English Version
This Site Is Available In English

خدمت، تمرینی برای جان است نه برای نشان

خدمت، تمرینی برای جان است نه برای نشان

پیام از استاد سردار: 

امیدواریِ بسیار، سبب قدم‌های محکم می‌شود، در اراده خود به جهت انجام کارها، هیچ هراسی به خود راه ندهید و پیش بروید، زیرا جلودار واقعی آن خداوندی است که ناممکن‌ها را در مقابل شما تعیین و ممکن می‌نماید؛ باید در انجام کارهایتان به نقطه‌های بسیار با ارزش، فکر و عمل نمایید و در کلام و سخن خداوند هم به نتایج و معنای واقعی دست بیابید و در کار خویش به عمل‌ آورید، آنگاه قدرت و توانایی خداوند از وجود فردفرد هر انسانی که بیابد تراوش خواهد نمود. شما غمگین نباشید و خود را به عمل‌های نیک مشغول بدارید؛ به امورات مالیه قوت بدهید؛ خواهید دید که چگونه به قول دوست ما از درخت خرما بالا رفتن هم آسان‌تر خواهد شد، قله و فتح آن چندان اهمیتی ندارد؛ اما نشانی از خویش در آن مکان گذاشتن مهم است.

گروه سایت همسفران نمایندگی شعبه گرگان با دنور مرزبان همسفر نفیسه  مصاحبه‌ای پر از تجربه، آموزش‌های قشنگ و حس ناب محبت انجام داده است. شما را به خواندن این گفتگوی زیبا دعوت می‌کنم و امیدوارم آموزش‌های لازم را برداشت کنیم.

۱. لطفاً به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید؟

سلام نفیسه هستم همسفر کمال، مدت تخریب بیست سال آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک، روش درمان DST و داروی درمان شربت OT به راهنمایی همسفر زینب مدت یازده ماه سفر کردیم رهایی دو سال و چند ماه. ورزش در کنگره والیبال

۲. عمل سالم از نگاه یک مرزبان چیست؟

برای من، عمل سالم یعنی انتخابی که از دل آگاهی می‌آید، نه از ترس یا هیجان. یعنی تصمیمی که نه فقط به نفع من، بلکه برای کل جمع مفید است. مرزبان باید خودش را کنار بگذارد تا بتواند حقیقت را ببیند و اجرا کند. عمل سالم یعنی حتی اگر دلت بخواهد ببخشی، اما اگر عدالت حکم چیز دیگری بدهد، خم به ابرو نیاوری.

۳. رمز موفقیت و پیشرفت در یک نمایندگی را در چه می‌بینید؟

پیشرفت یک نمایندگی در گرو عشق، آموزش و نظم است. وقتی همه خدمت‌گزاران با عشق کار کنند، رهجوها آموزش‌پذیر باشند و قوانین محترم شمرده شود، آن نمایندگی رشد می‌کند. ما در کنگره یاد می‌گیریم که حتی یک سلام ساده یا نشستن در سکوت، می‌تواند بخشی از حرکت رو به جلو باشد.

۴. خدمت از روی عشق بلاعوض از نظر شما چگونه است؟

خدمتِ عاشقانه یعنی دستانت خسته باشد ولی دلت پر از آرامش، یعنی وقتی خسته‌ و بی‌رمق هستی، باز هم با لبخند بر سر خدمت حاضر شوی. بلاعوض یعنی حتی تشکر هم نخواهی، فقط بدانی که دیده می‌شوی، از طرف قدرت مطلق. این نوع خدمت، روح را می‌سازد، دل را جلا می‌دهد و انسان را به خودش نزدیک‌تر می‌کند.

۵. کدام بیان را در کنگره بیشتر دوست دارید؟ چرا؟

من عاشق جمله‌ای هستم که می‌گوید: «هیچ موجودی به اندازه خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمی‌کند.» چون این جمله مرا بیدار کرد. فهمیدم اگر نجاتی هست، از درون من آغاز می‌شود. هیچ‌کس ناجی من نیست جز خودم، و این آگاهی، زندگی مرا زیر و رو کرد.

۶. مرزبان چه وظیفه‌ای در روند و پیشرفت کنگره دارد؟

مرزبان ستون امنیت است، سایه‌ای که بی‌صدا نظم را برقرار می‌کند. او باید در سکوت، عدالت را اجرا کند، با مهربانی قانون را بگوید، و گاهی در دل بسوزد اما در ظاهر آرام بماند. پیشرفت کنگره، به حضور خالصانه مرزبانانی وابسته است که می‌دانند خدمت، تمرینی برای جان است نه برای نشان.

۷. در کدام جایگاه به حال خوش بیشتری می‌رسید و کدام سخت‌تر است؟ (مرزبانی یا راهنمایی)

راهنمایی، تجلی نور است؛ وقتی رهجویت قد می‌کشد، تو قد می‌کشی. مرزبانی، جدال خاموش بین احساس و قانون است؛ سخت اما عمیق. هر دو جایگاه را دوست دارم، اما راهنمایی حس مادر شدن دارد. رشد را از نزدیک لمس می‌کنی. مرزبانی سخت‌تر است چون گاهی باید دل را قربانی عقل کنی.

۸. از اینکه تا چند مدت دیگر لژیون می‌زنید و شال نارنجی به گردن می‌اندازید، چه حس و حالی دارید؟

دلم می‌لرزد نه از ترس، بلکه از عظمت این مسیر. آرزو داشتم روزی بتوانم مثل راهنمای خودم، نوری باشم برای دیگران. حالا آن شال، نه نشانه قدرت، بلکه نشانه مسئولیت است. خدا را شاکرم که این فرصت را نصیبم کرد تا خادمی کوچکی باشم در مسیر روشنایی.

۹. لطفاً حس و دیدگاه خود را نسبت به جمله مهندس که می‌فرمایند: «مرزبانی راه رفتن بر روی گدازه‌های آتش است» بیان کنید.

این جمله را با تمام وجودم درک کرده‌ام. در روزهایی که باید قاطع باشی اما دلت می‌خواهد ببخشی، در لحظه‌هایی که مورد قضاوت قرار می‌گیری و سکوت می‌کنی. در آن لحظات، گویی واقعاً روی گدازه‌ها قدم می‌زنی.اما همین مسیر است که تو را می‌سازد، وگرنه رشد در نرمی و راحتی اتفاق نمی‌افتد.

۱۰. با توجه به اینکه اواخر خدمت مرزبانی شما است، چه حس و حالی دارید؟

ترکیبی از اشک و لبخند. دلتنگی برای جایگاهی که خانه‌ام شده بود، و شکر برای فرصتی که زندگی‌ام را دگرگون کرد. حس می‌کنم پوست انداخته‌ام، دیگر آن نفیسه سابق نیستم. این پایان یک دوره است، اما قطعاً آغاز مرحله‌ای عمیق‌تر در مسیر عشق و آگاهی است.

۱۱. حرف آخر؟

اگر بار دیگر متولد می‌شدم، باز هم آرزو می‌کردم همسفر باشم، وارد کنگره شوم، و در جایگاه مرزبانی خدمت کنم. کنگره جایی‌ است که خاکِ آن بوی نور می‌دهد، و هر کسی که دل بدهد، جان تازه‌ای می‌گیرد.

حرف آخر من: عاشق بمان، خدمت کن، و باور داشته باش که خداوند دقیقاً همان جایی‌ است که تو عاشقانه تلاش می‌کنی.

مصاحبه‌گر و طراح سوالات: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
ویراستار: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
عکس و ارسال: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گرگان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .