خداوند را شاکرم که مسیر کنگره۶۰ را برای خانواده من هموار نمود تا با استفاده از این بستر بتوانیم درک درستی از دنیا و زندگی در صراطمستقیم داشته باشیم. من درک درستی از فکر و تفکر نداشتم و همینطور فکر میکردم انسان بسیار صبور و سازگاری هستم. منی که مدام به فکر زندگی هستم چرا مشکلات ما کمتر نمیشود؟
چندی نیست که متوجه شدم فکر با تفکر و وارد عمل شدن فرق دارد. غرق فکر شدن، غصه خوردن و دست روی دست گذاشتن راه حل نیست و چرا چرا گفتنها انسان را غرق ناامیدیها میکند. صبری که همراه با آگاهی و تلاش نباشد ثمری ندارد. ناامیدی و ترس، اراده و قدرت عملی کردن خواستهها را از انسان میگیرد و او را تبدیل به فردی کاملا بیاراده میکند که توان هیچ فکری را ندارد.
آموزشهای کنگره۶۰ من را یاد خودم میاندازد که کجای زندگی باید تلاش کنم و کجای زندگی باید بنشینم و با آرامش از نتیجه تلاش خود لذت ببرم. من به این موضوع واقف شدهام که عالم محضر خداوند است و هر عملی عکسالعملی دارد و هر قدمی به سمت خیر و نیکی بردارم خداوند عالم و ناظر بر آنها است.
کنگره۶۰ به من فهماند که از بسیاری مسائل بیخبر هستم؛ ولی در ناخودآگاه خود گمان میکردم که من آگاهی دارم و انسان باتجربهای هستم. یاد گرفتم انگشت اشاره را به سمت خود بگیرم و از قضاوت دیگران پرهیز کنم. انسانهای دردمند زیادی هستند که فقط خداوند از درون آنها باخبر است پس سعی میکنم با یک برخورد رفتار آنها را مورد ارزیابی قرار ندهم شاید او روز دشواری داشته و کولهباری از فکر و غصه دارد.
کاش کلاسهای کنگره۶۰ جزو آموزشهای لازم درسی بود و از کودکی میآموختیم و این آموزشها در ذهن، روح و روان ما نهادینه میشد؛ زیرا اگر آموزشی ملکه ذهن شود در بعدهای دیگر هم با ما خواهد بود. خداوند را شاکرم، چون اگر حضور من در کنگره۶۰ نبود بسیاری از مشکلات ما برطرف نمیشد، خصوصاً از دست دادن پدرم و علم به اینکه با مرگ سفری دیگر در بعدی دیگر را آغاز کرده و در حلقه بعدی زندگی قرار گرفته صبر و بیقراری را بر من راحتتر کرد. من مرگ را کاملاً از نزدیک لمس کردم و اینکه چقدر به من نزدیک و ضایعه بسیار دردناکی است.
تجربههایی که قبل از کنگره۶۰ داشتم با بعد از آموزشهای آن کاملاً متفاوت است. در گذشته هر اتفاقی که برای ما پیش میآمد مدام این جمله معروف را میگفتیم که خدایا چرا من؟ از همه گلایه داشتم و فکر میکردم خداوند من را دوست ندارد، مگر میشود کسی را دوست داشته باشی؛ ولی مدام او را در سختی و رنج قرار دهی؟ غافل از این بودم که الماسها در فشار و سختی تبدیل به گوهر کمیاب و لعل میشوند.
در آخر دلنوشته خود از یکتای عزوجل، بیهمتا و جاودان برای همه آنچه بر من روا داشته و نداشته سپاسگزار هستم. از بنیان کنگره۶۰ و راهنمای خود همسفر ندا تشکر میکنم و در کنار ایشان حال دل من خوب است.
نویسنده: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون چهاردهم)
تایپ: رابط خبری همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سونا (لژیون شانزدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کاسپین قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
67