English Version
This Site Is Available In English

یک دیده‌بان یاد می‌گیرد که هیچ‌چیز در بیرون وجود ندارد، همه‌چیز درون خود ماست (نمایندگی لاله کرج)

یک دیده‌بان یاد می‌گیرد که هیچ‌چیز در بیرون وجود ندارد، همه‌چیز درون خود ماست (نمایندگی لاله کرج)

کارگاه‌ آموزشی- خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی لاله کرج، با استادی دیده‌بان محترم جناب آقای علیرضا زرکش، نگهبانی موقت ایجنت محترم خانم مونا و دبیری راهنما مسافر خاطره، با دستور جلسه «هفته دیده‌بان» روز چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ راس ساعت 11:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر
بسیار خوشحالم که برای اولین بار در جمع شما خانم‌های مسافر حضور دارم. امیدوارم جلسه خوبی را در کنار هم داشته باشیم. من جلسه خوب به جلسه‌ای می‌گویم که وقتی از این در خارج می‌شویم، با آن مشارکت‌ها، تجربیات و کلمات درگیر باشیم، و این مشارکت‌ها باعث شود یک جایی من یک کاری را انجام بدهم یا انجام ندهم.
هفته دیده‌بان را به همه شما تبریک می‌گویم. کنگره ۶۰ یک ساختار منظم و منسجم است. جناب مهندس این ساختار را به یک درخت تشبیه کرده‌اند، ایشان بن و ریشه‌های درخت هستند، و دیده‌بانان، تنه این درخت را تشکیل می‌دهند. هر جای یک درخت آسیب ببیند، قابل ترمیم است، تنها جایی که تفاوت دارد، ریشه درخت است، که وظیفه بسیار مهمی دارد و حیاتی‌ترین بخش است. وقتی می‌گویند درختی تشنه است و آب پای آن می‌ریزند، املاح در آب حل می‌شود، ریشه آن را جذب می‌کند و به اجزای درخت می‌رساند.
ما در کنگره می‌آموزیم وقتی محوری شروع به چرخش می‌کند، خطوطی را تغییر می‌دهد. ما یاد می‌گیریم بدون اینکه به هم برخورد کنیم و وارد خطوط زندگی همدیگر شویم، خطوط زندگی خودمان را تغییر دهیم. یک دیده‌بانان این را می‌داند.
جناب مهندس این ساختار را به‌گونه‌ای طراحی کرده‌اند که مانند هستی منظم کار کند. دیده‌بانان گروهی از افراد کنگره هستند که تعدادشان باید ۱۴ نفر باشد، البته گاهی این تعداد کمتر یا بیشتر می‌شود. آنها موظف هستند به شعب سر بزنند و مسائل و مشکلات را ببینند، سپس این مسائل را به جمع 14 نفره خودشان منتقل کنند، تا از افتادن یک مسافر جلوگیری کنند، چه در سفر اول و چه در سفر دوم. در کنگره مهم نیست چه کسی چه کاری انجام داده، دیده‌بانان تصمیم می‌گیرند قانونی وضع کنند که دیگر کسی این اتفاق برایش نیفتد. نمی‌گویند چه کسی در چاله افتاد، بلکه می‌گویند چاله را پر کنید.
جناب مهندس، سفر اولی‌ها را به شکوفه‌های یاس تشبیه کرده‌اند. ایشان گذشته کنگره هستند، راهنمایان زمان حال کنگره‌اند و دیده‌بانان آینده کنگره، همسفران نیز امیدهای کنگره‌اند.
هر جایگاهی در کنگره چهارچوبی دارد. وقتی یک سفر اولی وارد کنگره می‌شود، کنگره چهارچوبی برای او تعریف می‌کند. این شخص در ابتدای کار لزوما اندازه چهارچوب نیست، زمان می‌برد تا اندازه آنچهارچوب بشود. یک راهنما نیز همینطور است. زمانی که فردی راهنما می‌شود، برایش اندازه‌هایی تعریف می‌شود. در مورد دیده‌بانان نیز همین‌گونه است. حال من چقدر اندازه این چهارچوب هستم، نمی‌دانم، اما تمام تلاشم را می‌کنم که در این قالب قرار بگیرم.
دیده‌بان خانم‌های مسافر، جناب مهندس دژاکام هستند، که بسیار در این زمینه دقیق و ریزبین عمل می‌کنند. ایشان دیروز با من تماس گرفتند و گفتند استاد جلسه نمایندگی لاله کرج بشوم، و من اطاعت کردم. ما دائما داریم در کنگره یاد می‌گیریم.
یک دیده‌بان یاد می‌گیرد که هیچ‌چیز در بیرون وجود ندارد، همه‌چیز در درون خود ماست. دیده‌بان می‌داند که باید خودش را دیده‌بانی کند، نه دیگران را. می‌داند در پی سفر اول و قطع مواد مخدر، تازه یک آغاز است. ما در کنگره چند سفر داریم، برخی تصور می‌کنند سفر اول که به پایان می‌رسد، همه چیز تمام می‌شود. ولی نظر من این است وقتی سفر اول تمام می‌شود، تازه آماده می‌شوید که سفر اول را شروع کنید. تا اینجا فقط قطع مواد است، شخص کار خاصی انجام نمی‌دهد، فقط با یکسری کلمات و بازی‌ها آشنا می‌شود، ولی چقدر می‌فهمد؟ چقدر توان درک دارد؟ این در سفر دوم به وجود می‌آید. ما باید در سفر دوم خیلی قدرتمند باشیم.
ما در نوشته‌ها داریم؛ «بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم»، این آتش، سفر مواد مخدر نیست. یک دیده‌بان می‌داند که این آتش، در سفر دوم است، آتش درون ماست، آتش خشم، شهوت، نور و صوت ماست، که قرار است در سفر دوم تزکیه کنیم، تصفیه و پالایش کنیم.
من آنچه در این ۲۰ سال از جناب مهندس آموخته‌ام، خدمت شما می‌گویم؛ همیشه می‌گوییم کنگره برای ما بستری به وجود آورده... منظور از "بستر" چیست؟ بستر همین صندلی‌هاست، تفکر جناب مهندس است. ما تلاش می‌کنیم خودمان را به تفکر آقای مهندس نزدیک کنیم، چون ایشان یک الگو هستند؛ الگویی که می‌توان از او نظام گرفت.
آقای مهندس نه‌تنها از نظر علمی، بلکه از نظر مالی نیز بسیار ثروتمند هستند. ما هرگز پشت سر یک انسان گدا قامت نمی‌بندیم، زیرا تفکر او گدایی است. آقای مهندس انسان بسیار دانا و دانشمندی هستند، ایشان صاحب دانشی می‌باشند، که به درد دردمندان می‌خورد. سایر مدعیان این دانش، همه محقق هستند و دارند تحقیق می‌کنند که کاری انجام دهند. اما امروز آقای مهندس این کار را انجام داده‌اند.
یک سفر اولی وقتی وارد کنگره می‌شود، در یک آموزشگاه قرار می‌گیرد، آموزش می‌گیرد که هر کاری را در آگاهی انجام دهد. ولی یک سفر دومی در دانشگاه قرار می‌گیرد، یعنی در دانش آقای مهندس، اینها خیلی با هم متفاوت هستند. ایشان مسیرها را برای ما مشخص کرده‌اند.
برخی از ما وارد قضاوت می‌شویم، نمی‌گویم با ناآگاهی یا کم‌خردی، ولی قبل از صبوری و تجربه کردن، قضاوت می‌کنیم. همان کسی که سفر اول را طراحی کرده، سفر دوم را هم نوشته، و لژیون‌ها را به وجود آورده است.
ما در کنگره یاد می‌گیریم در سفر اول به صورت تدریجی، جسم خود را به درمان برسانیم. در سفر دوم، ما با خویش خود کار داریم، اگر این خویش، تن را نپذیرد و این تن، خویش را نپذیرد، همان آشی می‌شود که قبلا بوده، همان دوگانگی پیش می‌آید. مگر غیر از این است که دوگانگی ما را وارد اعتیاد کرد! همین دوگانگی در سفر دوم ما را وارد خشم و خواسته‌های نامعقول می‌کند. یک جایی حق وجود دارد، و یک جایی حقیقت. همه ممکن است کلام حق را بگویند، اما تمام انسان‌ها نمی‌توانند مجری آن حق باشند.
ما امروز در کنگره، هم حق داریم و هم حقیقت. حقیقت سفر دوم، وادی چهاردهم است؛ «آنچه باور است محبت است، و آنچه نیست ظروف تهی است». اگر لژیون سردار با محوریت بخشش طراحی شده، تنها برای این قضیه است. تمام این ۱۴ وادی، در خدمت یک وادی است؛ وادی اول. شما کافیست توانمند باشید و با تفکر ساختار درست کنید. می‌گوید تفکر کن، تا در دنیای بیرون آن تفکر را به دست بیاوری. آقای مهندس می‌گویند به گلابی فکر کنید، گلابی خواهید داشت، همان شو شود است.
سفر دوم، سفر صور پنهان وادی‌هاست، که بسیاری از ما ابتدا به ساکن راجع به آن اصلا تفکر نکردیم. سعی کنیم دانشی که در کنگره به دست می‌آوریم، با آگاهی همراه باشد. وادی اول در لحظه چه تاثیری روی من دارد؟ کنگره یک دانشگاه است. در دانشگاه کنگره من یک دیده‌بان هستم؛ با ادب صحبت می‌کنم، موقع صحبت با خانم‌ها به صورتشان نگاه نمی‌کنم... ولی مهم این است که بیرون این دانشگاه من چه کار می‌کنم، بیرون از این چهاردیواری، آیا خانواده درستی دارم؟ کار و شغل خوبی دارم؟ دانش درستی دارم؟ یک دیده‌بان این می‌داند که این سه ضلع را باید بیرون از کنگره درست کند. در کنگره هیچ سفر اولی گریز نمی‌زند، ما در کنگره آموزش می‌بینیم برای اینکه بیرون از اینجا اجرا کنیم. ما در لژیون سردار 600 میلیارد، یک میلیارد، 10 میلیارد خدمت مالی انجام دهیم، تا بیرون از اینجا بتوانیم 100 هزار تومان به کسی ببخشیم.
وقتی پای صحبت‌های جناب مهندس یا جناب امین می‌نشینیم، نکات زیادی برای ما می‌گویند، کافیست ما در لحظه اجرا کنیم، نه اینکه حرف بزنیم. کلام ما مفید است، اما مهم‌تر از آن، این است که آنچه در کنگره آموزش می‌گیریم، به دانش تبدیل کنیم. چیزی که همه ما را جذب کنگره می‌کند، این است که وقتی به آقای مهندس نگاه می‌کنیم، انسانیت می‌بینیم. آقای مهندس انسانی هستند که نیتشان هیچوقت فراموش نمی‌شود. من علیرضا وقتی در سفر اول هستم، خیلی قول‌ها می‌دهم، ولی در سفر دوم فراموش می‌کنم. آنچه مهم است، این است که ما در پی هم روان شده‌ایم... هر کس از این حلقه جدا شود، دچار مشکل می‌شود. من وقتی حرکت می‌کنم، نفر بعدی را باید با خودم بکشم.
امیدوارم من هم در کسوت یک دیده‌بان، بتوانم درست ببینم و درست عمل کنم. یک راهنما زمانی لژیون خوبی دارد که حال دلش خوب باشد. یک دیده‌بان زمانی بیشه منظم و خوبی دارد که حال دلش خوب باشد، یک مادر، یک پدر، یک انسان، همه همینطور. همه ما داریم در تفکر آقای مهندس زندگی می‌کنیم. آقای مهندس هنوز به این شعبه نیامده‌اند، ولی اینجا دارد مثل ساعت کار می‌کند. سعی کنیم خودمان صاحب تفکر باشیم تا بتوانیم در تفکر خودمان زندگی کنیم، وگرنه ناچاریم در تفکر دیگران کارگری کنیم، در تفکر دیگران مهندسی یا پزشکی کنیم. آقای مهندس از ما و از یک دیده‌بان این را می‌خواهند.
خاطره‌ای بگویم؛ شاید شما فکر کنید دیده‌بانان از همه به آقای مهندس نزدیک‌تر هستند، ولی اصلا اینطور نیست، که آقای مهندس درسی را یواشکی به دیده‌بانان بگویند و ما بیشتر از شما بدانیم، ایشان بین هیچکس تفاوتی نمی‌گذارند. ما دو هفته یک ‌بار با آقای مهندس جلسه داریم. یک روز جلسه داشتیم و من مرتب وسط صحبتشان عذرخواهی می‌کردم و حرفی می‌زدم. ایشان گفتند؛ زرکش، یک لحظه صبر کن، چرا وسط صحبت من اینقدر حرف می‌زنی که بگویی ببخشید! حرف نزن که ببخشید هم نگویی!
اوایل کنگره خیلی کوچک بود. گاهی به آقای مهندس می‌گویم؛ فکر می‌کردید کنگره اینقدر بزرگ شود و این وسعت را پیدا کند که بیش از 200 هزار نفر عضو داشته باشد و 18 هزار نفر اینجا سفر کنند؟ یک زمانی آقای مهندس روزهای جشن شکرگزاری می‌نشستند، دست می‌زدند، بچه‌ها می‌آمدند پول می‌دادند و آبگوشت درست می‌کردند. من ناراحت شدم، گفتم؛ آقای مهندس در شان شما نیست که دست می‌زنید و پول جمع می‌کنید! گفتند ایرادی ندارد، تو از فردا بیا پول بده من دیگر این کار را نمی‌کنم! آقای مهندس هنوز هم جدی هستند و در هیچ کاری شوخی ندارند.
ما امروز اینجا جمع شدیم، از خاطرات بد صحبت نمی‌کنیم، بی‌صبرانه دور هم می‌نشینیم و تجربیات خوب را می‌گوییم. همه چیز فلسفه دارد، در این جمع به هم وصل می‌شویم و پیمان می‌بندیم که به کنگره کمک کنیم، از همدیگر تشکر می‌کنیم برای اینکه بتوانیم به دیگران یاری برسانیم. این اتصالات و قوانین و فرامین، در کنگره به وجود آمده تا ما بتوانیم زندگی را زندگی کنیم، در لحظه زندگی کنیم. ما استادی داریم که آقای مهندس دژاکام هستند، ایشان بسیار انسان توانمندی هستند، امیدوارم همگی بتوانیم به این خرد وصل شویم، قدر این آموزش‌ها و اطلاعات را بدانیم و بتوانیم مجری باشیم و آنها را اجرا کنیم. کسی در کنگره موفق‌تر است که مجری این اطلاعات و آموزش‌ها باشد.

گردآوری و تایپ: مسافر نسرین- نمایندگی لاله کرج
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .