفتم چه فرقی دارد کار مالی را قرار است از من بگیرند؟ من اینجا بهتر خدمت میکنم. گفتند نه دیدهبان شدی؛ ولی دیدهبان امور مالی، گفتم خدا را شکر این خدمت را از من نگیرند مشکلی نیست آن زمان نمیدانستم بعدها از خدمتم لذت میبردم و میبرم. خود سیستم آمد و دید من خدمتم را به نحو احسنت انجام دادم از زیر کار در نرفتم، کار بسیار خوب پیش رفت آمد و خودش این جایگاه را به من داد.
نهتنها به من به تک، تک شما داده. چرا گفتم بگردید و نقش خودتان را پیدا کنید؟ بروید و خوب بازی کنید؛ چون ما دنبال بازیگر خوب میگردیم. بعضی شکل بازیکردن در میآورند و اینها کسانی هستند که از گردونه خارج میشوند به طریق و شکلی که میتوانید خدمت کنید بگویید امروز توانم این است که سقف اینجا را رنگ بزنم یا... وقتی وارد کنگره میشوید خود سیستم شما را انتخاب میکند. درهرصورت به همه شما خداقوت میگویم.
از این که به صحبت های من گوش فرا دادید از همه شما سپاسگزارم.
گزارش تصویری جشن هفته دیدبان:
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
تایپ و ویرایش : بخش سایت همسفران نمایندگی قائمشهر
عکس: مسافر عباس، لژیون چهارم
تنظیم و ارسال: مسافر علیرضا، لژیون چهارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
538